یادداشت

پیرمرد باغبان‏

یادم هست من کوچک بودم، روزی پیرمردی برای باغچۀ منزل ما خاک آورد. ما سر‏‎ ‎‏سفره بودیم که او آمد. امام گفتند که این پیرمرد ناهار نخورده است. غذای ما زیاد نبود.‏‎ ‎‏بعد بشقابی از توی سفره برداشتند و خودشان چند قاشق از غذایشان را در بشقاب‏‎ ‎‏ریختند و به ما گفتند: «بیایید هر کدام چند قاشقی از غذای خود را در این بشقاب‏‎ ‎‏بریزید تا به اندازه غذای یک نفر بشود.» ‏‏‏ما که آن روز غذای اضافی نداشتیم، به این ترتیب غذای آن پیرمرد را آماده کردیم‏‎ ‎‏در عالم بچگی آنقدر از این کار خوشم آمد که نهایت نداشت.

منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد دو، صفحه 182.

راوی: فریده مصطفوی.



پیرمرد باغبان‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: