یادداشت

امشب ختم امن یجیب بگیرید‏

حدود چند سال، معمولاً بعد از درس، از مسجد سلماسی، در خدمت امام تا در‏‎ ‎‏منزلشان می رفتم و سوالاتم را می پرسیدم و ایشان جواب می دادند. یک روز نشد که‏‎ ‎‏برخوردشان گویای این باشد که الان حاضر به جواب دادن نیستند. این هم کار یک روز‏‎ ‎‏و دو روز نبود، تقریباً غالب روزها من به دنبال ایشان حرکت می کردم، چه آن روزهای‏‎ ‎‏اولی که در درسشان شرکت می کردم و چه روزهای آخر. برای یک بار هم نشد که ایشان‏‎ ‎‏قیافه شان را جوری کنند که گویای این باشد که خوششان نمی آید من دنبال سرشان بروم‏‎ ‎‏و مطلب بپرسم. ‏روزی که امام از زندان برگشته بودند در آن زمان امام شخصیت و مرجعیت ظاهری‏‎ ‎‏زیادی پیدا کرده بودند بعد از درس، به خاطر این که جمعیت زیادی برای دست بوسی‏‎ ‎‏ایشان می آمدند و ایشان هم با تاکسی می آمدند مسجد اعظم و می رفتند، رفتم منزلشان‏‎ ‎‏و مطلبم را مطرح کردم و امام فرمودند: «بنویس». من سوالم را نوشتم و دادم خدمت‏‎ ‎‏آقا. امام باز جواب ندادند. از باب پرتوقعی من و آن برخوردهای چندین سالۀ امام، من‏‎ ‎‏وقتی بیرون آمدم یک مقدار ناراحت بودم امام هم احساس کردند من ناراحتم. اخوی‏‎ ‎‏رسیدند و گفتند: «چرا ناراحتی؟». گفتم: «رفتم مطلبی را از آقا پرسیدم، ولی به من‏‎ ‎‏جواب ندادند». اخوی خیلی به من تند شد، گفت: «دخترشان مریض است، ایشان‏‎ ‎‏ناراحت هستند» و به من دستور فرموده اند امشب ختم «امن یجیب» بگیریم و آیت الله‏‎ ‎‏قاضی را هم بگویم بیاید. تو توقع داری در این شرایط، امام مثل همیشه به تو پاسخ‏‎ ‎‏بگوید؟‏‏‏فردای آن روز که امام به درس تشریف آوردند. کل مطلب مرا در درس، که حدود‏‎ ‎‏هزار نفر شرکت می کردند، مطرح فرمودند و بعد هم به آن جواب دادند. ضمناً، به‏‎ ‎‏ناراحتی من و عدم پاسخگویی خودشان در روز گذشته به طور ضمنی اشاره‏‎ ‎‏فرمودند.

منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد دو، صفحه 185.

راوی: آیت الله صانعی.



امشب ختم امن یجیب بگیرید‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: