یادداشت

ربابه زحمتت زیاد شده‏

کبری خانم مسوول پذیرایی از امام رفت مرخصی. چون مسوولیت آقا جوری بود که‏‎ ‎‏باید درست رفتار بشود و هیچ چیز فرق نکند. من خیلی ناراحت بودم که آیا می توانم‏‎ ‎‏این کار را انجام بدهم یا نمی توانم. ما چهار روز مرخصی داریم و کبری خانم‏‎ ‎‏می خواستند چهار روز بروند مرخصی. بعداً مسوولیت گردن من بود. وقتی رفتم پیش‏‎ ‎‏امام، سرشان را بالا کردند و گفتند: «ربابه زحمتت زیاد شده.» گفتم: «آقاجون، من‏‎ ‎‏جونم را می خواهم فدات کنم فقط جوری باشه که شما راضی باشید.» و روزی هم که‏‎ ‎‏کبری خانم برگشتند من می دانستم ولی پیش آقا چیزی نگفتم. آب میوه را که بردم، آقا‏‎ ‎‏گفتند: «ربابه! حالا برو استراحت کن، کبری خانم تشریف آوردند.» گفتم: «آقا جون‏‎ ‎‏از دست من راضی هستید؟» سرشان را بالا کردند و خندیدند و گفتند: «خوب بودی‏‎ ‎‏من راضی هستم.» کتابی که دستشان بود من حواسم بود که بروم از دستشان بگیرم تا‏‎ ‎‏می رفتم دنبالشان بگیرم، به من می گفتند: «من خودم می آورم.» ولی باز دنبالش می رفتم‏‎ ‎‏تا دم اتاق خودشون. چون با احترام می خواستم بگیرم جلوتر نمی رفتم من پشت سرشان‏‎ ‎‏بودم. گفتند: «ربابه! سحری چیز خوب می خوری؟ اینجا ناراحت نباشی یا بد نگذرد.» ‏‎ ‎‏می گفتم: «نه آقاجون اینجا منزل شما که به کسی بد نمی گذرد.» همه اش حواسشان به‏‎ ‎‏کارگرانشان بود. همه اش می خواستند جوری باشد که من راضی باشم. از غذاهایی که‏‎ ‎‏برایشان می بردم مثلاً یک سیب را برایشان پوست می کندم اگر یک خورده اش زیاد‏‎ ‎‏می آمد یا کلاً هرچی برایشان می بردم می گفتند: «ربابه برای شماها هم هست. حتی‏‎ ‎‏یک روزی برایشان چند تا دانه پسته آوردم. به من گفتند: «که شما مصرف کن.» وقتی‏‎ ‎‏ می گفتم آقا برای شما آورده ام می گفتند اوقات مرا تلخ نکن. تا این حد به فکر ما‏‎ ‎‏بودند. 

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد دو، صفحه 211.

راوی: ربابه بافقی.



ربابه زحمتت زیاد شده‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: