امام ساعت دوازده ظهر همان روز آخر عمرشان گفتند: «خانمها را صدا بزنید، کارشان دارم.» وقتی خانمها رفتند، گفتند: «این راه، راه سختی است.» و بعد هم می گفتند: «گناه نکنید.» بعد گفتند آقایان توسلی و انصاری بیایند. صحبتهایی راجع به اختلاف نظر فقها کردند که نمی دانم چه بود. ساعت ده و بیست دقیقه شب بود که دوباره نوار قلب امام بر روی دستگاه تله مانیتور صاف شد. پاسدارها ریختند و شروع به گریه کردند. صورت امام گرم گرم بود. چقدر این صورت لاغر و مریض، درشت و روشن شده بود. چقدر نورانی بود... ده روز درد کشنده داشتند ولی حرف نمی زدند. هربار می پرسیدیم: «آقا چطورید؟» می گفتند: «انشاءالله تو سلامت باشی.»
منبع: برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)؛ جلد دو، صفحه 214.
راوی: زهرا اشراقی.