هنگامی که امام ماجرای زندان رفتن خود را تعریف می کردند، فرمودند که وقتی مامورین ایشان را به تهران می خواستند ببرند از در منزل تا جلوی بیمارستان اتومبیل را روشن نکرده بودند که مبادا صدای آن، همسایه ها را بیدار کند و تا آنجا ماشین را هل می دادند و مامورین با لباس مشکی که در شب مشخص نباشد روی اتومبیل افتاده بودند که اتومبیل زیر بدن آنها گم شود و هیچ مشخص نباشد. بعد فرمودند: «دیدم اینها که در ماشین هستند خیلی متوحش هستند به آنها گفتم شما چرا متوحشید؟ مردم با من کار دارند.» آنها عرض کرده بودند که مردم شما را دوست دارند و ما می ترسیم که به ما صدمه برسانند و مکرر پشت سرشان را نگاه می کردند تا اتومبیلهایی که همراه آنها بود، برسند.
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره)؛ جلد دو، صفحه 240.
راوی: دکتر محمود بروجردی.