یادداشت

آنها می ترسیدند، من دلداری می دادم‏

در مورد شبی که امام را از قم دستگیر کردند و به تهران بردند، مرحوم حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفی تعریف می کرد که امام فرموده بودند: «وقتی مرا می بردند، بین قم و تهران‏‎ ‎‏ماشین از جاده رفت بیرون. من فکر کردم که می خواهند قضیه را خاتمه بدهند. ولی‏‎ ‎‏وقتی مراجعه کردم به قلبم دیدم هیچ تغییری نکرده است» و لذا وقتی در سال 43 بعد از‏‎ ‎‏آزادیشان در مسجد اعظم سخنرانی کردند، فرمودند: «والله من به عمرم نترسیده ام. آن‏‎ ‎‏شبی هم که آنها مرا می بردند، آنها می ترسیدند من آنها را دلداری می دادم.» 

منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره)؛ جلد دو، صفحه 241.

راوی: حجه الاسلام قرهی.



آنها می ترسیدند، من دلداری می دادم‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: