لحظات اولی پیروزی انقلاب، روزی که به اتفاق بعضی از دوستان رفتیم و ساواک را به اصطلاح خودمان تسخیر کردیم؛ به منزل آمدم که ضرابخانه بود. همین که صدای پیروزی انقلاب اسلامی را از رادیو شنیدم به سرعت رفتم به سوی مدرسه علوی که اقامتگاه امام بود. آنجا قیامتی برپا شده بود. رفتم خدمت امام، دیدم ایشان نشسته اند توی اتاق و خانواده ما هم در خدمتشان هستند و مشغول نگاه کردن تلویزیونند. من با یک شور و شعف و ولعی پریدم و دست ایشان را بوسیدم و پیروزی انقلاب را تبریک گفتم. آقا، با وضع عجیبی فرمودند: هنوز که اتفاقی نیفتاده، هنوز که چیزی نشده (عین عبارات را عرض می کنم) عرض کردم: آقا، خیلی مساله مهمی است. امام فرمودند: «الحمدلله رب العالمین، ولی هنوز اتفاقی نیفتاده». من خیلی تعجب کردم. که رژیم منحوس دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی با آن ابهتی که در دنیا برایش ایجاد کرده بودند ساقط شده ولی ایشان می فرمایند چیزی نیست.
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره)؛ جلد دو، صفحه 264.
راوی: حجه الاسلام آشتیانی.