یادداشت

با اطمینان به مشکلات ما گوش می دادند‏

‏‎ ‎‏آقای شمخانی‏ آمد پرسیدیم چه شده؟ گفت فاو سقوط کرده! کسی توقع نداشت فاو‏‎ ‎‏سقوط کند. این بود که حوصله همه سر رفته بود و همه رفته بودند فقط آقای صفایی‏‎ ‎‏به خاطر من مانده بود. ما با عجله آمدیم اما دیگر آن حال و نشاط را نداشتیم. وقتی‏‎ ‎‏می آمدیم غرق مصیبت بودیم و آرامش نداشتیم. تا آمدیم رسیدیم تهران بلافاصله به‏‎ ‎‏دفتر امام زنگ زدم و اجازه خواستم که برسم خدمت امام گفتند که مثلاً فردا یا پس فردا‏‎ ‎‏بیایید گفتم نه آقا زودتر. گفتند پس همین حالا بیایید آنها نمی دانستند که برای چه‏‎ ‎‏هست. من رفتم آنجا و خدمت امام رسیدم. خوب البته امام قبلاً قضیه را شنیده بودند.‏‎ ‎‏نمی دانستند ولی اجمالاً شنیده بودند. من با کمال التهاب و آن اضطراب این جریان را‏‎ ‎‏به امام عرض کردم. امام هم متاثر شد، اما از آن التهاب که من داشتم هیچ در ایشان‏‎ ‎‏خبری نبود. امام با کمال اطمینان قلب، مطالب را گوش دادند و وقار و آرامش او این‏‎ ‎‏التهاب ما را بیرون برد به طوری که این مساله اگر چه برای من مهم بود اما دیگر التهاب‏‎ ‎‏نداشتم. 

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد دو، صفحه 280.

راوی: آیت الله موسوی اردبیلی.



با اطمینان به مشکلات ما گوش می دادند‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: