هنگامی که هواپیما به قصد پرواز به سوی تبعیدگاه ترکیه موتور را روشن کرد، یکی از مقامات به اصطلاح امنیتی پاسپورت امام را به دست ایشان داد و گفت اکنون به ترکیه می روید و خانواده شما نیز به زودی به شما ملحق خواهند شد. سرهنگ افضلی هم که تا تبعیدگاه امام را همراهی می کرد؛ در کنار امام قرار گرفت. وقتی هواپیما از زمین کنده شد و اوج گرفت، یکی از مهمانداران به امام نزدیک شد و گفت اجازه می فرمایید برای شما چای بیاورم؟ امام از سرهنگ افضلی پرسیدند: «آیا ایشان (اشاره به مهماندار) مسلمانند؟» مهماندار بلافاصله پاسخ داد اختیار دارید حضرت آقا من از خانواده ای روحانی هستم و سپس پدربزرگ خود را که یکی از علما بود معرفی کرد. آنگاه امام با آوردن چایی موافقت کردند.
منبع: برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)؛ جلد دو، صفحه 403.
راوی: حجه الاسلام سید حمید روحانی.