یادداشت

من و هم حجره ایم مورد اعتراض بودیم‏

امام، پس از ورود به قم در مدرسۀ دارالشفا حجره گرفته و در آنجا سکنی گزیدند.‏ روزی در ضمن صحبت می فرمودند: «کلیه طلاب و فضلایی که در آن روز، اعضای‏‎ ‎‏حوزه را تشکیل می دادند، بسیار ساعی و کوشا، مهذب و پرهیزکار و مقید به آداب دینی‏‎ ‎‏و نوافل و مسنونات و مندوبات بودند.» سپس یادآور شدند که «در همان سالهای‏‎ ‎‏نخست، غالب طلاب، در روزهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه رجب برای انجام‏‎ ‎‏عمل معروف به اُمّ داوود روزه می گرفتند؛ ولی من و هم حجره ایم، از این عمل بازماندیم‏‎ ‎‏و روزه نبودیم و طرف عصر مشغول خوردن چای بودیم که مورد اعتراض واقع شدیم».‏ ‏‏حرفت را بزن! ‏‏‏اساساً امام از تظاهر خوششان نمی آمد. به عکس به کسانی که اهل تظاهر نبودند‏‎ ‎‏علاقه داشتند، مثلاً ایشان از تیمسار ظهیرنژاد خوششان می آمد زیرا وی اهل تظاهر‏‎ ‎‏نبود، هر روز ریشش را تیغ می زد و همانطور خدمت امام می رسید. خیلی ها‏‎ ‎‏می خواستند ایشان را جابجا کنند ولی امام حاضر نمی شدند. یک روز عده ای از‏‎ ‎‏فرماندهان ارتش از جمله فرمانده نیروی هوایی که بعد معلوم شد آدم مغرضی بود و‏‎ ‎‏ریشی هم گذاشته بود، خدمت امام آمده بودند. قرار شد فرمانده نیروی هوایی گزارش‏‎ ‎‏بدهد؛ تا قبل از گزارش شروع کرد به خواندن دعای فرج. آقای ظهیرنژاد به او گفت: «آقا‏‎ ‎‏عوام نیستند، حرفت را بزن» امام از این سخن خوششان آمد و خندیدند.‏‎

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد سه، صفحه 260.

راوی: آیت الله توسلی.



من و هم حجره ایم مورد اعتراض بودیم‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: