یک روز در فصل پاییز مرحوم حاج آقا مصطفی را دیدم که یک عبای کهنه رَشتی را به دوش انداخته است با شوخی به او گفتم این عبا را از کهنه فروشی خریده ای؟ گفت این عبا مال یکی از رفقای رشتی است (آن مرد همسایه ایشان بود) من دیدم هوا خیلی سرد شده و من هم عبای زمستانی ندارم این عبا را از او عاریه گرفتم بعد به من گفت فلانی آیا نمی یابست همه ما جمع شویم و یک امیرالمومنین ثانی* بتراشیم؟
منبع: برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)؛ جلد سه، صفحه 311.
راوی: آیت الله محمدی گیلانی.