در زمان بنی صدر یکبار یکی از بستگانمان در چند سال پیش آمدند خدمت امام، تابستان بود و ما توی حیاط بودیم. آن شخص به برخی مسایل اعتراض داشت و نظرات خاص خودش را خیلی بلند و تند با امام مطرح می کرد به امام می گفت شما باید بگذارید بیایند در منزلتان مرگ بر فلان و بهمان بگویند. اما امام با این که من در قیافه شان ناراحتی را می دیدم با او برخوردی خیلی ملایم داشتند و به او گفتند: «چرا داد می کشید؟ بیایید با هم صحبت کنیم، حالا یک جوری با هم کنار می آییم. من که نگفتم کسی نیاید و جلوی کسی را هم نگرفته ام، همه در صحبتهایشان آزاد هستند». امام خیلی ملایم با او برخورد کردند و این در حالی بود که امام کسالت داشتند و من نگران قلب ایشان بودم.
منبع: برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)؛ جلد سه، صفحه 331.
راوی: زهرا مصطفوی.