پس از ماجرای 15 خرداد یک روز نزدیک ظهر که تابستان بود و خیلی گرم، امام فرمودند: امروز ساعت 2 بیائید. نمی دانستیم چه کار دارند. از رفقا پرسیدم معلوم شد که رئیس سازمان امنیت تهران می خواهد خدمت امام برسد اما چون اینها احتمالاً مرام امام را فهمیده بودند که ایشان ابداً جلسه و ملاقات خصوصی با مقامات حکومتی ندارند فکر کرده بودند که در آن گرمای تابستان ظهر کسی نیست فلذا خودبخود دیدار یک دیدار خصوصی خواهد بود چون دو شب قبل از این وزیر کشور حدود مغرب آمده بود که با امام دیداری خصوصی کند امام اصلاً به او اعتنا نکردند و وقت خصوصی ندادند لذا نقشه کشیدند که ظهر گرمای تابستان امام را در یک عمل انجام شده قرار بدهند که نقشه شان نقش بر آب شد. بهرحال من و چند نفر از طلبه ها به دستور امام خودمان را به منزل ایشان رساندیم رئیس سازمان امنیت که فرد چاقی بود تا ما را دید رنگش قرمز شد چون اصلاً تصور نمی کرد. ملاقات در منزل آقای پسندیده بود. امام تشریف آوردند او هم که فرد تنومندی بود به زحمت دو زانو نشسته بود. او از طرف منصور نخست وزیر وقت آمده بود که در ازای یک کلمه ای که گفته بودند و در روزنامه ها درج شده بود و امام را ناراحت کرده بود می خواستند از امام عذرخواهی کنند. چون امام قصد داشتند که بروند علیه آنها صحبت کنند و اینها می خواستند که یک جوری این قضیه را خنثی کنند. امام با آن ناراحتی که از اینها داشت اصلاً به او اعتنائی نکرد او هم با آن موقعیتی که در رژیم شاه داشت ذلیلانه و دو زانو نشسته بود و حتی امام به او نگفتند که راحت بنشیند و اصلاً به او اعتنا نکردند و ما طلبه ها از شهامت امام و ذلت او خیلی کیف می کردیم. امام نشستند و از عظمت اسلام سخن گفتند او هم از فرصت استفاده کرده گفت حضرت امام، اسلام به این عظمت است که فرمودید و شما هم رئیس اسلام هستید خوب ما را ببخشید. امام دستشان را که نشانه تهدید هم بود تکان دادند و فرمودند بشرطی که دیگر تکرار نشود. و او گفت بله چشم من به نخست وزیر می گویم و با ذلت بیرون رفت.
منبع: برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه 109.
راوی: حجه الاسلام قرهی.