یک روز، پاکروان رئیس سازمان امنیت از تهران به دیدن امام آمده بود. او خیال داشت با تهدید یا تطمیع امام را از راهی که برگزیده بودند، برگرداند. هر چه اصرار کرد که ملاقاتی در خلوت داشته باشد، آقا نپذیرفتند. بالاخره پاکروان قبول کرد که عدۀ کمی باشند. امام فرمودند که در این اتاق کم باشند، ولی در اتاق مجاور همه باشند. در آن اتاق عدۀ طلبه ها و حاضران آن قدر زیاد بود که جا برای عبور پاکروان هم نبود. بالاخره با زحمت زیاد ایشان، خود را به اتاق امام رساند و حتی یک نفر از طلبه ها برای احترام گذاشتن به پاکروان از جای خود بلند نشد. تمام حرفهای او و امام شنیده می شد. به محض ورود پاکروان، امام فرمودند: «من برای خدا از اسلام دفاع می کنم. » و پس از آن، آقا چند دقیقه ای با شدت صحبت کردند، بالاخره پاکروان با سری آویخته و نومید از خانه رفت. پس از رفتن او امام فرمودند: «ما باید محکم باشیم و برای خدا قدم برداریم و به احدی الحسنیین نایل شویم.»
منبع: برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه 110.
راوی: حجه الاسلام علی اکبر مسعودی.