یک روز وارد ایوان شدم، برای اولین بار دیدم امام روی نیمکت باریک کنار ایوان دراز کشیده اند و ناراحتی عمیق از چهره امام کاملاً مشهود بود. من سلام کردم و چهارپایه ای را کشیدم تا نزدیک صورت امام و در مقابل چهره ایشان نشستم. به امام عرض کردم: معروف است که می خواهند شما را وادار به قبول قطعنامه کنند. امام هیچ جوابی به من ندادند و تنها کاری که کردند دستشان را به آرامی بالا آوردند و دو چشم خود را پوشاندند. من جواب خود را گرفتم و شدت ناراحتی امام را درک کردم و آن قدر منقلب شدم که آهسته برخاستم و منزل ایشان را ترک کردم و یک هفته نتوانستم از منزل بیرون بروم.
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه 202.
راوی: زهرا مصطفوی.