یادداشت

می خواهم بیایم تهران‏

بعد از آنکه شاه فرار کرد و انقلاب مردم به اوج خود رسید، امام در پاریس بودند و ما هم میل نداشتیم که در واقع امام به ایران تشریف بیاورند چون می ترسیدیم نکند خدای نکرده به جان ایشان صدمه ای وارد بشود. چون آنچه که مهم بود حفظ جان امام عزیزمان بود و امام در عین حالی که در پاریس تشریف داشتند در عین حال تماس برقرار بود. پیامها، مصاحبه ها و اعلامیه هایشان مرتب می رسید. یک روز صبح زود اول اذان بود مرحوم استاد شهید آیت الله مطهری به منزل ما تلفن کردند و گفتند دیشب از پاریس به من تلفن شده که امام تصمیم دارند به ایران بیایند و فرموده اند یک منزل محقری که ساختمانش نو نباشد در قسمت پایین شهر تهران برای من اجاره کنید که من می خواهم بیایم تهران. این خانه جایی باشد که مردم بتوانند بیایند ولیکن خانه، خانه اعیانی نباشد و در محل پایین هم باشد، در میان توده مردم. من آن موقع خیلی ناراحت شدم، به ایشان عرض کردم که تلفن کنید حتی المقدور فشار بیاورید که امام تشریف ‏نیاورند چه اینکه امام آنجا که هستند الآن دستورات را صادر می فرمایند، پیامهای ایشان هم می رسد، مبارزه را رهبری می کنند و جان خودشان به خطر نمی افتد. گفتند هیچ چیز نمی تواند در اراده ایشان اثر بگذارد. امام تصمیم گرفتند قاطعانه بیایند و بعد که من خودم از امام سوال کردم امام فرمودند: بله من وقتی حس کردم دیگر کار از دست رژیم در رفته، رشته از دست آمریکا در رفته، تمام دشمنها به من اصرار دارند که شما فعلاً یکماه دیگر نروید. آمریکا با واسطه، رژیم با واسطه و ایادی رژیم با واسطه این را به من می گویند. من فهمیدم که الآن مصلحت در رفتن من است و آن چیزی که دشمنان می خواهند باید به عکس آن عمل کنم و تصمیم گرفتم که حرکت کنم. 

منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه 205.

راوی: آیت الله شهید محلاتی.



می خواهم بیایم تهران‏؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: