از طرف کاخ الیزه پاریس کسی پیش امام آمد و مردی را هم با خودش آورده بود که این مرد نمایندهٔ مستقیم کارتر است و پیامی دارد و آن اینکه بختیار از ماست، بختیار را ما گذاشته ایم و باید از او پیروی کنی والاّ نابودتان می کنیم. البته نابودتان می کنیم را با کنایه گفت و به قدری تند و تیز حرف زد که نمایندهٔ ژیسکاردستن پشت سر هم معذرت می خواست و می گفت به ما مربوط نیست، حضرت آیت الله مهمان ما هستند. نمایندهٔ کارتر دوباره تکرار کرد که شوخی نیست. ما بختیار را آورده ایم و اگر با او مخالفت کنید با جان خودتان بازی کرده اید. امام پس از شنیدن این حرفها کمی مکث کردند و گفتند: به کارتر بگویید از خمینی راجع به آمریکایی ها که در ایران هستند خیلی سوال شده که باید با آنها چه کرد، ولی من هنوز دستوری نداده ام. امید است کار به آنجا نکشد که فتوای خودم را راجع به آنها صادر کنم و امام برخاستند و رفتند و نمایندگان کارتر و ژیسکاردستن که به خیال خودشان حالا خیلی باید با امام حرف بزنند، گیج شده بودند.
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه 207.
راوی: سید احمد خمینی.