شب پنجشنبه از طرف مقامات ارتشی آمدند و شبانه به همهٔ آقایان اعلام کردند که دولت لایحه اش را پس گرفته است. خوب، این برای خود ما یک مقدار خوشحال کننده بود که در هر حال دولت یک قدم عقب نشسته و مردم به یک پیروزی نسبی در این کارشان رسیده اند. من خودم با یکی از رفقایم قرار گذاشتیم که روز شنبه برویم قم، و در ضمن هم تبریک بگوییم و ببینیم که بعد از این حاج آقا (امام) حرفی دارد بزند یا نه. رفتیم سرچشمه شیرینی فروشی بهار و یک جعبه هم شیرینی گرفتیم و گذاشتیم توی ماشین و گفتیم لااقل با یک شیرینی و با یک چیزی برویم آنجا. ساعت دو یا دو و نیم بعدازظهر بود که ما منزل آقا رسیدیم. در زدیم رفتیم تو و ایشان از اندرونی تشریف آوردند بیرون، احوالپرسی کردیم و گفتیم حاج آقا به این مناسبت مزاحم شدیم. گفتند آقا، اول کار است، اینها برنامه هایی دارند این یک محکی بود که انجام دادند. اول این کاری که شاه می خواست بکند با دست دولت انجام داد که یک زورآزمایی کرده باشد که مطابق همین زور، خودشان را مجهز بکنند و جلو بیایند. اینها پیروزی نیست، شما جوانان را آماده بکنید، آگاه بکنید، خودتان همیشه آمادگی داشته باشید تا اگر خطری متوجه اسلام شد ما از وجود شما جوانها باید استفاده بکنیم و شما این آگاهی را به مردم بدهید که آماده باشند. خلاصه ما بلند شدیم و بعد گفت این چیست؟ این هم مال شماست اینجا؟ گفتیم حاج آقا یک خرده شیرینی است که گرفته ایم و آورده ایم. خندید و گفت که شما خیلی خوش باور هستید، زودباور هستید. گفتیم در هر حال شما به هر اسمی می خواهید یک برگ سبزی است از ما بپذیرید.چیزی نگفت و ما از در بیرون آمدیم.
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه 215.
راوی: خاطرات شهید مهدی عراقی.