بچه های بازار بخصوص بازار دروازه، تصمیم گرفتند که یکروز چند تا اتوبوس سوار بشوند و بروند قم، خانهٔ مراجع سری بزنند به این کاری که کرده اند، یک جمعه ای بود، تقریباً هفت هشت تا اتوبوس از تهران حرکت کرد و ما هم با یکی دو تا سواری بودیم، رفتیم قم. خوب، رفتند خانهٔ آقای نجفی یک مقدار آنجا صحبت شد و خانهٔ شریعتمداری، خانهٔ گلپایگانی و آخرین جایی که رفتیم خانهٔ حاج آقا روح الله بود. خود من، حاج آقا روح الله را یک دفعه در امامزاده قاسم دیده بودم، آن هم تابستان یک ختمی بود که ایشان تابستان آمده بودند امامزاده قاسم، بعد آمده بودند در آن ختم شرکت کرده بودند، اما من هیچ شناختی از ایشان نداشتم تا اینکه ما آن روز رفتیم منزلشان. وقتی رفتیم، مثل الآن که حاج آقا توی آن اتاق عقبی مثلاً شب می روند می نشینند و دسته دسته بچه ها هر کسی می آید می رود آنجا پهلویشان و یک چند دقیقه ای می نشینند ما هم یک دسته ده – پانزده نفری بودیم رفتیم خدمت ایشان و سلام کردیم و احوالپرسی. گفتند: آقایان مال کجا هستند؟ گفتیم از بازار تهران. بعد سوال شد از ایشان که حاج آقا وظیفهٔ ما چیست در این جریان و چه کار باید بکنیم؟ ایشان فرمودند که شما فقط روشن کردن مردم را وظیفه دارید، هیچ وظیفه ای دیگر ندارید. اینها برنامه هایی دارند، فقط مردم را روشن کنید که آماده باشند، آگاه باشند، بگویید که اینها با اسلام شما طرف هستند. خوب، چه بسا آن حرف آن روز برای ما یک کمی کلی بود، زیاد برای ما روشن نبود چی هست و چی نیست. وقتی بلند شدیم دو مرتبه ایشان تاکید کردند شما هستید که باید به مردم آگاهی بدهید، غیر از آگاهی دادن به مردم وظیفهٔ دیگری ندارید.
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه 225.
راوی: ندارد.