یادداشت

زیارت حضرت عبدالعظیم (ع)

یک شب نشسته بودیم که مرحوم عراقی خنده کنان آمد و گفت:« امام مرا خواستند و گفتند یک تاکسی صدا کنید. من می خواهم به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) بروم.» پرسیدم:« حالا چرا تاکسی؟» گفت:« امام اینطور گفتند و تاکید کردند که حرم را قرق نکنید.» ما، هم حرم را قرق کردیم، هم نکردیم. یعنی دیدیم اگر حرم را قرق نکنیم، بردن و آوردن امام ممکن نیست. لذا عفتاد_ هشتاد نفر از نیروهای خودمان را مامور کردیم داخل حرم بروند و همان جا بمانند. به آنها گفتیم وقتی امام آمدند شما مشغول زیارتنامه خواندن بشوید تا امام متوجه نقشه ما نشوند. سه_ چهار بنز هم آماده کردیم. امام سوار ماشین آقای توکلی بینا شدند و از مدرسه علوی به طرف حرم حضرت عبدالعظیم (ع) حرکت کردیم. ابتدای خیابان ری عده ای متوجه شدند، ولی دیگر نایستادیم و با سرعت رفتیم. به بازار حضرت عبدالعظیم (ع) که رسیدیم، با ماشین از توی بازار رفتیم و دم در صحن توقف کردیم. امام پیاده شدند، داخل حرم رفتند و مشغول زیارت شدند.

منبع: برای تاریخ میگویم، خاطرات، جلد یک، صفحه 22.

راوی: محسن رفیق دوست.



زیارت حضرت عبدالعظیم (ع)؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: