یادداشت

محبت بی اندازه به ائمه اطهار

یک روز، به مناسبت شهادت یکی از ائمه (علیهم السلام)، برای خواندن دعای توسل به اتاق امام رفتیم. همه رو به قبله نشستند و شروع کردند به دعا خواندن. سپس امام وارد شدند و در صف نشستند و همراه همه دعا خواندند. در ضمن دعای توسل، یکی از آقایان ذکر مصیبت مختصری کرد. با آنکه ذاکر روضه خوان ماهری نبود و با حضور امام دستپاچه شده بود و صدایش هم مرتعش و بریده بریده بود، همین که شروع به روزه کرد _با آنکه هنوز مطلب حساسی را بیان نکرده بود_ امام چنان گریه کردند که شانه هایشان به شدت تکان می خورد. وقتی زیر چشمی به سیمای امام نگاه کردم، دانه های متوالی اشک را که از زیر محاسن معظم له روی زانوهایشان فرو می ریخت دیدم. چند لحظه ای طول نکشید که یکی از نزدیکان، از زاویه ای که امام نبیند، به ذاکر اشاره کرد که روزه را قطع کند. زیرا این گریه شدید ممکن بود خدای ناکرده بر قلب مبارک امام اثر بگذارد.

منبع: در سایه آفتاب (یادها و یادداشت هایی از زندگی امام خمینی (ره) )، صفحه 37.

راوی: محمد حسن رحیمیان.



محبت بی اندازه به ائمه اطهار؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: