زمانی، یک چهره انقلابی و افسانهای دیرین قرار بود برای اولین بار در کربلا به محضر امام مشرف شود. جمعی از دوستان نیز در ساعت موعود در منزل امام گرد آمدند و در قیاس با خود، که دل باخته آن شخصیت بودند، انتظار ملاقات پرهیجانی بین امام و او را داشتند. اما وقتی که ایشان وارد شد، با کمال تعجب دیدیم، در حالی که آن شخص با کمال احترام و تواضع در برابر امام زانو زد و دست مبارکشان را بوسید، حضرت امام در حد یک فرد معمولی با ایشان برخورد کردند. در حالی که تمام جمعیت حاضر در اتاق با ورود مشارٌالیه به اصطلاح از جا کنده شدند، حضرت امام حتی کمترین حرکتی هم نکردند. دیدن این صحنه همه را در شگفتی توام با ابهام و نگرانی فرو برد. اما، بعد از مدتی، وقتی اطلاع پیدا کردیم که فرد مذکور را با اختیار خود راهی ایران و آزاد شده است. متوجه ژرف نگری امام شدیم. آن ها که آن روز در ذهنشان سوال به وجود آمد، بعد از چند ماه پاسخ مناسب را یافتند و مثل بسیاری از موارد دیگر، با گذشت زمان، معمایی حل شد. اما معمای بینش عجیب و دور اندیشی امام دست نایافتنی تر شد.
منبع: در سایه آفتاب « یادها و یادداشت هایی از زندگی امام خمینی (ره) »، صفحه 206.
راوی: محمد حسن رحیمیان.