روز جمعه دوازدهم خرداد در حالی که نمیخواستم صرف دیدارم زحمتی ایجاد کند، به گونه ای به اتاق وارد شدم که فقط بتوانم امام را ببینم، ولی یکی از دوستان، که در کنار سخت مشغول انجام دادن وظیفهاش بود، از روی محبت به عرض رساند: «آقای رحیمیان آمدهاند.» در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتم. جلوتر رفتم. حضرت امام چشمان مبارکشان را باز کردند. سلام کردم. جواب دادند. با صدای لرزان و بریده دعا کردم و آن حضرت با تفقد و لحنی محبتآمیز فرمودند: «ان شاء الله موفق باشید...» با تمام کردن جمله و رسیدن به حروف آخر جوهره صدایشان نیز تمام و چشمانشان دوباره بسته شد؛ و در حالی که می گریستم خارج شدم.
منبع: در سایه آفتاب « یادها و یادداشت هایی از زندگی امام خمینی (ره) »، صفحه 263.
راوی: محمد حسن رحیمیان.