در زمانهایی که خانم راهی سفر می شدند، بلافاصله خودم را به منزل آقا می رساندم تا خیال خانم آسوده باشد اما آقا عقیده داشتند که ما معذب شده ایم و نمی خواستند کسی از زندگی اش باز بماند. یک بار رو به من کرده و گفتند: «نیازی نیست شما بمانید.» من در پاسخ گفتم آخر من از قم آمدهام. گفتند بسیار خوب اما شما باید به خانه دخترت می رفتی. این بار او به آقا کرده و گفتم: آقا شما میخواهید مهمان را از خانه تان بیرون کنید؟ با شنیدن این حرف آقا خنده ای کردند و ماندن من را بلامانع دانستند و با این حال هرگز راضی به تعذب دیگران نبودند و نمیخواستند احدی را در زحمت بیاندازند.
منبع: گذر ایام، خاطرات خانم فریده مصطفوی؛ دختر امام (ره)، صفحه ۱۰۰.
راوی: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره).