در ایامی که امام در فرانسه بودند، یک روز من به علت ارزانی، دو کیلو پرتقال برای منزل ایشان خریدم و چون هوا خنک بود، فکر کردم تا سه چهار روز پرتقال خواهیم داشت. امام با دیدن پرتقالها فرمودند: «این همه پرتقال برای چیست؟» من برای این که کار خودم را توجیه کنم، عرض کردم: «آقا! چون پرتقال ارزان بود برای چند روز این قدر خریدم.» امام فرمودند: «شما دو گناه کردهاید؛ یک گناه برای این که ما نیاز به این همه پرتقال نداشته ایم و گناه دیگر این که شاید امروز در نوفللوشاتو کسانی باشند که تا به حال به علت گران بودن پرتقال، نتوانسته اند آن را تهیه کنند و با ارزان شدن آن میتوانستند تهیه کنند. آن وقت شما رفتهاید برای سه چهار روز آینده این همه خریدهاید.» بعد فرمودند: «ببرید مقداری از آن را پس بدهید.» گفتم: «پس دادن آن ها ممکن نیست.» فرمودند: «باید راهی پیدا کرد.» عرض کردم: «چه کاری میتوانم بکنم؟» فرمودند: «پرتقال ها را پوست بکنید و به افرادی که تا به حال پرتقال نخوردهاند، بدهید. شاید از این طریق خداوند از سر این گناه شما بگذرد.»
منبع: زمانی برای خدا (نگاهی به سبک زندگی امام خمینی (ره) به روایت خاطره)؛ به قلم غلامرضا شریعتی مهر، صفحه ۴۰.
راوی: تا مرز عصمت، صفحه ۸۹، به نقل از خانم مرضیه حدیدچی دباغ.