یادداشت

نیمه شب با دکتر مدرسی آمدند

سال های پس از خاتمه ی جنگ جهانی دوم (1324 یا 1325 ه. ش) بود. من در آن موقع حدود شانزده ساله بودم و چند سال به درس طلبگی مشغول شده بودم ... مرحوم پدرم به بیماری تیفوئید و حصبه ی سختی مبتلا شد و به تدریج حالش بد شد. پزشکی که ما برای ایشان می‌آوردیم، طبیبی تجربی در تکیه ی آقا سید حسن بود به نام دکتر ناهید و همین قدر بود که پزشک معروف و ماهری نبود و دسترسی به پزشک معروف هم با وضعی که داشتیم، برای ما مشکل بود. او هم تقریباً از بهبودی ایشان مایوس شده بود. با این همه چاره‌ای جز انجام دستورات او نداشتیم؛ ولی از وضع بیماری ایشان به شدت ناراحت و نگران بودیم. بیماری ایشان حدود پانزده روز طول کشیده بود و علائم بهبودی هم ظاهر نمی‌شد. حضرت امام، چنان که بعدا طلبه‌های محلاتی نقل کردند، همان روزها برای احوالپرسی از پدر ما آمدند و درباره ی پزشک ایشان پرسیدند. هنگامی که شنیدند پزشک معروفی ایشان را ندیده است، ناراحت شدند و با لحن ملایمی آن‌ها را توبیخ فرمودند که: «چرا تا به حال به من اطلاع نداده و فکری برای ایشان نکرده‌اید؟» بعد به سراغ دکتر مدرسی یزدی، که در آن زمان رئیس بیمارستان سهامیه و بهترین پزشک قم بود، رفتند و با توسل به آشنایی با او، از او وقت گرفتند که به عیادت پدرم بیاید. نیمه های شب بود که من و مادرم در کنار بستر پدرم نشسته و نگران حال ایشان بودیم، که دیدیم در می زنند، تا در را باز کردیم، دیدیم حضرت امام به اتفاق دکتر مدرسی آمدند. اما به محض ورود، حال پدرم را پرسیدند و سپس به اتفاق پزشک، وارد منزل شدند و پزشک شروع به معاینه ی پدرم کرد... این معاینه حدود نیم ساعت طول کشید و در تمام مدت، حضرت امام همان طور دم در ایستاده بودند و چهره ی پدرم را نظاره می‌کردند.  وقتی کار معاینه تمام شد، با توجه خاصی از دکتر پرسیدند: «حال ایشان چطور است؟» دکتر گفت: «بحمدلله! حالت بحرانی را پشت سر گذاشته و اکنون عرق کرده و رو به بهبود است.» با شنیدن این جملات، من و مادرم نفس راحتی کشیدیم و امام نیز خوشحال شدند و شکر خدا را به جا آوردند. پس از آن که دکتر دستوراتی داد و دیگر نتوانستند بمانند، امام با تفقد زیاد و سوالاتی از زندگی ما، خداحافظی کردند و با مرحوم دکتر مدرسی از منزل ما رفتند. من آن همه بزرگواری و محبت را هرگز فراموش نمی کنم.

منبع: زمانی برای خدا (نگاهی به سبک زندگی امام خمینی (ره) به روایت خاطره)؛ به قلم غلامرضا شریعتی مهر، صفحه ۵۶ .

راوی: پا به پای آفتاب، جلد ۲، صفحه ۱۶۲ و ۱۶۳، به نقل از حجت الاسلام والمسلمین سید هاشم رسولی محلاتی.



نیمه شب با دکتر مدرسی آمدند؛ 11 دی 1278

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: