یکی از بزرگان (که نمی خواست نامش گفته شود) هر سال به قم می آمد و وجوهات زیادی برای مراجع می آورد. از جمله محضر حضرت امام می رسید و از همان وجوهات تقدیم می کرد. حضرت امام نیز چون او را فرد خدمتگزاری می دانستند، به بازدید وی می رفتند. این بازدیدها در مدرسه ی دارالشفاء، در حجره ای که نزدیک حجره ی ما بود، انجام می گرفت. یک سال که آن شخص به قم آمد و دیدارهایش را شروع کرد، ما اطلاع یافتیم که حضرت امام به دیدار وی نرفته است. این امر برای ما بسیار عجیب بود. ما هنگامی که علت را جویا شدیم، گفتند: «حضرت امام فرموده است مردم درباره ی این آقا می گویند که شبهای جمعه به نجف میرود و از دست امیرالمومنین (ع) نوشته هایی می گیرد.» به امام عرض کردیم: «آقا! این شخص خودش که این مطلب را نگفته است! درباره ی او می گویند! و درباره ی او این عقیده ی باطل را پیدا کردهاند.» امام فرمودند: «بله، ولی چرا نرفته بالای منبر و به مردم نگفته است که این حرف ها را درباره من نزنید.»
منبع: زمانی برای خدا (نگاهی به سبک زندگی امام خمینی (ره) به روایت خاطره)؛ به قلم غلامرضا شریعتی مهر، صفحه ۸۱.
راوی: آرشیو مولف، به نقل از حجت الاسلام من المسلمین احمد صابری همدانی.