عاشقم، عاشق دلسوخته از دوری یار
سر نهم بر خاک کویش، جان دهم در یاد رویش
آشنا گر تویی، از جور رقیبم غم نیست
ساقی از جام جهان، تاب به جان عاشِق
تار و پودم به هوا رفت و توانم بگسست
قسم به عشق که هر عاشقی اسیر تو گردد
این عبادتها بود سَرمایۀ شرمندگی
ماه رمضان شد می و میخانه برافتاد
رویش چو روز وصل او، گیتی فروز و دل گشا
شعر صفحه 4