علاقه به کودکان
شما اصلاً مرا می شناسید؟
نسبت به بچه ها خیلی مهربان بودند
بنشیند ناهار بخورد
اگر شیطنت نکند مریض است
می خندیدند و چیزی نمی گفتند
مواظب باش روی گُل نروی
باید اینها را بخوانم و به مردم جواب بدهم
بچه باید همین طور باشد
بگذارید بازی کنند
بلند شدند و شعار دادند
علی را روی دوششان سوار می کردند
بگیر، تو بُردی!
چرا بچه ها را نیاوردی؟
بخواب، صبح می برمت حسینیه
اگر بچه ها را نیاورید، اذیت می شوم
بدون فاطمه اینجا نیایی
سعی می کردند زودتر سلام کنند
به علی تحمیل نمی کرد بماند
اول علی استخاره کند
بچه باید بازی کند
خیلی با بچه ها مهربان بودند
می خورید زمین
چند کتاب جایزه دادند
با کمال خضوع بلند شدند
من هم پدرم را ندیدم
فرزند شهید را روی زانو نشاندند
خیلی با ما خودمانی بودند
به او وعده نده
علی را بیاور ببوسمش
تیغ دست علی را اذیت نکند
به زیبایی عشق می ورزیدند
بگذارید نهارش را بخورد
من بچه ها را دوست دارم
به بچّه کاری نداشته باشید
دریافتند علی مریض است
این عکس را به تو امانت می دهم
بچه های مردم را بگیرید
اکثراً به بچه ها نگاه می کنم
ملاطفت امام با فرزند شهید
می خواهم پیشانیتان را ببوسم
هر موقعی دلت می خواهد بیا
دختر خیلی خوب است
علی را بیاور ببوسم
الآن بیاوریدش داخل
تصمیم گرفتیم شما را نصیحت کنیم
هر زمانی که می خواهی بیا
امام خیلی بچه دوست بودند
امام با بچه ها گرم می گرفتند
حتی به بچه ها سلام می کردند
چه خوب بود نصحیت می کردید
علی را از اطاق بیرون کردند
این بچه ملکوتی است
در گوش دخترم دعا خواندند
جایی باشد که علی دست نزند
نمی گذاشتند به نوه هایشان سخت بگذرد
نگران کودکی که در آغوش مادرش بود شدند