در میخانه گشودند و چنین غوغا شد
معتکف گشتم از این پَس بدر پیر مُغان
جز سر کوی تو، ای دوست! ندارم جایی
وه چه افراشته شد، در دو جهان پرچم عشق!
من جان نمیدهم، مگر اندر هوای دوست
جرعهای میخواهم از جام تو تا بیهوش گردم
ماه تابانم
ابروی تو قبله نمازم باشد
سر زلفت به کناری زن و رخسار گشا
دیوان امام صفحه 10