جرعه‌ای‌ می‌خواهم از جام تو تا بیهوش گردم

آنکه دامن می‌زند بر آتش جانم، حبیب است
آنکه روزافزون نماید دردِ من، آن خود طبیب است
آنچه روح‌افزاست، جام باده از دست‌ نگار است
نی‌ مُدرّس، نی‌ مُربّی‌، نی‌ حکیم و، نی‌ خطیب است
سرّ عشقم، رمز دردم در خم گیسوی‌ یار است
کی‌ به جمعِ حلقه‌ی‌ صوفیّ‌ و اصحابِ صلیب است؟!
از «فتوحاتم» نشد فتحی‌ و از «مصباح»، نوری‌
هرچه خواهم، در درونِ جامه‌ی‌ آن دلفریب است
درد می‌جویند این وارستگانِ مکتب عشق
آنکه درمان خواهد از اصحاب این مکتب، غریب است
جرعه‌ای‌ می‌خواهم از جام تو تا بیهوش گردم
هوشمند از لذّتِ این جُرعه‌ی‌ می‌ بی‌نصیب است
موج لُطف دوست، در دریای‌ عشقِ بی‌کرانه
گاه در اُوج فراز و، گاه در عمق نشیب است

دیوان امام خمینی (ره)

دریافت طرحدریافت استوری طرح
اشتراک جرعه‌ای‌ می‌خواهم از جام تو تا بیهوش گردم
کلیدواژه:
امام خمینیشعرعشقدیوان امامدیوان اشعار