اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وحدت کلمه ملت منشا قدرت و پیروزی
من قبل از اینکه چند کلمه با آقایان صحبت کنم، باید از عموم این جوانها و برادران و خواهرانی که در خارج کشور هستند و در این مدت که من موجب زحمت آنها شدم، هم تشکر کنم و هم عذر بخواهم. من از خدای تعالی سلامت همه شما را و عزت و سعادت همه را خواهانم، و امیدوارم که در ایران یک محیط صحیحی که تحقق پیدا کند، شما همه برگردید و به ملت خودتان و به کشور خودتان خدمت کنید.شما دیدید که در اثر وحدت کلمه در جامعه ایرانی یک قدرتی که خودش را ابرقدرت حساب میخواست بکند و دنبال او ابرقدرتها بودند، همه ابرقدرتها از او تایید کردند بلکه مع الاسف دوَل اسلامی هم- قاطبتاً تقریباً- با او همراهی کردند، دیدید که با وحدت کلمه ملت، تمام کنگرههای قصرش فرو ریخت یکی بعد از دیگری. آن حزب «رستاخیز» ی که آن قدر برای آن مدیحه سرایی کردند، هم خود او و هم عمال خبیث او آن قدر درباره آن مبالغهها کردند، مدحها خواندند. و خود ایشان گفت که اگر کسی داخل این حزب نشود او را ما تذکرهاش را میدهیم و میگوییم برود بیرون، آن قدر پافشاری راجع به این حزب کرد لکن ملت ایرانْ مقابل حزب و مقابل حزبساز و مقابل تانک و توپ و مسلسل ایستاد و مجبور کرد این آدم دیکتاتور را به آنکه از حزبش صرف نظر بکند و حزب را کَانْ لَمْ یَکُنْ فرض کند. و آن خیانتی که کرده بود راجع به تغییر تاریخ اسلام، باشرفترین تاریخها، سازنده ترین تاریخها، آن تاریخی که انسانها را- مستضعفین را بیدار کرد و تمام قلدرهایی که در آن وقت بودند خاضع کرد و انسانِ به تمام معنا، با همه ابعاد، هم ابعاد معنوی و هم ابعاد مادی ساخت، و این شخص میخواست این شرافت را از ایران سلب کند و اصل اسلام را پایکوب کند و تاریخ جاهلیت شاهنشاهی را به جای آن بگذارد، و دیدید که به واسطه همت مردم ایران همه قشرها قیام کردند، و این مطلب را هم ملزم شد که از دست بدهد. و دیدید که به واسطه اتفاق کلمهای که شما ایرانیها داشتید این آدم با آن همه مداحیهایی که خودش از خودش میکرد و دیگران از او و آن همه حرفها که درباره او مدیحه سراها میگفتند، ملزم شد که بیاید در مقابل ملت و توبه کند و عذر بخواهد؛ برای اینکه مردم را فریب بدهد البته، لکن ملزم شد به اینکه عذر بخواهد. و دیدید که اتفاق کلمه شما ملت ایران موجب شد که تمام ابرقدرتها عقب زدند؛ و اول که از او حمایتها کردند، هر کدام حرفها زدند: دخالت نظامی میکنیم، تجزیه میشود ایران، از این حرفهایِ- شعرهایی که همیشه میخوانند خواندند، و شما دیدید که با اینکه همه ابرقدرتها دنبال سر او بودند و میخواستند از او حمایت کنند، ملزم شد که از ایران بیرون برود و حالا هم بیرون ایران است؛ و مع الاسف فرار کرد از چنگ مسلمین و از چنگ جوانهای ما و لیکن یک آتیه نزدیکی او را به ایران خواهند خواست- ان شاء الله [ان شاء الله حضار] و او ذخایری که از ملت ما برده است و در این آخر هم حمل کردند به خارج از ایران، این ذخایر را و آن مالهایی که از ایران برد ان شاء الله از او گرفته خواهد شد [ان شاء الله حضار] و به سزای اعمالی که کرده است و ظلمهایی که کرده است ان شاء الله میرسد.
قتل عامها، غارتها، زندانها
گرچه قبلًا هم عرض کردم که ما قدرت این را، یعنی اصلًا از بشر همچو قدرتی ساقط است که بتواند سزای اعمال این طور جنایتکارها را بدهد؛ آن قدری که در قدرت انسان است همین مقدار است که اگر یک نفر یکی را کشت، به جای او او را بکشند اما اگر یک کسی یک ملتی را به این وضعی که الآن ملاحظه میکنید کشاند، قتل عامها کرد، حبسهای طولانی، جوانهای ما را در حبس برد و به پیری به ما برگرداند، در بین اینهایی که در حبس بودند و پانزده سال حبس بودند، بعضی دستها که با من مصافحه میکردند آن وقت دست یک پهلوان بود و حالا که مصافحه میکند دست یک آدم عادی شده. آن زجرها و ناراحتیهایی که به جوانهای ما، به روشنفکرهای ما، به علمای ما، به دانشگاهیهای ما، به بازرگانهای ما، آن زجرها و تبعیدها و آن قدر زحماتی که به اینها دادند و اینها متحمل شدند، ما نمیتوانیم جبران کنیم. یک جان بیشتر ندارد؛ شما همهتان هم جمع بشوید همان یک جان را از او میگیرید. او صدها جان از بهترین فرزندان اسلام گرفته است، حالا شما هم یک جان از یک نفر آدمی که ارتباطش به اجانب بیشتر از ارتباطش به ملت ماست بگیرید، این نمیشود جبران. شما فرض بکنید که یکوقت دست شما بیاید، دست و پای او را ببرید و چشمهایش را درآورید، از این کارها هم بکنید- فرض کنید- باز هم جبران نمیشود. این دلیلِ بر این است که یک عالَم دیگری هست که جبران این طور چیزها در آنجا میشود. برای هر کشتنی، کشتن و زنده کردن کشتن و زنده کردن ممکن است. برای زجرهایی که به جوانهای ما داده، زجرهای طولانی و تا ابد ممکن است باشد. نمیشود آقا که یک کسی بیاید و سی و چند سال به این مردم آن جور حکومت جائرانه بکند و مامورینش در همه اطراف بلاد با زن و فرزند و جوان و پیر ما، عالِم و غیر عالِم ما آن طور رفتار بکنند و ما هم نتوانیم جبران بکنیم. اصلًا، اگر دست ما هم برسد نتوانیم جبران بکنیم. نمیشود که خدای تبارک و تعالی یک همچو کاری را اجازه بدهد که یک نفر آدم این کارها را بکند و بعد هم جزایش همین باشد که بکشند او را، جزایش همین باشد که مالش را بگیرند. در بین جوانهای ما اشخاصی بودند که در جوانی رفتند و پانزده سال عمرشان را هدر داده این. او میتوانست در بیرون اگر از علما هست کتابها بنویسد، هدایتها بکند؛ اگر از روشنفکران است کتابها بنویسد و روشنفکریها بکند، روشنگریها بکند؛ اگر از اطبا هست جمعیت زیادی را از مرگ نجات بدهد- تمام این قشرهایی که از ما اینها در زندان کردند، اینها حیاتشان را از دست دادند؛ اینها زندگیشان را، بیشتر زندگیشان را از دست دادند؛ یعنی یک زندگی توی محبسی که هیچ کاری نمیتواند بکند، از همه کارها او را بازداشتند؛ اینها جبرانش چیست؟ اینها با کشتن محمد رضا درست میشود؟ جبران میشود؟ این تمام عیاشیها و ظلمهایش را کرده و حالا هم تقریباً اواخر عمرش هست؛ یک کسی که تمام این جنایات را کرده، حالا میشود که من و شما بگوییم که خوب حالا پولهایش را از او بگیریم و مثلًا اگر دست ما برسد- دست ما که به همه ذخایر او نخواهد رسید، جاهای خیلی امانی آنها را برده اما یعنی امین برای او و برای ملتهای خودشان و خائن برای ما، آن جواهراتی که پدرش برد نمیدانیم الآن در خزینه کدام، انگلستان بردند آن وقت، این جواهری هم که، جواهراتی هم که ایشان حمل کرده است که گفتهاند که حمل کردند چمدانهای پر جواهر این ملت را حمل کردند و بردند، علاوه بر این پولهای بسیار گزافی که صورتها را حالا یک مقداری از آن را فاش کردند- شما فرض کنید که بتوانید که همه اینها را هم از او بگیرید لکن میتوانید شما این هدری که داده است این نیروی ملت را که به هدر داده جبران کنید؟ این دانشگاههای ما را به یک صورتی درآورد که نیروی انسانی ما را هدر داد. کاش هدر بود، نیروهای انسانی ما را منقلب کرد به یک نیروهای غیر انسانی. این سینماهایی که در زمان ایشان مشغول فعالیت بودند، آن مراکز فحشایی که اینها درست کردند، مراکز فحشایی که موجود کردند برای اینکه جوانهای ما را بکِشند به آن مراکز و غافل کنند از مسائل حیاتی خودشان، از مسائل زندگیبخش خودشان، این مراکز اسباب این شد که این نیروی انسانی که باید در خدمت کشور ما باشد علاوه بر اینکه معطل شد، منقلب شد به یک نیروی غیر انسانی. چطور ما میتوانیم جبران کنیم این جنایات را؟ جنایاتْ قابل جبران به دست بشر نیست. این به دست ماورای این عالَم جبران میشود؛ و بدانید که جبران میشود [ان شاء الله حضار]. این قرآن است که هر کس هر ذره کاری که بکند میبیند او را. آنجا یک همچو عالَمی است. فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ. وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرهٍ شَرّاً یَرَه؛ «1» خودش را میبیند. آیه این طور میفرماید و مطلب هم همین است. صورت این عمل در آنجا به یک نحو مناسبی منعکس است و در آنجا خودش را میبیند. و اینها جبران خواهد شد و شما دلتان محکم باشد که اگر دستتان هم نرسد به او، که برسد هم نمیتوانید جبران کنید، اما این جنایات جبران خواهد شد در آنجا.رژیم سلطنتی، خلاف قوانین عقلیه
اینها همه تا اینجا که رسیده است، که باز نصفه راه یا کمتر از راه را پیمودیم، اتفاق کلمه، اجتماع یک امت بر یک امر، این اجتماع امت بر یک امر موجب این شد که این کنگرههایی که تا- به قول خودشان- عرش کشیده شده بود اینها یکی یکی ریختند، وارفتند، مثل یخی که آب بشود. لکن باز ما راهْ زیاد داریم؛ این اولش است. مقصد ما تنها رفتن او نیست، این یکی از مطالب است؛ ما رژیم سلطنتی را اصلًا غلط میدانیم، از اول این غلط بوده، خلاف قوانین انسانی بوده؛ رژیم سلطنتی از اول خلاف قوانین عقلیه انسان است. یک کسی حالا در مجلس به او رای بدهند، یا خیر فرض بفرمایید- صحیحش را من میگویم، باطلش که مال ایران آن باطلش است، من وجه باطلش را من نمیگویم، من وجه صحیحش را میگویم- شما فرض کنید که یک مجلس موسسان ملی- صد در صد ملی- تاسیس بشود و این یک کسی را با اعقابش به حکومت بنشانند، خودش و سلسله بعد؛ ما به این مجلس موسسان که از جانب ملت است و به این ملت، میگوییم بسیار خوب شما زمانی که خودتان تشریف داشتید حق داشتید که سرنوشت خودتان به دست خودتان باشد، سرنوشت مایی که دویست سال بعد از شما به این دنیا میآمدهایم به چه مناسبت شما تعیین کردید آقای پدر بزرگ؟! شما با چه قانون، با چه حق، سرنوشت ماهایی که در این زمان هستیم تعیین میکنید؟ شما حق دارید که ... این حرفی است [که] همه عقول با آن موافقند منتها این قدر تعمیه «2» میکنند بین مردم و تبلیغات سوء میکنند که مردم باور میکنند؛ گاهی وقتها این قدر شور است که خان هم میفهمد! یک مملکتی که میگویید قانون این است، عقل این است، حقوق بشر این است که سرنوشت هر آدمی به دست خودش باشد، هر ملتی سرنوشتش به دست خودش باشد، این صحیح؛ ملت ایران حالا سرنوشتش باید به دست خودش باشد؛ الآن اگر بخواهد یک کسی را تعیین کند برای وکالت، تعیین کند برای ریاست جمهور، حق دارد که خودش قرار بدهد. ما همه فرض کنید اجتماع کردیم و یک نفر را رئیس جمهور کردیم و اجتماع کردیم هر ناحیه یک وکیل درست کرد، این صحیح، حالا اگر ما همهمان مجتمع شدیم که یک مجلس موسسان درست کردیم، مجلس موسسان از ناحیه ما همه صحیح؛ او حق دارد- این مجلس موسسان- که سرنوشت این ملتی که الآن هست، موجود هست تعیین کند؛ آنی که الآن نیست و بعدها خواهد موجود شد، نه حالا ملت ایران است نه چیز دیگری، هیچ چیز نیست حالا، ملتی نیست این؛ گروههایی که در صد سال دیگر در اعقاب شماها میآیند، آنها ملت ایران الآن نیستند، آنها الآن هیچند، من نمیتوانم سرنوشت آنها را تعیین کنم. آخر ما چه حقی داریم که سرنوشت دیگران را تعیین کنیم؟ آنها دیگرانند. به مجرد اینکه ما همه در ایران هستیم، به مجرد اینکه ما همه مسلمان هستیم نمیتوانیم ما سرنوشت یک جمعیتی که الآن موجود نیستند بعدها ملزم باشند آن اعقاب ما به اینکه این آقا را به «اعلیحضرتی» بشناسند! آخر به چه مناسبت تو همچو کاری میکنی؟ به من و شما چه ربط دارد این؟ پس سلطنت اصلًا، اصلًا قضیه سلطنت یک مطلب خلاف عقلی است، خلاف شعور انسانی است. این در صورتی که یک موسسان صحیح صد در صد ملی باشد، این است که برای اعقابْ هیچ اثری نباید داشته باشد. اما اگر ما رجوع کنیم به تاریخ- و ما که شاهد خود قضیه بودیم، شما جوانها آن وقت نبودید- ما شاهد قضیه بودیم که قضیه چه جور بود و چه جور تحقق پیدا کرد، با سرنیزه مجلس درست کردند! با سرنیزه رای درست کردند! مگر کسی جرات میکرد رای ندهد؛ جرات میکرد نفس بکشد. درست کردند و البته یک عدهای هم آن وقت از جان گذشتند مخالفت کردند لکن ما بقی همه سرنیزه بالای سرشان بود، یا تطمیع. زیاد به آنها چیز دادند. یا سرنیزه بود. یک مجلسی سرنیزهای درست کردند و با آن مجلسِ سرنیزهای به ما تحمیل کردند یک همچو موجوداتی را. اگر هم صحیح بود، غلط بود. اگر صحیح بود نسبت به آن کسی که در آن زمان بود صحیح؛ اما نسبت به کسی که در آن زمان نبود، ماهایی که شماهایی که در آن وقت نبودید، رفراندم آن وقت و- نمیدانم- مجلس موسسانِ آن وقت هیچ دخالت نمیتواند داشته باشد در سرنوشت شما.دستور شاه برای کودتا و کشتار
ما یک قدم جلو رفتیم؛ آن اینکه این شخص را از مملکتمان بیرون کردیم. او میخواست که ماها را بیرون کند یعنی هر کس وارد در حزب رستاخیز نشده است باید از این مملکت بیرون برود، شما بحمد الله با هم متحد شدید و اتفاق کلمه شما این شد که آن کاری که او میخواست سر شما بیاورد سر او درآورید؛ بیرونش کردید! بعدها هم کسی نمیتواند او را بیاورد. اگر میتوانستند نگهش میداشتند [خنده حضار]؛ نگه داشتن آسانتر از بیرون رفتن و برگشتن است. البته آنها الآن به فکر هستند؛ گفته میشود که در طیاره که داشته میرفته این خبیث امر میکرده است به اینکه کودتا کنید [خنده حضار]؛ طیاره در هوا بوده و باز از هوای نَفْسش دست برنداشته [خنده حضار] از آنجا- این طور گفته میشود- امر کرده که کودتا. و کودتایی که او میگوید دیگر این طور این حرفها نیست: بکشید و بزنید! از او اطاعت نکردند. در همین چند روز هم میگویند در یکی از پادگانها- الآن هم، امروز هم برای من باز این را نوشته بودند- دستور داده بودند به اینکه باید [در] شهر همدان کودتا کنید و بمباران کنید و بساط درست کنید. گوش ندادند و اعتصاب غذا کردند و گوش ندادند، و الآن هم آن پادگان دربست مال ملت است.فداکاری با مبادی معنوی
اینها برای چی بود؟ برای دو مطلب: یک مطلبْ این اتفاق کلمهای که در ایران پیدا شد؛ یک مطلب دیگر- آن پشتوانهای که عبارت از حق و حقیقت [است]، خدا بود. برای خدا و اسلام داد زدید گفتید ما اسلام را میخواهیم، آزادی میخواهیم، استقلال میخواهیم. حکومت اسلام- حکومت اسلامی همان آزادی و استقلالی را به شما میدهد، منتها شما تشریح کردید مطلب را، و الّا حکومت اسلامی یعنی آزادی، یعنی استقلال. این پشتوانه داشتن اجتماع شما به اراده الله تعالی موجب پیروزی شما تا اینجاست. و اگر این دو جهت محفوظ بماند تا قیامتان بحق باشد- اعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ ان تَقُومُوا للَّهِ «3»- برای خدا قیام کنید نه برای شهوات نفسانیه؛ اگر انسان برای شهوات نفسانیه قیام بکند و برای خدا نباشد، این به جایی نمیرسد کارش؛ این بالاخره فَشَلْ میشود؛ چیزی که برای خدا نیست دوام نمیتواند داشته باشد. کوشش کنید که قیام شما، این نهضتی که دارید، نهضت الهی باشد؛ للَّه باشد. من نمیتوانم باور کنم که کسی مبادی معنوی نداشته باشد و برای مردم کوشش کند. من اصلًا باورم نمیآید. آنهایی که مبادی معنوی دارند، آنهایی که خدا قائلند، آنهایی که جزا قائلند، آنهایی که عطا قائلند، اینها تعقل دارد که یک کسی خودش را، جان خودش را بدهد یک جان بالاتر بگیرد؛ همه چیزش را بدهد و از خدا زیادتر، آن قدری که هیچ چشمی نمیتواند ببیند و هیچ گوشی نمیتواند بشنود بگیرد. این یک امری است معقول که ما عبا بدهیم صدتا عبا بگیریم. یک جانی که توی این کالبدْ محبوس است بدهیم آزاد بشویم، یک جانی که الهی است، آزاد است، محیط است، همه چیز است، ارادهاش فعال است، میگوید بشو میشود، هر چیز و هر چه بخواهد میشود، یک همچو چیزی بگیرد. این معقول است که انسان در اینجا فداکاری کند جان بدهد؛ اما آن کسی که این مبادی را ندارد، یا بسیار احمق است یا دروغ است مطلب. من میگویم دروغ است مطلب؛ تعمیه است. اینکه من برای مردم، برای توده دارم زحمت میکشم، از او میپرسم خوب، حالا خودت را کشتند چه؟ تو همچو آدمی هستی که برای توده؟ انسان هر چه میخواهد برای خودش میخواهد. انسانی که برای خودش نخواهد، در تمام بشر چند تا دانه ممکن است پیدا بشود، نه یک فوج. تا مبادی روحی و الهی در کار نباشد، نمیشود که دوام داشته باشد. و لهذا خدای تبارک و تعالی میفرماید من یک موعظه به شما میکنم، در تمام موعظههایی که همه میکنند میفرماید که من فقط یک موعظه به شما میکنم: «موعظه کن» خدای تبارک و تعالی است، آنکه این موعظه را رسانده رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- است، آن کتابی که توی آن این موعظه ثبت شده است قرآن، این اسنادش؛ میفرماید من یک، فقط یک موعظه میکنم و آن این است که برای خدا قیام کنید، برای خدا قیام کنید. هم قیام کنید، هم قیامتان برای خدا باشد. اگر بخواهید قیام شما یک قیامِ مُثْمِر باشد، نتیجه داشته باشد قیامتان، منتهی به تفکیک و تجزیه و امثال ذلک نشود، تمام وجهه همت شما یک نقطه باشد و آن هم یک نقطه ماورای عالم طبیعت؛ یک نقطه غیر متناهی در همه چیز؛ همه توجه به او داشته باشید. اگر یک همچو مطلبی شد، آن وقت قیام شما و نهضت شما یک نهضت اسلامی سالم، دوام دار. آن طور نیست که ... برای اینکه پشتوانهاش دائم است؛ چیزی که پشتوانهاش دائم است، دائم است.تاکید بر موعظه خداوند
من این موعظه خدای تبارک و تعالی به لسان قرآن را دارم به شما میرسانم. این موعظه به ما میفهماند به اینکه باید وحدت کلمه داشته باشیم؛ وجهه ما یک چیز باشد: «الله»، انْ تَقُومُوا لِلّه، قیام للَّه. دیگر نمیتواند که یک کسی یک طرف برود، یک کسی یک طرف دیگر. اگر دیدید که در یک قیامی دسته دسته و حزب شد و حزبْ حزب و جبهه جبهه شد، بدانید خدا در کار نیست. اگر همه با هم متوجه به یک نقطه [باشند] ... دعوت به وحدت کلمه است، به وحدت عقیده است. وحدت عقیده وحدت کلمه میآورد، وحدت عمل میآورد. انَّما اعِظُکُمْ بِواحِدَه؛ یک موعظه فقط، فقط یک موعظه. توی این موعظه همه چیز هست. شما این یک موعظه را گوش کنید، عمل کنید، همه چیز شما در این یک موعظه هست. موعظه خداست، آن هم فقط یک موعظه. همه چیزهایی که شما تصور بکنید توی این یک کلمه [هست]. اینکه قرآن معجزه است برای این چیزهاست که سه تا چهار تا کلمه تمام حیثیات بشر را اداره میکند. اعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ انْ تَقُومُوا للَّهِ مَثْنی و فُرادی. قیام اگر قیامِ للَّهِ شد، همه چیز متمرکز میشود در همان الوهیت. و این قیام شما چون یک بویی از الوهیت میداد، تا اینجا رسیده است که قدرتهای بشری را زیر پا گذاشت یعنی مشت غلبه کرد بر تانک، مشت غلبه کرد بر توپ؛ توپها و تانکهایی که در ایران آورده بودند و متمرکز کرده بودند. و اینها، مشتهای جوانها و پیرها و زنهای ما در مقابلش ایستاد و گفت که دیگر اثر ندارد. چرا اثر ندارد؟ برای اینکه للَّهِ است. مگر با خدا میشود معارضه کرد؟ مگر مقابله میشود با خدا کرد؟ این کارْ خدایی است، للَّهِ است، برای خداست. همه این دعواهایی که اینها داشتند پیچید و کنار گذاشت.اصلاح ویرانیها و خرابیها
اما حالا باز اول کار است. شما خیال نکنید ما رسیدیم به مطلب، و برویم بخوابیم سر جایمان. خیر قیامِ للَّه، الآن اول کار است. به حَسَب آن چیزی که اهل معرفت میگویند، منزل اول است یقظه «4»؛ ما خیلی راه داریم الآن. آقا ما وارث یک مملکت هستیم که همه چیزش را این مرد به باد فنا داد، همه چیزش را. شما روی هر مطلبی که دست بگذارید، روی هر مظهری از مظاهر تمدن که دست بگذارید، این به باد داده است. به باد داد و فریاد زد که من «تمدن بزرگ» آوردم! دانشگاه ما را به باد فنا داد، زراعت ما را به باد فنا داد، نفت ما را همهاش را تقریباً- میگوید بیست سال دیگر مانده- نمیدانم- چند سال دیگر! این طور که شما میدهید بله. همه چیز ما را به باد [داد]. جوانهای ما را فانی کرد، به باد فنا داد. از همه شناعتها [و] جنایتها بالاتر، از دست دادن نیروی انسانی است؛ انسان است که میتواند کار بکند و ارزش دارد و الّا آب و خاک و اینها ارزش ندارد، انسان ارزش دارد. این انسانیت را سلب کرد از ایران؛ جوانها و نیروهای جوانهای ما را اصل به باد فنا داد. این جوانهایی که الآن در آلمان آمدند برای نیروی اتمی، از آنها شما بپرسید- خوب آمدند به من گفتند- شما هم از آنها بپرسید، خودشان هم میدانند میگویند ما را پایین نگه داشتند، نمیگذارند و هیچ اثر هم ندارد کار ما؛ کاری بیاثر! و نگه داشتن نیرویی که استعداد دارد ترقی بکند، در یک حدی خفهاش میکنند نگهش میدارند.همه چیز این مملکت را به باد داده است. ما اگر موفق هم بشویم و این تتمه و لاشه را هم بیرون بریزیم، باز ده- بیست سال لازم است که همه اقشار ملت فعالیت کنند تا بتوانند این نقیصهها را رفع بکنند. شما بخواهید زراعت ما را برگردانید به حالی که قبل از این افساداتِ ارضیه «5» بود، بخواهید به آن حال برگردانید، ده- بیست سال زحمت لازم دارد. همه مردم باید دست به هم بدهند، باید زارعین و دهقانها و اینها- کشاورزها مشغول کار بشوند، دیگران کمک کنند به آنها. تنها با یک قشر، با یک دولت نمیشود.
حکومت مطلوب
ما امروز میخواهیم همه ملت را وارد در دولت کنیم. جدا نباشد. همه با هم اعانت کنند، معاون هم باشند؛ نه اینکه آن یک اجنبیای باشد که مردم از آن بترسند نگاهش کنند، نتوانند با او حرف بزنند. ما یک کسی را میخواهیم که- البته نمیشود این- اینکه من میگویم میخواهیم شبیهِ، آن هم نه یک شبیهِ نزدیک، شبیهِ بسیار دور، مثل حضرت امیر- سلام الله علیه- که زمان سلطنتش، استغفر الله که سلطنت میگویم، امارت، امارت شرعیهاش، خلافتش که این قدر طول و عرض داشت، حجاز و مصر و عراق و- نمیدانم- ایران و همه اینها را داشت، آن وقت بعد پا میشد خودش راه میافتاد در خانه این زن رفت و آن زن و آن زن، بعد از اینکه خانه یک زنی رفته- به حَسَب آن طوری که تاریخ نقل میکند و آقایان نقل میکنند- رفته و دلجویی کرده به بچهها ... بعد کاری میکند که این بچه کوچکها بخندند. یک کاری که آدمهای متعارف عادی نمیکنند، یک آدم ماورای طبیعت این کار را میتواند بکند؛ یک صدایی در میآورد که این بچه بخندد! میگوید میخواستم اینها، اول که من رفتم گریه میکردند، میخواستم با خنده بیرون بیایم. ما یک همچو آدمی میخواهیم نه یک کسی که از سایهاش بترسیم. ما یک حاکمی میخواهیم که توی مسجد وقتی آمد نشست، بیایند دور او بنشینند، با او صحبت کنند، با او حرف بزنند؛ اشکال دارند اشکالشان را بگویند. ما یک امیری میخواهیم که وقتی یهودی آمده ادعا کرده، قاضی میفرستد سراغ امیر که بیا، میآید مینشیند در مجلس قضا، همین قاضی که خودش نصب کرده، در مجلس قضا مینشیند؛ قضاوت مینشیند، طرح دعوا میشود و رای بر خلاف حضرت امیر- سلام الله علیه- میدهد. «6» آن هم تنفیذ میکند که اوقاتش هم تلخ نمیشود. شما میتوانید که این همه چیزی که از بنیاد پهلوی برده، حکومتها میتوانند ادعا کنند؟ حالا هم حتی میتوانند بیاورند این مردکه را بیاورند اینجا که آقا بنیاد پهلوی را بیا حسابش را پس بده؟ پانزده میلیون دلار فلان، ده میلیون دلار فلان، پنج میلیون دلار فلان، سی میلیون دلار فلان؛ همه از اجزا و بستگان و پسر و دختر!ما یک حکومت عادل میخواهیم. عادل یعنی دزد نباشد لا اقل! نمیخواهیم اقتدا به حاکممان بکنیم- باید هم این طور باشد- ما میخواهیم این طور باشد که این مال ملت را ندزدد، برندارد برود.