بسم الله الرحمن الرحیم
رژیم سلطنتی مخالف با حقوق بشر
... اینها همه در سایه حکومت عدل، خوب اداره میشود و به طور شایسته عمل میشود. و اگر سرانشان حزب حاکمه فاسد باشد، این فساد سرایت میکند به همه اقشار کشور. شما ملاحظه کردید که یک شخص فاسد که در این مملکت حکومت کرد و طی 38 سال «1» سلطه بر مردم این مملکت پیدا کرد، آن هم سلطه غیر قانونی، چه فسادها کرد. این اصل رژیم سلطنتی مخالف با حقوق بشر است. برای اینکه ما فرض هم بکنیم که همه ملت جمع بشوند و رژیم سلطنتی را رای بدهند، البته ملت حق دارد که رژیمی را اختیار کند لکن ملت حق ندارد که رژیمی را برای آیندهها اختیار کند. یعنی امروز همه مقدرات مملکت به دست خود مردم باید اداره بشود. مردم حق دارند که یک نفری را به عنوان سلطان، به عنوان رئیس جمهور، به هر عنوانی انتخاب کنند. این صحیح است. خود مردم به اختیار خودشان این کار را کردند. لکن آیا مردم حق دارند که الآن برای طبقات بعد، برای فرزندان، فرزندانِ فرزندان، الآن تکلیف معین کنند؟ هیچ همچو حقی برای هیچ کس نیست. شما خودتان به حَسَب حقوق بشر، خود شما باید بر مقدرات خودتان حکومت کنید، بر مقدرات خودتان دست داشته باشید؛ اما شما بر مقدرات یک کشور دیگر نمیتوانید، بر مقدرات یک ملت دیگر نمیتوانید، بر مقدرات آنهایی که نیامدند هم نمیتوانید شما دخالت کنید. حقی نیست برایتان. بنا بر این سلطنت به این معنا که ارثی باشد و پشت در پشتْ سلطان باشد یک کسی، قانونی نیست و مخالف حقوق بشر است.سلسله پهلوی، رژیمی غیر قانونی
ما فرض میکنیم که رضا شاهْ اول که آمد- ما غَمْضِ عین میکنیم از همه چیزهایی که میدانیم- ما فرض میکنیم که رضا شاه اول که آمد، مورد استقبال مردم [واقع] شد و همه قبولش کردند. بسیار خوب، خود رضا شاه را در پنجاه و چند سال پیش از این مردم قبول کردند؛ الآن افراد این مملکت اشخاصی هستند که غیر آن اشخاصی هستند که در آن وقت بودند. آنها در آن زمان افراد این مملکت بودند، حق داشتند که برای خودشان یک کسی را انتخاب کنند؛ لکن انتخاب پسر او را، اگر فرض کنید کردند، انتخاب پسر او را برای ما، که در این زمان زندگی میکنیم، حقی از برای پدران ما نبوده است که همچو انتخابی را بکنند. بنا بر این ما بر فرض اینکه آمدن رضا شاه را به استقبال مردم قائل بشویم، خود او درست میشود لکن پسر او غیر قانونی است. در صورتی که همه میدانید که از اولْ این بنا در این سلسله غیر قانونی بود. از اول مجلس موسسانی که اینها درست کردند با زور و سرنیزه بود. از اول وکلایی که اینها ایجاد کردند با انتصاب بود نه انتخاب مردم. مردم هیچ اطلاعی از این معانی نداشتند، و اگر داشتند نمیتوانستند نفس بکشند. بنا بر این اساس این حکومت اساس ظلم بود و سلطهاش سلطه باطل بود. از اول سلطه باطل آنها داشتند بر کشور ما. و در عین حال که سلطه باطل بود، کارها هم همه از روی خیانت و جنایت بود. الآن وقتی که شما مملکت خودتان را ملاحظه میکنید، هر جا که بروید در هر موسسهای که دست بگذارید، یک موسسه خراب میبینید. فرهنگ شما یک فرهنگ استعماری است، یک فرهنگ صحیح نیست. ارتش تحت حمایت مستشاران امریکا و تحت تربیت آنها بود. زراعت ما را بکلی از بین بردند، صنعت ما را از بین بردند. با اسم «تمدن بزرگ» بکلی خراب کردند این مملکت را، و بازار درست کردند برای کشورهای بزرگ- خصوصاً برای امریکا. بنا بر این فسادهایی که الآن در مملکت پیدا شده است، این آشفتگیهایی که الآن در مملکت هست، این محتاج به یک کمک همگانی است.تربیت و تعلیم همه جانبه دانشآموزان
البته شما، متصدیان مدرسه «علوی»، از قراری که تا حالا به من گفتهاند- من خودم کاری به کار این امور ندارم لکن از قراری که من شنیدم- بسیار خوب عمل کردید. بچههای ما را خوب تربیت کردید. فقط یک نکته بوده است که اشکال داشتم، و آن نکته را از این به بعد شما مورد نظرتان باشد؛ و آن اینکه بچههای ما در هر زمانی موافق آن زمان باید تربیت بشوند.در روایات هم هست که بچه هاتان را تربیت کنید به غیر آن طوری که خودتان هستید، «2» برای زمان آتیه. برای اینکه اینها در زمان آتیه باید دست به کار مملکت و کشور بشوند. شما بچهها را از سیاست، از این طور چیزها دور نگه ندارید. دور نگه داشتن بچهها از سیاست اساس این میشود که وقتی وارد در اجتماع شدند، مثل یک آدم کوری وارد اجتماع بشوند. خود اشخاصی که میخواهند بعد در این مملکت در این کشور زندگی بکنند و مقدرات این مملکت دستشان باشد، آنها باید آگاه باشند از همه خدعههایی که کردهاند، از همه کارهایی که استعمار کرده، از همه عقب نگهداریهایی که به دست اینها واقع شده، اینها باید به دست شما و به تعلیم شما به آنها گفته بشود. آنها را وارد کنید در مسائل روز. آنها مطلع باشند از مسائل روز. اگر خدای نخواسته در این [مورد] قصور بشود یکوقت میبینید که چهرههای منحرف که وارد در مسائل روز هستند غلبه میکنند بر چهره حق که وارد به مسائل روز نیست. تربیت و تعلیمْ همه جانبه باید باشد؛ یعنی آن مقداری که کشور احتیاج به آن دارد، انسان احتیاج به آن دارد، خود شخص احتیاج به آن دارد، باید تعلیم و تربیت در آنجا به همه ابعاد باشد.
جامعیت اسلام
اسلام- اگر مطالعاتی دارید و ان شاء الله دارید در اسلام و در قرآن- اسلام فقط عبادت نیست؛ فقط تعلیم و تعلم عبادی و امثال اینها نیست. اسلام سیاست است. اسلام از سیاست دور نیست. اسلام، یک مملکت، یک حکومت بزرگ به وجود آورده است؛ یک مملکت بزرگ به وجود آورده است. اسلام یک رژیم است، یک رژیم سیاسی است. منتها سایر رژیمها از بسیاری از امور غافل بودند، و اسلام از هیچ چیز غافل نیست. یعنی اسلام انسان را تربیت میکند به همه ابعادی که انسان دارد: بُعد مادی دارد راجع به بُعد مادی تصرفاتی دارد، بُعد معنوی دارد راجع به معنویات صحبت دارد. بالاتر از آن دارد؛ بالاتر از این صحبت دارد: یعنی از آن وقتی که ازدواج حاصل نشده بین پدر و مادر، اسلام برای ساختن انسان دستور دارد چه زنی را انتخاب کند، چه مردی را آن زن انتخاب کند، وضع اخلاقیاش چه جور باشد، وضع دیانتش چه جور باشد. یک نفر زارع وقتی میخواهد یک زراعتی بکند و یک تخمی را در یک زمینی کشت بکند، این زمین را باید ملاحظه بکند، آن چیزهایی که موجب تربیت این است باید ملاحظه بکند، این چیزهایی که وقتی ظهور پیدا کرد، باید آنها را ملاحظه کند که چه چیز مفید با این است، چه چیزهایی مخالف با این است، از آن رد بکند؛ باید همین طور مواظبت کند تا وقتی که رشد کرد و به ثمر رسید.شیوه انسانسازی در اسلام
اسلام همین معامله را با افراد انسان کرده است. یعنی معامله یک نفر زارع که میخواهد یک کِشتی بکند و میخواهد از آن استفاده بکند. از قبل از اینکه کشت بشود دستور دارد پدر و مادر چه جور باید باشند، یعنی ازدواج چه جور باید باشد. این برای این است که ملاحظه عاقبت این امر را کرده است که اگر [یکی از] پدر و مادر مثلًا اخلاقش فاسد باشد، اعمالش اعمال غیر انسانی باشد، این بچههایی که پیدا میشود به واسطه وراثتی که هست در کار اینها هم در او تاثیر دارد؛ و لهذا مثل یک کشتکار بسیار دقیق، بسیار دلسوز، اسلام به نوع انسان مراعات کرده است. و از آن اول تا زمانی که ازدواج میشود؛ ازدواج که شد، چه تربیتی در ازدواج است. بعد در قضیه لقاح چه جور آداب؛ آداب بسیار در آنجا هست. بعد در زمان حمل آداب بسیار در آنجا هست. بعد در زمانِ- عرض میکنم- رضاع آداب بسیاری در آنجا هست. بعد در دامن مادر آدابی هست. بعد در ظل پدر آدابی هست. بعد در مدرسه آدابی هست. بعد در اجتماع آدابی هست. این بچه را از آن وقتی که باز به دنیا نیامده مراعات کرده تا برسد به مرتبه عالی. و برای همه اینها دستور دارد. و سایر رژیمهای عالَم، سایر دولتهایی که در عالم هست، به اینها اصلش کاری ندارد. آنها فقط یک کاری دارند و آن این است که این اجتماع مثلًا به نفع خودشان یک آرامشی پیدا کند تا چپاول کنند مردم را! یا آنی هم که بسیار خوب و عادل است کاری به این مسائل ندارد؛ فقط راجع به این [کار] دارد که مسائل اجتماعی خودش را مثلًا یک قدری تصحیح بکند. اما بچه باید چه جور باشد تا آخر، تربیت باید چه جور باشد تا آخر، زمان حمل و زمان رضاع، اصلًا مطرح نیست در سایر رژیمها.اسلام یک همچو چیزی است که وقتی که انسان بزرگ شد، معاشرت خودش با برادرش، معاشرت خودش با پدر و مادرش، معاشرت پدر و مادر با پسر، معاشرت این دوتا با همسایهها، معاشرت اینها با همشهریها، معاشرت اینها با همدینها، اینها با خارجیها، همه اینها در اسلام هست. و اسلام حکومتی است که یک جنبهاش حکومت سیاسی است، و یک جنبهاش حکومت معنوی. یعنی دو طرف دارد انسان، دو وضع دارد انسان، دو رو دارد انسان: یک روی مادی [که] اسلام در این روی مادی در همه جهاتش احکام دارد؛ یک روی معنوی، که اصلًا مطرح نیست در رژیمها که انسان را تربیتهای معنوی و تهذیبی بکند تا برسد به مرتبهای که دیگر هیچ کس نمیداند الّا الله. تا آنجا اسلام همین طور کشیده دست مردم را گرفته و برده است تا برساند به ملکوت اعلا. سایر رژیمها این طور نیستند.
تز استعماری «جدایی دین از سیاست»
مقصود من این بود که قضیه سیاست یک مطلبی نیست که در اسلام مطرح نباشد. این معنایی که دین از سیاست جداست، مطلبی است که استعماریها انداختهاند در دهن مردم و میخواهند به واسطه این، دو فرقه را از هم جدا کنند؛ یعنی آنهایی که عالِم دینی هستند علی حدهشان کنند؛ و اینهایی که غیر عالِم دینی هستند علی حدهشان کنند. سیاسیون را از سایر مردم جدا بکنند تا استفادههایشان را بکنند. اگر این قوا با هم مجتمع بشوند، آنها میدانند که با اجتماع قوا نمیتوانند منافعی را که میخواهند ببرند؛ و لهذا دامن به این تفرقهها زدهاند زیاد. اول همین معنا که دین از سیاست جداست. قبل از این معنا، اصلش دین افیون است! دین افیون مردم است! آخوندها درباری هستند! جدا کردند اصلًا؛ دین را در نظر مردم متزلزل کردند.پیامبران از اقشار محروم جامعه
در صورتی که کسی اگر ملاحظه کرده باشد اینهایی که ادیان را در دنیا آوردهاند، حضرت ابراهیم- سلام الله علیه- حضرت موسی- سلام الله علیه- حضرت رسول- صلی الله علیه و آله- اینها ببینیم از چه طایفهای بودند، چکاره بودند؟ آیا اینها را [مثلًا] حضرت موسی را فرعون روی کار آورده است؟! یا حضرت موسی یک شبانی بوده، از اینجا رفته سراغ فرعون؟ حضرت موسی رفته و فرعون را خواسته بکوبد و فرعونیتِ او را از دستش بگیرد؟ یا فرعون او را برده پیش خودش تا اینکه مردم را خواب بکند؟! حضرت موسی مردم را آگاه کرد و بیدار کرد، و با آن بیداری به فرعون حمله کرد و آن کارهایی که کرد. خود پیغمبر ما؛ ... هم شبانی کرده است هم از همین توده مردم، از همین توده طبقه سه بوده است. و از اول که قیام کرده بر ضد قلدرها، بر ضد دیکتاتورها- که در آن زمان در جزیره العرب عبارت از قریش بودند و یک طوایف دیگر- بر ضد آنها قیام کرده؛ نه اینکه آنها این را آوردند روی کار تا مردم را اغفال کنند! این مردم را آگاه کرده و رفته سراغ آنها.مبارزه پیامبر اسلام با سرمایه دارها
اگر کسی تاریخ اسلام را بداند، از آن وقتی که ایشان به مدینه رفتند یک عدهای از همین مسلمانها دور ایشان جمع شدند. یک عدهای از این، همین طبقه صالح، دور ایشان جمع شدند. این [ها] بیچیز بودند. یک صُفه مسجد رسول الله- آن هم نه این صفهها بوده که شما دیدید- یک جایی بوده است که از گِل درست کرده بود؛ عده زیادی از آنهایی که اصحاب پیغمبر بودند، طرفداران پیغمبر بودند، آنجا میخوابیدند. هیچ اصلًا منزل نداشتند. خود پیغمبر منزلش آن اتاقهایی بود که با گِل درست کرده بودند. آن هم نه یک معماری، ... یک [اتاق گلی] بوده است. مع ذلک پیغمبر همین طبقه سه را، همین مستضعفین را جمع کرد و جنگها را با اینها شروع کرد بر خلاف سرمایه دارها و بر خلاف قلدرها و بر خلاف شتردارها و بر خلاف قافله دارها و بر خلاف اینها. دائماً جنگ اینها با این دسته بوده.بنا بر این، این یک اغفال بوده است که [مطرح] کردهاند که دین از سیاست جداست. سیاست غیر از این است که یک مملکتداری به طرز صحیح عاقلانه و موافق با همه روابط و ضوابط که در اسلام بوده است [انجام گیرد]؟ اسلام حکومتش سرتاسرِ- تقریباً- آسیا را گرفته بوده، مع ذلک به ما میگویند که دین از سیاست جداست! [در صورتی که] همانهایی که امر دین با آنها بود، همانها امر سیاست را داشتند. حضرت امیر، هم مساله میگفت هم احکام میگفت [و] هم شمشیر در دستش بود و جنگ میکرد. خود رسول الله، هم قرآن آورد هم حدید را آورد؛ و شمشیر را وارد کرد و آورد و با مخالفین جنگ کرد، و آنها را تابع خودش کرد. این یک مسئلهای است که باید خیلی مراعات بکنند.