مطلب مرتبط

آقای جنتی لیاقت برای همه مسائل را دارندآقای جنتی لیاقت برای همه مسائل را دارندرمز پیشرویرمز پیشروی
شناسه مطلب صحیفه
نمایش نسخه چاپی

سخنرانی در جمع قاضیان اصفهان (عوامل پیروزی انقلاب- مشکلات و انتظارات)

قم
عوامل پیروزی انقلاب اسلامی- مشکلات و انتظارات- تحول در ادارات و دادگستریها- مسئله مصادره اموال
قاضیان اصفهان‌
جلد ۷ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۲۶۴ تا صفحه ۲۷۳

بسم الله الرحمن الرحیم‌

تحول روحی ملت منشا پیروزی انقلاب‌

من متشکرم از آقایان که تشریف آورده‌اند، و از نزدیک با ما مواجه شده‌اند. یکی از برکات این نهضت همین معناست که ماها از هم دور بودیم، و حالا الحمد للَّه با هم مواجه و نزدیک هستیم و می‌توانیم مطالب خودمان را از نزدیک در میان بگذاریم. از آقای جنتی «1» هم متشکرم که با همراهی شما تشریف آورده‌اند. البته ایشان از اشخاص بزرگ اینجا هستند و لیاقت برای همه مسائل را دارند. امیدوارم که با همراهی ایشان، همه آقایان در خدمتی که محول به آنهاست به طور شایسته عمل کنند.
می‌دانید که تا اینجا که نهضت آمده است، در اثر وحدت کلمه همه اقشار، و مهمتر، توجه به اسلام است. یعنی یک تحول روحی در جامعه پیدا شد، که من غیر از اینکه بگویم یک معجزه بود و یک اراده الهی، نمی‌توانم اسمی رویش بگذارم. یک مردمی که از یک پاسبان اگر در بازارهای بزرگ- مثل بازار اصفهان- یک پاسبان می‌آمد، می‌گفت «چهارم آبان» «2» باید همه بیرق بزنید، جشن بگیرید، نه اینکه مخالفت نمی‌کردند، در ذهنشان هم نمی‌آمد که می‌شود مخالفت کرد! اصلًا تو ذهن اقشار نمی‌آمد که با پاسبان می‌شود ... مخالفت کرد. در ظرف مدت کوتاهی همین مردم- یک‌ نسل دیگر نه- همینهایی که سابقاً پاسبان پیششان آن طور بود، ریختند توی خیابان و گفتند که ما این سلسله را نمی‌خواهیم. با شخصی که شخص اول مملکتْ خودش را حساب می‌کرد، مخالفت کردند. این یک تحول بود که نمی‌شود روی مسائل عادی حسابش را کرد؛ که یک تربیت طولانی شد و یک قشرهای دیگر آمدند روی کار و این کار را کردند. این یک تحول الهی بود؛ یعنی با اراده خدا این مطلب واقع شد. یک تحول دیگری هم که پیدا شد، این انسانیت [بود] که پیدا شد در بین جوامع؛ که بیشترش شکوفایی ...، در حال انقلاب بود. حس معاونت در مردم پیدا شد؛ که در این تظاهرات که واقع می‌شد- که شماها خودتان بهتر می‌دانید- از هر جا که عبور می‌کردند، مردم با اینها کمک می‌کردند. آب می‌دادند، ساندویچ می‌دادند، چه می‌کردند. یکی از دوستان من گفت، که من در تهران دیدم در این تظاهرات، یک پیرزنی یک کاسه‌ای دستش گرفته و توی آن پول است. به ذهنم آمد که این مثلًا فقیری است که پول می‌خواهد؛ وقتی تحقیق کردم، با او صحبت کردم، گفت که امروز روزی است که تعطیل است و نمی‌شود مردمی که از اینجا عبور می‌کنند ممکن است که بخواهند تلفن کنند، پول خرد نداشته باشند؛ من این را نگه داشته‌ام اینجا که کسانی که می‌خواهند تلفن کنند- تلفن هم همان جا بود- از این پول بردارند تلفن کنند. این البته یک چیز کوچکی است؛ اما مطلب خیلی بزرگ است. یک همچو تحول روحی در بین مردم پیدا شد، و تحول به جایی رسید که شهادت را بر خودشان یک فوزی می‌دانستند؛ بسیاری از اشخاص، از جوانها، بعضی از جوانها. در نجف من بودم که آمد جوانی پیش من گفت- خیلی با جدیت- که شما دعا بکنید که من شهید بشوم. حالا هم گاهی وقت‌ها همین مطلب هست. کاغذی که دیروز به من رسیده بود باز اینکه شما دعا کنید که بچه‌های من شهید بشوند. این هم یک تحول روحی، که اینها نظیر همان کسانی که در صدر اسلام بودند و برای شهادت استقبال می‌کردند و پیشقدم می‌شدند، در ملت ما هم این مطلب پیدا شد. اینها یک تحولات روحی بود که در مردم پیدا شد، که نمی‌شود اسمی روی آن گذاشت، الّا اینکه یک دست غیبی در کار بود. و همینها موجب این شد که در مقابل تانک و توپ- همه این‌ چیزها- با مشت خالی ایستادند و کشته دادند و جلو رفتند؛ یک پیشبردی که روی موازین طبیعی ممتنع به نظر می‌آمد.
و لهذا خارجیها- حتی «سیا» ی امریکا- اعلام کردند به اینکه این مطلب روی قواعد درست نبود و روی حسابهای ما درست از کار در نمی‌آمد؛ و صحیح می‌گفتند! روی حساب مادی‌گری، نمی‌شد صحیح باشد که ملتی که هیچ نداشت و دستْ تهی بود، در مقابل این قدرتهای بزرگ، که پشت سرش قدرت امریکا و قدرت روسیه و قدرت انگلستان همیشه بود و پشتیبانی می‌کردند [بایستد]. مع ذلک همین ملتی که هیچ نداشت جلو رفت و با قدرت ایمان، این سد را شکست. این رمز باید محفوظ بماند. اگر چنانچه بخواهید که نهضت شما به آخر برسد، و آن طوری که خواست خدای تبارک و تعالی است، اسلام تحقق پیدا بکند، این نهضت را باید حفظ کرد؛ با همین شور و شعفی که هست.

شور مذهبی در رفراندم جمهوری اسلامی‌

همان طوری که ملاحظه کردید در رفراندم چطور مردم با شور و شعف و با اشتیاق رفتند رای دادند. یکی از آنها را که نقل کردند برای من- زیاد از این چیزها نقل کردند؛ اما یکی‌اش که نقل کردند این است، که نمی‌دانم در روزنامه هم بود یا نه؛ حالا یادم نیست- که یک مردی داشت گریه می‌کرد و می‌گفت که من یک گناهی کردم که گمان ندارم توبه من قبول بشود؛ گمان ندارم خدا مرا بیامرزد؛ و آن اینکه من اشتباهی باید رای مثبت بیندازم، رای منفی را انداختم! یا بعضی از اشخاص با چرخ، و مریضی که نقل کردند، در محلی مریض را با آن حال مریضی گفته مرا ببرید، رایش را داده و در همان مجلس فوت شده است. یک همچو [شور و شوقی‌] در دنیا سابقه ندارد. هیچ سابقه ندارد در دنیا- هر جا شما بگردید- مردم به این شور و شعف برای رای دادن بروند. این قدر تبلیغات می‌کنند این روسای جمهور، وقتی که می‌خواهند ... [انتخاب‌] بشوند؛ این قدر خرج می‌کنند، این قدر تبلیغات می‌کنند، از یک ماه دو ماه قبل پولهای گزاف خرج‌ می‌کنند و تبلیغات زیاد- راست و دروغ- تا اینکه یک عده مردم را جمع کنند و رای بدهند. اینجا این مسائل نبود. مساله، اسلام بود، و مردم روی عقاید اسلامی خودشان با آن شور و شعف رفتند و رای دادند. از سی و پنج میلیون جمعیت، بیست میلیون بیشتر رای موافق دادند. این هم سابقه در دنیا ندارد، که آن قدری که می‌شد رای بدهند رای داده‌اند. و از آن طرف، بچه‌های این قدری «3» که به حسب قانون که درست کرده بودند که رای نباید بدهند، اینها ناراحت بودند! پیش من بعضی از آنها آمدند و ناراحتی می‌کردند؛ و یک عده‌ای اجتماع کردند در آن حیاط، از همین بچه‌ها، و اظهار ناراحتی از اینکه چرا به ما اجازه رای ندادند. اینها یک مسائلی است که نظیر ندارد در دنیا. و این برای همین است که مساله اسلامی است؛ و نظیر ندارد در دنیا.

حزبیها- ملیگراها و انقلاب اسلامی‌

قضیه قضیه «ملی» بودن نیست؛ قضیه قضیه- عرض می‌کنم که- «حزبی» بودن نیست. از این ملیها و از این حزبها بودند که همه شکست خوردند. تا اینجا که ما آمدیم، با روحیه پاک و ضمیر صاف، مردم، با توجه به اسلام، با توجه به دیانت تا اینجا آمدند، و پیش بردند. اگر این روحیه از مردم- خدای نخواسته- گرفته بشود، ما رو به شکست خواهیم رفت. ما با این رمز پیش آمدیم؛ اگر این رمز از دست ما گرفته بشود و اختلافات حاصل بشود؛ [...] که الآن یک قشرهای مختلفی ... [پیوسته‌] خودنمایی می‌کنند؛ و این جزء اشتباهاتی است که می‌کنند؛ اگر چنانچه مثلًا مردمِ ملی باشند و حزبی باشند. اشتباه می‌کنند که یک جبهه‌هایی، یک حزبهای مختلفی درست می‌کنند. این حزبهای مختلف هیچ وقت از آنها کار نمی‌آید. جز اینکه یک تشتتی ایجاد بکنند و یک اختلافی ایجاد بکنند و موجب تشتت و اختلاف بشوند، کاری از اینها نمی‌آید. و اگر- خدای نخواسته- نظر سوء دارند، حساب شده آمده‌اند برای اینکه ایجاد اختلاف بکنند؛ باید ما بیدار باشیم و توجه داشته باشیم به اینکه نگذاریم اینها کارشان به ثمر برسد؛ و این امر مهمی‌ است الآن. یعنی ما الآن در یک وضع حساسی هستیم که از آن وقت که داشتیم حمله می‌کردیم برای شکستن این سد، حالا بدتر است؛ حساستر است. آن وقت همه یک وجهه داشتند و داشتند می‌رفتند؛ آن وقتی که انسان به یک نقطه‌ای رسید، به اینکه عقیده‌اش این شد که پیروز شدند، ... [بتدریج‌] هم سستی پیدا می‌شود، و هم توجه به احتیاجات.

فرایند انقلاب و انتظارات پایان ناپذیر

الآن می‌بینید که همین اشخاصی که پنجاه سال یا بیشتر بوده است که اینها همه فقیر بودند در اطراف ایران؛ ایلهای مختلف، عشایر مختلف، در خود تهران، در شهرها، همه جا، خوب، فقر در بین مردم زیاد بوده است. فقر یک چیزی نبوده است که به واسطه انقلاب آمده باشد؛ سابقاً این فقر بین مردم بوده است. فقر یک چیزی نیست که از انقلاب آمده باشد؛ سابقاً این فقر بوده. البته یک مقدارش از این انقلاب هست؛ اما اینهایی که اظهار می‌کنند که ما هیچ نداریم- خوب- هیچ نداشتند قبلًا. الآن یک دسته‌ای توی اینها افتاده‌اند که خوب، چه شد؟ این هم جمهوری اسلامی! جمهوری اسلامی چه شد؟ حسابِ شده‌هایش را هیچ نمی‌کنند. آنهایی که تا حالا چه؟ آنچه شده است را حساب نمی‌کنند. حساب نمی‌کنند که اگر در زمان سابق بود، شما امکان نداشت که بیایید و اینجا بنشینید و با من صحبت بکنید. آقا «4» امکان نداشت که بیایند در اصفهان با شما تماس بگیرند؛ امکان نداشت که شما بتوانید یک کلمه حرف بزنید، یک احقاق حقی بکنید. فوراً شما را می‌گرفتند و می‌بردند به زندانها، و با آن حبسها و با آن بساط. خوب، این حبسها شکسته شد. چی می‌خواهد بشود؟ این حبسها همه خراب شد و از بین رفت؛ و حالا جز آن اشخاصی که خائن هستند و به شما خیانت کردند کسی دیگر تو حبس نیست. این «چه شد» یعنی چه؟ خوب، همین شده است که حالا ما آزادانه نشسته‌ایم با هم صحبت می‌کنیم. شما آزادانه در هر جا دلتان می‌خواهد صحبت می‌کنید و حرفهایتان را می‌زنید؛ روزنامه‌ها هم و لو مزخرفات هم می‌نویسند، لکن آزادانه دارند می‌نویسند، و درِ حبسها بکلی بسته شد؛ الّا برای این خائنهایی که مردم را تا حالا چاپیده‌اند. این «شده» را هیچ حساب نمی‌کنند. خوب، یک کار دیگری که شده این نفت ما را می‌بردند، عوضش چه می‌دادند؟ عوضش یک قدری اسلحه، به اسم اینکه ما اسلحه می‌دهیم! عوض واقعش این بود که اسلحه برای خود آنها بود؛ برای اینکه ما نمی‌توانستیم این اسلحه را به کار ببریم. اسلحه برای خود آنها [بود] که بیایند اگر یکوقتی شوروی بخواهد حمله کند به این طرف، اینها مقابله داشته باشند. نفت ما را می‌گرفتند، پولش را برای خودشان ... اسلحه می‌دادند برای خودشان در ایران. درِ این بسته شد، و الآن نفت به اختیار خود دولت است. هر کس که پول بدهد، به او نفت می‌دهند؛ نخواهد، به او نفت نمی‌دهند. این چه شد. این هم یک چیزی که شده. آنی که شده است را باید حساب کرد؛ و «باید بشود» را مهلت داد. فقر از سابق بوده است. آن وقت صحبتش را نمی‌کردند؛ حالا که یک تحول حاصل شده است و بساط به اینجا رسید، فریادشان درآمده که حالا چه شده! چرا فقر ما تمام نمی‌شود؟ آخر فقر پنجاه ساله را می‌شود با دو روز، با یک ماه، با دو ماه از بین برد؟ خوب، باید مهلت بدهند کارخانه‌ها راه بیفتد، که مهلت نمی‌دهند. مهلت بدهند که زراعت و کشاورزی راه بیفتد؛ این هم توی کشاورزها می‌روند و نمی‌گذارند انجام بگیرد.

توطئه جهانخواران به دست گروهکها

در هر صورت، الآن یک قشرهایی هستند که نمی‌خواهند که این نهضت به آخر برسد. یک دسته‌شان- که بیشتر و عمده است- همین تتمه رژیم و اینهاست، که با صورتهای مختلف می‌خواهند نگذارند، و می‌خواهند همان مسائل سابق را برگردانند؛ و نمی‌توانند ان شاء الله. اما این را می‌خواهند که این کار بشود. این شلوغیها و اینها را می‌خواهند بکنند که آرامش در مملکت نباشد، و کم کم وقتی آرامش نشد، راهی باز بشود، برای اینکه یک کودتای مشروعی- به قول خودشان- درست بشود، خدای‌ نخواسته به حال اول برگردد؛ و این ان شاء الله نمی‌شود. لکن ما باید بیدار باشیم؛ باید توجه داشته باشیم اینهایی که می‌آیند توی کارخانه‌ها تبلیغ می‌کنند که کم کاری و بیکاری و ترک کار، اینها دلشان برای کارگر نسوخته؛ اینها دلشان برای امریکا سوخته یا برای شوروی؛ برای آنها دلشان سوخته؛ یعنی برای خودشان که منافعشان تابع منافع آنهاست. اینها اجیرند از غیر؛ به واسطه اینکه مزدور آنها هستند. اینها می‌آیند، نمی‌گذارند که کارها انجام بگیرد. اینها را راه ندهند در کارخانه‌هایشان. شما بروید سراغشان و بگویید که اینها را ...، توی کارخانه‌ها راه ندهید. اینها می‌خواهند شما را دوباره برگردانند به همان حال اول.
شما کار بکنید و کارهایتان را درست انجام بدهید، دولت هم مشغول رسیدگی است. برای کارگرها، برای همه، منزل درست می‌کنند، رفاه درست می‌کنند؛ لکن مهلت می‌خواهد؛ نمی‌شود یکدفعه همه این کارها بشود. این باید مهلت داده بشود کارخانه‌ها راه بیفتد، کشاورزی راه بیفتد. اینها خراب کرده‌اند همه را و رفتند، و حالا باید درست بشود. و من امیدوارم که با همت همه آقایان، و هر کس در هر قشری که هست، آن قشر و آن اشخاص باید در همان محلی که هستند کارهایشان را موافق با اسلام بکنند و کار بکنند.
همین امروز به من گفتند که بسیاری از ادارات هست که کم کار می‌کنند و اهمال می‌کنند در کارهایشان. خوب، این اشخاصی که در ادارات، حالا کم کار می‌کنند- که شاید یک قدری هم عادت از سابقشان باشد- اینها برایشان مشروع نیست که اجرت بگیرند از اداره؛ اجرت وقتی است که کار در مقابلش باشد. و ما به دولت می‌گوییم که اشخاصی که کم کار می‌کنند، به اندازه‌ای که کم کار می‌کنند اجرت از ایشان کسر بگذارد و ندهند به اینها. کسی که می‌آید آنجا می‌نشیند و سیگار می‌کشد و در آخر ماه چند هزار تومان می‌خواهد، او نباید بگیرد. اینها باید متوجه باشند که مملکت، حالا مال خودشان است؛ باید کار بکنند. هر کس در هر محلی هست باید کار بکند، تا چرخهای مملکت راه بیفتد.

ضرورت تحول در ادارات و دادگستریها

و تحولی باید پیدا بشود در این ادارات؛ خصوصاً در دادگستری تحول می‌خواهد. این را من سابقاً گفته‌ام؛ لکن- خوب- باید وقتی مستقر شد و مجلس پیدا شد، این تحولات باید پیدا بشود؛ که این طور طول و عرض محاکمات، به این قدر طولانی شدن هم موجب این می‌شود که وقت مردم صرف بشود. آدم ده سال توی این سالنهای دادگستری هی راه برود و هی برود و برگردد، و آخرش معلوم نشود که به حقش می‌رسد یا نه. کارهایی را که یک قاضی اسلامی در یک روز و دو روز تمام می‌کرد، وقتی به دادگستری ما می‌رسد یک سال طول می‌کشد تا این وکیل بگذارد آن محاکمه در مجرا واقع بشود! از اول می‌آید به صلاحیت دادگاه اعتراض می‌کند. چند وقت باید طول بکشد که شما بیایید صلاحیت آن دادگاه را اثبات بکنید، که خیر، این دادگاه صالح است! بعد چند وقت بیاید صحبت بکند. یکوقتی یک شاهدی، یکی از علما امضا کرده بود که الآثم «5» فلان. مدتی طول داده بود که این اقرار به ذنب است و این فاسق است که دارد «الآثم»!
وکلا این طوری هستند که نمی‌گذارند که پیش برود. حالا «ابتدایی»، بعدش «استیناف» «6»، بعد چه. چند دفعه برمی‌گردد از اول [بررسی‌] می‌شود. اینها جز تضییع اوقات مردم چیز دیگری نیست. محاکمات باید یک درجه باشد؛ یک قاضی صحیح باشد کار مردم را تمام کند، بروند مردم سراغ کارشان. همان کاری که پیشتر قاضیهای ما می‌کردند، می‌نشاندند اینها را و حرفهایشان را گوش می‌کردند، شاهدشان را می‌گرفتند، و چه می‌کردند، دو روز، سه روز، یک روز، و گاهی یک ساعت، دو ساعت، مساله تمام می‌شد. مردم وقتشان شریف است؛ نباید صرف یک محاکمه‌ای بشود که آن. یک نفر وکیل دادگستری بود که من می‌شناختم؛ او را دیده بودم؛ شیخ رضا اسمش‌ بود؛ معروف بود آن وقت. نقل می‌کنند که گفته بود این محاکمه‌ای را که الآن ما شروع کردیم، تا من هستم این محاکمه هست؛ وقتی من مُردم، پسرم این کار را انجام می‌دهد! نمی‌گذاریم به آخر برسد! وضع دادگستری این طوری است که می‌تواند یک وکیلی نگذارد به این زودیها مساله ختم بشود. اینها باید تحول پیدا بکند؛ باید طوری بشود که اگر ما نتوانیم صد درصد اسلامی‌اش بکنیم، لا اقل نزدیکش بکنیم به اسلام. و ان شاء الله امیدواریم بتوانیم. اما حالا فرض می‌کنیم نتوانیم؛ لا اقل به آن نزدیک بشود. همچو نباشد که او در یک قطبی؛ و هر چه در غرب عمل شد ما باید تبع آنها باشیم و همه اداراتمان غربی باشد. این از اغلاط است که ... به خاطر ضعف مسلمین بوده است که هر چه را از آنجا دیدند خیال کرده‌اند این خوب است و به آن عمل کردند. دیگر خودشان نظر نکردند، که ببینند که خود این آیا صحیح است یا غیر صحیح است. وقتی دیدند آنها طیاره درست کردند، خیال کردند که دیگر جهات اخلاقی‌شان هم صحیح است؛ و حال اینکه مساله این طور نیست.

اتحاد اسلامی بزرگترین قدرت جهانی‌

در هر صورت، تحولات لازم است؛ هم در اشخاص برای پاک بودن، برای مهذب بودن، برای خدمتگزار و ملی بودن تحول می‌خواهد، که با ارشادات اقشار مختلف، بزرگترها، باید اینها عملی بشود؛ و هم در کیفیت خود این ادارات و فرم ادارات، باید اینها عوض بشوند. و ان شاء الله امیدوارم که این امور تحقق پیدا بکند و یک مملکت اسلامی بشود، و بالاتر از آن، ان شاء الله سرایت بکند به سایر ممالک اسلامی، و بشود یک مملکت اسلامی بزرگ، در مقابل همه ابرقدرتها. اگر ممالک اسلامی با جمعیتی که یک میلیارد تقریباً هست، مخازن بزرگی که دارند، اینها اگر به یک نحو، اتحادی با هم پیدا بکنند، بزرگترین قدرت هستند. خداوند ان شاء الله به همه شما سعادت و سلامت عنایت کند.

مسئله مصادره اموال‌

اینکه من عرض می‌کنم- از اول هم گفته‌ام- که دادگاهها نباید روی آن مسائل سابق‌ عمل بکنند، دادگاهها باید به تمام معنا اسلامی [باشند]، و توجه به اینکه خدای نخواسته یک بیگناهی یکوقتی گرفتار نباشد یا یک کم گناهی زیاد از اندازه به او تحمیل نشود، این از مسائل مهم است. قضیه مصادره اموال هم مسئله‌ای است که به نظر من مگر در یک استثناهایی که معلوم است که همه اموالش از سرقت و دزدی بوده و از خیانت و چپاول و امثال ذلک بوده؛ و الّا اگر کسی- فرض کنید- ساواکی بوده، یا کسی- فرض کنید- وکیل مجلس بوده، محتمل است که خودش مال داشته است؛ این را نباید مصادره کرد؛ زیرا اینها زن و بچه دارند؛ اینها زندگی دارند. همین چند روز اخیر نامه‌ای آمده است از عیال علامه وحید کرمانشاهی «7»- که او را کشته‌اند- که اموال ما را مصادره کرده‌اند، و ما چیزی نداریم. و من گفته‌ام که تماس بگیرند؛ که آخر نمی‌شود همچو چیزی. حالا ما فرض می‌کنیم که فلان آدم، آدم خائنی بوده و مستحق قتل هم بوده- همه اینها را ما فرض می‌کنیم- اما خوب، خانواده‌اش و عیالش و بچه‌های کوچکش چه تقصیری دارند؟ بله، این آقایان می‌گویند که ما راجع به این مصادرات، این طور نیست که همه اموال [را] مصادره بکنیم به آن معنا؛ بلکه به اندازه کفافشان اموال می‌گذاریم. لکن این زن که کاغذ نوشته بود، خیلی الحاح «8» کرده بود که برای ما چیزی نگذاشتند و ما نمی‌توانیم زندگی کنیم؛ که باید به او توجه بکنید. در هر صورت، این یکی از مسائل است که اموال مردم را بیخودی نمی‌شود مصادره کرد. به مجرد اینکه وکیل مجلس بوده، حالا خودش [به‌] قتل و اموالش مصادره! وکالت مجلس اسباب قتل نمی‌شود. اینها البته خلافکاری کرده‌اند؛ این حقوقی که گرفته‌اند باید پس بدهند؛ اما این حقوق معنایش این نیست که باید همه اموالش را مصادره کنند. حقوقی که گرفته‌اند خلاف قاعده بود که از دولت گرفته‌اند؛ باید پس بدهند؛ و یک تادیبی هم باید بشوند.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

«۱»- آقای احمد جنتی.«۲»- روز تولد محمد رضا پهلوی.«۳»- به کودکی نه یا ده ساله اشاره می‏کنند.«۴»- اشاره به آقای احمد جنتی.«۵»- آثم: گناهکار. میان مجامع علمی روحانی مرسوم است که برخی از علما پیش از امضای خود واژه‏هایی مانند: الجانی، الفانی، الآثم، الاحقر، الاقل، الفقیر و ... به کار می‏برند.«۶»- مرحله دوم رسیدگی در دادگاهها.«۷»- سناتور دوران پهلوی که در دادگاه انقلاب اسلامی« مفسد فی الارض» شناخته شد و اعدام گردید.«۸»- اصرار، التماس.


امام خمینی (ره)؛ 23 اردیبهشت 1358

جمله طلایی

فراز طلایی

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: