[بسم الله الرحمن الرحیم]
مسئولیت خطیر مرزبانی
... [آیا] علاج این است که اشخاص مسئول کنار بروند؛ یا اشخاص مسئول بیشتر وارد بشوند در تبلیغات؟ کسانی که به اسلام اعتقاد دارند، به کشور اعتقاد دارند ... میخواهند این مملکت یک سر و سامانی پیدا کند، و از ایشان کار هم میآید، همه اشخاص در یک همچه موارد خطیر باید وارد بشوند در میدان؛ و الّا آن وقت که آرام است اوضاع، که لزومی ندارد .... علاج این نیست که شما کنار بروید، چون افراد فکر میکنند که شما لازم است باشید. علاج این است مسائل را حل بکنید.من دیروز- ظاهراً دیروز بود- این روسای اقتصاد و وزیر دفاع و رئیس ژاندارمری و دیگران خواستم، آمدند اینجا. «1» و من به آنها اخطار کردم که باید این سرحدات محفوظ بشود، که دیگر از خارج سلاح وارد نکنند. این به عهده ارتش است. ژاندارمری [هم] باید در همه این موارد استعداد پیدا بکند، از قراری که گفتند اینها دزد و بین راهها هستند! اینها اگر بشود، شماها مسئول هستید. هر کدام میتوانید کار بکنید بمانید؛ هر کدام نمیتوانید بروید سراغ کارتان، کسی دیگر بیاید! این را به همهشان گفتهام. و آنها [اظهار] کردند که نه، ما با کمال جدیت اقدام خواهیم کرد و میکنیم. منتها از ما هم خواستند که یک تقویت روحی- از ارتش و ژاندارمری و شهربانی و این قوای انتظامیه بکنیم، که من بنا دارم که این کار را بکنم.
گریز از مسئولیت مخالف روحیه اسلام و انقلاب
در هر صورت، باید با همین رئیس ستاد و با رئیس ژاندارمری و اینها تفاهم کنید و مسائل را آن طور که میخواهید به آنها پیشنهاد بکنید که حل بشود. کنار رفتن در یک موقعی که مملکت احتیاج دارد، این مخالف روح سربازی است. روح سربازی این است که آن روزی که مملکت محتاج است باید بیاید جلو. من هم- که یک سربازم- همین طور است، شما هم که یک سربازید همین طور است، آقایان هم همین طور. اگر بنا باشد یکوقتی که انقلابی پیدا شد، آقا بروند توی خانهشان بنشینند و مشغول مطالعه بشوند، من هم بروم توی خانهام بنشینم و مشغول کار خودم بشوم، و شما هم بروید کنار، هر کسی کنار برود، این هم با روحیه انقلاب مخالف است، هم مخالف اسلام است، و هم مخالف روح سربازی است که در همه ما باید باشد.در هر صورت، حل قضایا به این نیست که شما بگویید که من دیگر نمیروم. برای اینکه اگر شما نروید آنجا اصلاح میشود؟ نه، بدتر میشود. حل قضایا این است که تا آن حدودی که امکان برای شما هست خدمت بکنید. آن حدودی که امکان برایتان نیست، خوب معذورید. مثل همه عالم که تا حدودی که امکان دارد برای انسان خدمت بکند. این مشکلات را هم- خوب- باید با اینها صحبت کرد و حل کرد. ژاندارمری میخواهد تقویت بشود؛ لشکر میخواهد تقویت بشود- عرض بکنم که- پادگانها هم تقویت بشوند. اینها هم که من خواستمشان، اینها قول دادند که این کار انجام بگیرد. منتها از من خواستهاند که آنها را تقویت روحی بکنم در یک اعلام، که بنا دارم بکنم.
در هر صورت، آن طوری که قبل از اینکه آقایان بیایند به من اطلاع دادند که آقایان گفتهاند که ایشان [ظهیرنژاد] یک فردی است که به درد میخورد، لایق است و ایشان نباید کنار برود. نباید اشخاصی که از آنها کار میآید بگویند که ما حالا که یک قدری مثلًا چطور است، ما میرویم کنار! خوب میروید کنار، مملکت خودتان را میگذارید و میروید کنار!؟ خوب، نمیشود ... [تا وقتی] که جای این است که باید خدمت بکنید، از خدمت کنار بروید، این با روحِ سربازی مخالف است. باید آنجاهایی که احتیاج دارد کشور، و ملت احتیاج دارد و اسلام امر فرموده است- آنجاها- انسان باید جلو برود. و لهذا، ما هیچکداممان الآن حق نداریم کنار برویم. خوب، من هم با این سنّ پیرمردی، میل دارم که بروم استراحت کنم؛ اما الآن تکلیف این نیست. من الآن دائماً مشغولم، استراحتم هم کم است، حالم هم خوب نیست، لکن تکلیف الآن این طور است. آقایان هم هر کدام دلشان میخواهد، بروند استراحت کنند! استراحت بهتر است! اما تکلیفشان این نیست. خوب، آقا این طور مجهز هستند، همه باید این طور باشید.
در هر صورت امروز وقت این است که باید مشکلات را نشست حل کرد؛ نه پشت به مشکلات کرد. حالا که مشکل است من باید بروم؟! نه، این را ما نمیتوانیم بگوییم. پیشنهاد را باید بکنید به همان آقایانی که عرض کردم؛ به ستاد ارتش است؛ باید بروید آنجا با آن [گفتگو کنید]. عَلی ایّ حال، آن مقداری که از من است این است که به آنها هم سفارش بکنم [که] کردهام. آمدهاند اینجا و به آنها همین طور صریح گفتهام که هر کدام نمیتوانید، بروید کنار؛ و هر کدام هستید باید کار بکنید. و اگر چنانچه از این به بعد ما ببینیم که باز اسلحه وارد میشود از خارج، یا در بین راه دزدی میشود، آنی است که مربوط به ژاندارمری است؛ شما که رئیس ژاندارمری هستید مسئول هستید. آنی که مربوط به ارتش است، شما که رئیس ارتشید مسئول هستید. و این را من به صراحت گفتم؛ و همین طور هم هست.
بازیگران پشت جبهه
ما امروز باید همهمان با هم دست به هم بدهیم که این یک عدهای که مخالف با نهضت هستند، مخالف با کشور هستند، مخالف با مصالح کشور هستند، اینها را عقب بزنیم. اینکه شما اول کلامتان میگویید که همه این گروهها موافقت کردند، این را من نمیتوانم قبول بکنم. این گروه کمونیستها، این گروه تودهایها، اینها پشت جبهه بودند؛ هیچ وقت اینها در جبهه نمیآمدند نشان بدهند، کی از آنها کشته شده؟ ما نشان میدهیم، ما قبرستانها از کشته داریم. اینها کشتههای ماست. آنها نمیتوانند نشان بدهند؛ برای اینکه آنها در مواقع جنگ عقب میروند تا دیگران جنگ بکنند؛ همچه که یک قدری [آرام] شد، میآیند جلو برای شلوغ کردن، یا برای استفاده! اینها این طور هستند. اینها نیامدند پیش .... اینها از اول پیش نبودهاند؛ اینها از اول اصلًا داخل در این مسائل نبودهاند. حالا که دیدهاند یک قدری [پیشرفت] است و ممکن است یک انتفاعاتی ببرند، حالا سر درآوردهاند! برای اینکه چی بکنند! این حزبها هم از این قبیلاند. حزب «دمکرات» نمیدانم- جبهه کذا! هیچ یک از اینها مردمی نیست. این [ملتند] که کار انجام دادهاند. ملت قیام کرد؛ و همین طبقه سوم؛ نه آن طبقه اولیها؛ طبقه اولیها سر جای خودشان بودهاند؛ هیچ کاری نکردند. این طبقه سوم که همینها هستند، همینها. اینها اقدام کردهاند. کم کم ارتش فهمید که باید متصل به اینها بشود، آنها متصل شدند، ... در ارتش همان طبقه. آن طبقههای اوّلی که مالها را خوردند و فرار کردند آنها نبودند. اینها پیش بردند. و باید حالا هم همین طور با دست اینها و با این جمعیت پیش ببریم. مشکلات را هم باید ما با اینها صحبت کنیم. هر مشکلی که شما دارید میروید؛ من هم سفارش میکنم مشکلات حل بشود. و شما هم سر خدمتتان باشید؛ چنانچه ما هم سر خدمتمان هستیم.[امام در جواب یکی از حاضران که به جریان مرزهای کشور اشاره کرده بود، فرمودند:].
من قضیه مرز را با رئیس ستاد گفتم، که این مرز را شماها باید حفظ کنید، دیگر وارد نشوند.