بسم الله الرحمن الرحیم
پیروزی از آنِ خداست
قبلًا عرض کنم که این پیروزی ارتباط به من نداشت؛ من یک طلبه هستم. و نباید این را به من متصل کنید. پیروزی ارتباط به ملت هم نداشت؛ این پیروزی مربوط به خدا بود. من همان وقت هم که در پاریس بودم، وقتی که میشنیدم که آمدند بعضیها پیش من گفتند که یک نفر آمد گفت که من در دهات کجا و کجا رفتم و دیدم که صبح که میشود آخوند ده جلو میافتد و مردم دنبالش تظاهر میکنند،- حتی یک قلعهای، که من آن قلعه را دیدم و در اطراف ماست، آن قلعه را اسم برد- که آن قلعه شاید آن وقت که من دیدمش- یک قلعهای- ده، پانزده مثلًا خانوار در آن ممکن بود که هر خانواری یک اطاق داشته باشد و توی بیابان پهلوی یک کوهی بود که این طرف و آن طرفش هم هیچ چیزی نبود- گفت که من در آن قلعه هم- قلعه «حسن فلک» به آن میگویند- رفتم و دیدم توی آن قلعه همان حرفهاست که در تهران است. من همان وقت مطمئن شدم به اینکه مساله، مسئله بشری نیست. شعاع فعالیت انسان تا یک حدودی است، با اختلاف. یکی میتواند یک محله را، یک مسجد را اداره کند؛ یکی میتواند یک شهر را بسیج کند؛ یکی میتواند یک استان را بسیج کند؛ اما کسی بتواند همه ایران را- این 35 میلیون جمعیت را- به یک راه بسیج کند، به حیثی که این بچههای کوچک دبستان- وقتی که چیزهایشان را به من میگفتند،- این بچههای کوچک دبستان هم همان حرف را میزدند که دبیرستانیها میگفتند، آنها هم همان که بالاتریها میگفتند. آن پیرمردها و آن بچهها و آن زنها، و این دخترها همه یک چیز میگفتند، همه میگفتند که ما این سلسله را نمیخواهیم و ما جمهوری اسلامی میخواهیم. من به نظرم این طور آمد، مطمئن شدم به اینکه ما آن وقت اصلًا این صحبتها نبود، آن وقتی بود که قدرت آنها سر جای خودش بود، من به نظرم آمد که ما پیروز خواهیم شد برای اینکه این مساله دیگر به ما مربوط نیست؛ یک مسئلهای است که به جای دیگر مربوط است. و این را هم شاید کراراً در پاریس هم آن وقت من گفتم که مساله شده یک مسئله الهی و اینکه یک تحولی در یک جامعهای در یک مدت کم پیدا بشود- هم تحول روحی پیدا بشود و هم سایر تحولات.محاسبات غلط سازمانهای جاسوسی
شما ملاحظه کنید این تحول روحی که در ملت پیدا شد؛ همین ملت بود که یک پاسبان اگر در بازار میآمد بازار را میبست و مردم به خودشان حق نمیدادند که مقابل پاسبان حرف بزنند! همین ملت- همین ملت- در ظرف کوتاهی ریختند توی خیابانها فریاد زدند که «مرگ بر شاه»! همه دیوارها را پر کردند از «مرگ بر شاه»، که الآن هم آثارش [هنوز] باقی هست. این تحول که آن خوف مبدل شد به آن شجاعت که ایستادند، توپها و تانکها توی خیابانها آدم میکشت، مردم حمله میکردند به توپ و تانک و میگفتند اثر ندارد؛ با اینکه میکشت آدم را و لیکن ... روحیه ملت به طوری قوی شده بود که آنها همه آثار خودشان را از دست دادند. آن روحیه قوی ملت، که در اثر همین تبعیت از اسلام و توجه به اینکه ما اسلام را میخواهیم یک ملت مسْلم توجه کردند به یک نقطه و آن این است که ما جمهوری اسلامی میخواهیم، ما سلسله پهلوی را نمیخواهیم، این اسباب این شد که این وحدت کلمه و اجتماع مردم بر این مطلب و توجه به اینکه یک نقطه را میخواهیم و آن اسلام است، این پیروزی را به ما داد. چه پیروزی! پیروزی که همه حسابها را باطل کرد، حساب مادیگری را همه را باطل کرد، یکی از ادله بزرگ توحید است. روی حسابهای مادیگری آن دستگاههای جاسوسی امریکا مثل «سیا» و امثال اینها تصدیق کردند که این بر خلاف آن حسابهایی بود که ما میکردیم. راست هم میگفتند ... روی حساب مادیگری. یک قدرت شیطانی با یک تجهیزات بزرگ، مجهز به همه جهازها و اسلحهها، دنبال هم آن قدرتهای بسیار بزرگ و ابرقدرتها، در مقابل یک جمعیتی که هیچ چیز ندارند، زنها و مردها ریختند، با مشت خالی ریختند توی خیابانها و در مقابل ایستادند. هیچ حساب درست نمیشود که این قدرت، این چیزی نداشت، آن همه چیز را داشت.پیروزی معنویت بر مادیت
این چه شد؟ این یک تحولی پیدا شد در قشرهای نظامیها؛ که یا روحیهها را دادند از دست یا متحول شدند و متصل شدند به- البته مختلف بودند- اینها؛ متصل شدند به این جمعیت. در این آخر این آدم بسیار بیعقل، این بختیار بسیار بیعقل که من نصیحتش کردم و اگر نصیحت مرا قبول کرده بود حالا نخست وزیر بود؛ من نصیحت کردم به او آن وقت که پاریس بودم که تو حالا که شاه رفته یک چیزی دستت آمده بیا بگو که من میخواستم یک خدمتی به ملت بکنم، حالا من در اختیار ملت؛ اگر این [کار] را میکرد قهرمان میشد؛ نفهمید که چه بکند.در هر صورت، این اجتماع مردم بر این امر و وحدت کلمهای که پیدا کردند ملت ما و توجه به اسلام اسباب این شد که این پیروزی پیدا شد و آن حسابها همه حسابش غلط از کار درآمد. آنها میگفتند این همه تجهیزات در یک طرف، دنبالش هم امریکا بود، شوروی بود، انگلستان بود؛ منتها شوروی کمتر صدایش در میآمد لکن بود- الآن هم دارد مفسده میکند- امریکا و انگلستان به صراحت میگفتند که نخیر، ما پشتیبانیم و ما هستیم؛ لکن ملت گوش نکرد به این حرفها. خداوند همچو قدرتی به ملت داد که گوش نکرد به این حرفها، و حسابها همه باطل درآمد. «هیچ» بر همه چیز غلبه کرد. هیچی به حسب جهات مادی؛ و الّا همه چیز به حسب معنویت. معنویت غلبه کرد بر مادیت از راه خدا [که] فوق همه چیز بود. این اسباب این شد که ما غلبه کردیم.