بسم الله الرحمن الرحیم
فراخوانی ملتها و دولتها به پیروی از اسلام
من متقابلًا سلام به ملت تُرک و نخست وزیر ابلاغ میکنم.و لازم است که ما اساس این نهضت را به طور اجمال برای شما و دولت شما بیان کنیم. اساس این نهضت از دو جا سرچشمه گرفت: یکی، از شدت فشار خارجی و داخلی و چپاولگریهای خارجی و داخلی و اختناقهای فوق العاده؛ که در ظرف پنجاه و چند سال ایران و ملت ایران یک روز خوش ندید؛ و اخیراً هم کشتارهای فوق العاده دسته جمعی، که در اکثر بلاد ایران پیش آمد، مردم را به جان آورد که این نهضت را همراهی کنند. و یکی دیگر، آرزوی ما برای یک حکومت اسلامی و یک حکومت عدل، که یک رژیمی در مقابل رژیمهای طاغوتی باشد، و ما مسائل اسلامی را مثل صدر اسلام در ایران پیاده کنیم. و امید ما آن است که سایر ملتها، و سایر دولتها به این نهضت اسلامی بپیوندند، و وجهه نظرشان اسلام باشد. اسلام برای همه کشورها یک آرمانی است که در آن همه چیز هست. لکن تبلیغات خارجی و دنبال آن هم تبلیغات داخلی، اسباب این شد که ملتهای ما را از اسلام جدا کردند و دولتهای ما را هم جدا کردند. و مع الاسف تبلیغات به طوری شد که جوانهای شرق تمام آمالشان را به تحقق معانی غربی خرج کردند؛ و تمام حیثیت ملی خودشان را، بعض از جوانهای ما، فدای غرب کردند. و این یک شکست روحی بود که برای ما از همه شکستهایی که داشتیم بالاتر بود. نظر ما به اقتصاد نیست، مگر به طور آلت. نظر ما به فرهنگ اسلامی است که این فرهنگ اسلامی را از ما جدا کردند. و غرب در شرق آن طور نفوذ کرد که شرق خودش را باخت، و محتوای بسیاری از جوانهای ما را گرفت. اما ما گمان میکنیم که باید تمام ملتها و دولتها توجه خودشان را به این نقطه نظر منعطف کنند که این شکست روحی را از ملتها جدا کنند، و گمان نکنند جوانهای ما که هر چه هست، در غرب است، و خودشان چیزی ندارند.
ارتش در صدر اسلام
اسلام، در مقابل همه دولتهای طاغوتی، برای انسانسازی آمده است. قرآن کتاب انسانسازی است. اگر انسان چنانچه در این ممالک اسلامی تحقق پیدا بکند و اسلام برنامه دولتها و ملتها باشد، امکان ندارد که دیگران بتوانند استفادههای نامشروع از ما بکنند. ما باید اقتصادمان تابع اسلام باشد؛ فرهنگمان تابع اسلام باشد؛ ارتشمان، ارتش اسلامی باشد. در صدر اسلام ارتش یک پناهگاهی برای ملتها بوده است، محیط ارتش از محیط مردم جدا نبوده است؛ محیط رُعب نبوده است؛ محیط وحشت نبوده است. اگر ارتش، دولت، به وظایف ارتشی خودشان، به وظایف دولتی خودشان، به وظایف اسلامی، عمل کنند، محیط در یک کشور محیط محبت میشود؛ محیط آرامش روحی میشود؛ و این هم برای ملت مفید است؛ و هم برای دولت؛ و هم برای ارتش. و اگر محیط، محیط ارعاب باشد- چنانچه در حکومتهای طاغوتی است- محیط وحشت باشد، این برای ملت و خود دولت و خود ارتش بد است. و اینکه طاغوتیها محیط ارعاب ایجاد میکنند برای این است که آنها برای ملت کار نکردهاند و خودشان را از ملت جدا کردهاند، و از ملت وحشت دارند؛ از این جهت محیط را ارعاب، محیط ارعابی درست میکنند که مردم را سرکوب کنند. در صدر اسلام این معانی نبوده است. ارتش اسلام از مردم جدا نبوده است. محیط هیچ وقت محیط ارعابی نبوده است. حکومتی که در راس جامعه بوده است با مردم دیگر فرقی نداشته است؛ بلکه زندگیاش پایینتر بوده است. حکومتها نمیخواستند که به مردم حکومت کنند؛ میخواستند خدمت کنند. اسلام حکومتها را موظف به خدمت کرده است. ارتش در خدمت ملت باید باشد. حکومتها در خدمت مردم باید باشند. اگر یک همچو برنامهای تحقق پیدا بکند، محیط رعب از بین میرود؛ محیط دوستی پیش میآید، مبدل به محیط برادری میشود.لزوم عبرت گرفتن دولتها از سرنوشت شاه
یک همچو محیطی که محیط برادری باشد، ملت پشتیبان دولت است. و اگر ملت پشتیبان دولتی شد، دولت سقوط نمیکند. اگر شاه به نصایح روحانیون توجه کرده بود و خدمت به این ملت کرده بود، سقوط نمیکرد. لکن خدمت نکرد و خیانت کرد، و پشتوانه مردمی را از دست داد، و وقتی که مردم شنیدند رفت، شادی کردند. چنانکه در رفتن پدرش هم شادی کردند. حکومتها باید عبرت بگیرند از این وضعی که در ایران پیش آمد، و بدانند که وضع برای این بود که محیط اختناق به طوری پیش آوردند که اختناق انفجار آورد. برادر باشند با هم. با ملت دوست باشند. ملت احساس کند که دولت از خود اوست؛ دولت خدمتگزار اوست. ملتها احساس کنند که ارتش از خود آنهاست. ارتش که در خیابان میآید برای آن گل بریزند؛ نه از آن فرار کنند! عمده در برنامههای حکومتی، در برنامههای دولتی، این معناست که محیط اخلاقی درست کنند. محیط برادری درست کنند. این در راس همه برنامههاست. اگر این برنامه درست شد، اگر دولت بخواهد کاری بکند، همه ملت با او همراهی میکنند. اگر دولت بخواهد برنامهای را ... اجرا بکند، ملت در خدمت آن هست.تفاوت دولت مردمی با دولت ضد ملی
ما این دو حکومت را که در ایران بود الآن با هم مقایسه میکنیم: دولت سابق اگر میخواست برنامهای را اجرا بکند، مردم با آن موافق نبودند؛ بلکه حتی الامکان کارشکنی میکردند. الآن دولت ما وقتی میخواهد برنامهای را اجرا کند، از اطراف به ما پیشنهاد میشود که ما در خدمت حاضریم؛ طبقات مختلف مردم میگویند که ما در اجرای این برنامه حاضریم؛ به جان و دل حاضریم که کمک بکنیم. الآن که بعض برنامهها را میخواهد دولت اجرا بکند، ملت همچو اظهار همراهی میکند که اعجابآور است.این یک مطلبی است که در عین حال که به تمام معنا الآن ما نتوانستیم اسلام را در ایران پیاده بکنیم، لکن همان نسیمی که از اسلام به ایران وزیده است، نتیجهاش این شده است که دولت ما یک دولتی است که ملی است، ملت او را میخواهد. نخست وزیر ما هیچ وحشت ندارد که [میان] مردم برود و با مردم بنشیند و صحبت بکند. به خلاف نخست وزیرهای رژیم سابق، که امکان نداشت که [بین] مردم بیایند؛ برای اینکه مردم با آنها دشمن بودند؛ چنانکه آنها با مردم دشمن بودند. دولتها اگر این طور بشوند که به اسلام توجه کنند و روح اسلام را در مردم ایجاد کنند و در خودشان، این هم، به صلاح خودشان هست؛ و هم، به صلاح کشورشان؛ و هم، همه برنامهها را با آسانی میتوانند انجام بدهند.
به امید اتحاد کشورهای اسلامی
و من امیدوارم که بین دولتهای اسلامی یک اخوتی، اخوت اسلامی، همان طوری که قرآن امر فرموده است، پیدا بشود؛ که اگر این اخوت اسلامی در بین ممالک اسلامی پیدا بشود، یک قدرت عظیمی است که هیچ یک از قدرتهای دنیا نمیتوانند به پای آن باشند. و من از خدای تبارک و تعالی مسالت میکنم که این معنا در همه دولتها تحقق پیدا بکند؛ و همه موفق بشوند که برای اسلام باشند؛ و همه موفق باشند که اخوت اسلامی خودشان را حفظ بکنند؛ و همه موفق باشند که در خدمت ملتشان باشند که ملت هم پشتیبان آنها باشد.[در اینجا وزیر امور خارجه ترکیه از امام تشکر کرد و گفت: یکی از مسائل اجتماعات رابطه میان مذهب و سیاست است و اینکه چگونه میتوان انسانها را تواناتر ساخت. و مسئله دیگر اینکه مطابق اصول دمکراسی، نباید میان مردم و کسانی که حکومت را در دست دارند تفاوت باشد. پس از سخنان وی امام فرمود:]
شعار دمکراسی، افسون غربیها
... اما قضیه تربیت یک ملت به این است که فرهنگ آن ملت فرهنگ صحیح باشد.شما کوشش کنید که فرهنگ را فرهنگ مستقل اسلامی درست کنید. جوانهایی که در این فرهنگ تربیت میشوند همانهایی هستند که مقدرات کشور در دست آنهاست. اگر اینها درست بار بیایند، همه خدمتگزار به مردم؛ امین به بیت المال؛ و همه اینها در تحت رهبری اسلام تحقق پیدا میکند. اگر یک ملتی فرهنگش این طور تربیت بشود، این فرهنگ، فرهنگ غنی اسلامی است و مملکت، یک مملکت آرام مترقی خواهد بود. و اما اینکه میگویید که یک مسئله دمکراسی است، صحیح است. لکن مع الاسف در ممالک غرب، که بیشتر دم از دمکراسی میزنند، و در ممالک ما، که باز آنها هم دم از دمکراسی میزنند، خبری از دمکراسی نیست. غربیها با این افسون میخواهند ما را خواب کنند و بهرهبرداری از ما بکنند و ما هم تا در تحت لوای اسلام نباشیم، دمکراسی را نمیتوانیم آن طوری که صحیح است به آن عمل بکنیم.
من از خدای تبارک و تعالی میخواهم که همه دولتهای ما را- اسلامی را- توفیق بدهد که همه در سایه اسلام و زیر یک پرچم، که آن پرچم «اسلام» است؛ با هم برادروار، در کنار هم، با هم، بر مشکلات خودشان غلبه کنند.