بسم الله الرحمن الرحیم
منشا سعادتمندی ملت
انسان دو جنبه دارد: یکی جنبه معنوی و یک جنبه ظاهری و مادی. انسانها در جنبههای معنوی یک نحو تعلیمات دارند، و در جنبههای ظاهری و مادی یک نحو دیگر. و اگر این دو تا با هم جمع بشوند، یک انسان به تمام معنا به وجود خواهد آمد. من از این خوشحالم که کسانی جهت معنوی را تقویت میکنند و اشخاصی هم جهت مادی را؛ و امید است هر دو آنها، دو جنبه مادی و معنوی را جمع بکنند. شما معلمان محترم و آقایان ورزشکاران عزیز اگر این دو جنبه را تقویت کنید، و همچنین در همه قشرهای کشور اگر این دو جنبه تقویت بشود: جنبه معنوی با آن تعلیمات معنوی که اسلام آورده است و جنبههای مادی با آن طرزهایی که لازم است، این ملت سعادتمند میشود. آنها که جنبه ورزشکاری و مادی را دارند، آنها جوانهایی هستند که قوای جسمیشان به خاطر همین ورزش نشاط و آمادگی پیدا میکند؛ آن وقت روح آنها معنویات و ایمان را زودتر قبول میکند.یکوقت است که ورزشکاری و تعلیم و تربیت در خدمت طاغوت است که این جز خسران برای یک کشور به بار نمیآورد؛ ولی وقتی این دو قوه و نیروی بزرگ در خدمت خداست، آن وقت ایمان در آنها تقویت شده و برای پیشبرد مقاصد اسلام نیروی عظیمی پیدا میشود؛ که هیچ نیرویی نمیتواند جلویش را بگیرد.
ناتوانی ابرقدرتها در برابر ایمان و اراده ملتها
چنانکه به عیان دیدید که اجتماعات با قوای مادی و معنوی و نیروی ایمان پیش رفتند تا اینجا و این نهضت عظیم را بپا کردند، و آن قدرتهای شیطانی را شکستند و آن قدرت طاغوتی و بزرگ، که مجهز به همه سلاحهای مدرن بود و پشت سر او هم تمام قوای مادی و تمام ابرقدرتها بود و از او حمایت میکردند- و البته امریکا بیشتر حمایت میکرد- با این حال با همه قدرتها نتوانستند این قدرت ایمان را که در کشور ما و در ملت ما پیدا شد از بین ببرند و نتوانستند خود و منافع خود را حفظ کنند. ما در آن وقت اسلحه نداشتیم. حالا که چهار تا اسلحه در دست پاسداران قرار دارد، اینها غنایم جنگی است. قبل از انقلاب و در حال انقلاب ما اسلحه نداشتیم ولی آنها همه چیز داشتند. بنا بر حسابهایی که مادّیون میکردند، امکان نداشت یک قدرتی به آن بزرگی، که همه قوا دنبال آن بود و حتی حکومتهای به اصطلاح اسلامی پشت سر او ایستاده بودند، شکست بخورد. ابرقدرتها مثل امریکا، شوروی، چین، انگلستان، اینها همه پشتیبان قدرت طاغوتی بودند.ایمان و معنویت منشا قدرت ملت
بیجهت نبود که من وقتی خواستم از کویت عبور کنم اجازه ندادند. بیخود نبود که دولت عراق جدیت کرد که یا ما ساکت باشیم و یا آنجا نباشیم؛ برای اینکه همه با هم بودند، قوای شیطانی با هم بودند. و من در آنجا وقتی دیدم حتی از رفتن من به کویت مانع شدند و گفتند «از هر جا که آمدهای برگرد» و ما مجبور شدیم به عراق برگردیم- مهمِ مساله این نیست که فقط کویت این چنین باشد؛ این ممالک به اصطلاح اسلامی تمامشان با هم مشترک المنافع و همه پشتیبان یکدیگر هستند- اینها نخواهند گذاشت ما در آنجا بمانیم؛ و بدین خاطر بنا گذاشتیم به مملکتی برویم که دیگر تحت تاثیر نباشد. ما فرانسه را انتخاب کردیم و آنجا رفتیم. و آنها هم پشیمان شدند: هم عراق و هم دولت ایران، چرا که در پاریس دست ما برای تبلیغات باز بود. ما مطالب و مسائل ایران را به همه جای دنیا رساندیم. و با بعضی که از امریکا میآمدند مصاحبههای تلویزیونی انجام میشد. و در تمام امریکا- آن طور که میگفتند- و در بسیاری از مناطق مثل کانادا پخش و مطالب ما در امریکا هم پخش میشد. آنهایی که خودشان را منتسب به اسلام میدانستند و هم آنهایی که از اسلام خارج بودند به پشتیبانی طاغوت پرداختند اما ملت ما با قدرت پیش رفت. آیا در آن وقت ملت تفنگ داشت؟ مسلسل داشت؟ تانک داشت؟ توپ داشت؟ هیچ نداشت لکن یک چیز دیگر بود؛ و آن معنویت و ایمان به خدا بود. و ایمان آن چنان قدرت به ملت داد که افرادی که قبلًا از صدای تفنگ میترسیدند دیگر از تانک هم هراسی در دل راه ندادند! آنکه در دو سال قبل، از سایه یک پاسبان میترسید حالا از سپهبد هم نمیترسد! یکی از دوستان ما گفت چند تا بچه در شیراز دور یک صاحبمنصبی جمع شدند و به او گفتند که بگو زنده باد فلانی و مرده باد فلانی. صاحب منصب همین طور که ایستاده بود و میگفت بروید، وقتی مرا دید گفت آقا بیا و مرا از دست اینها نجات بده و بعد ایستاد و همان را که بچهها به او میگفتند با فریاد بلند گفت!قوای روحانی و قوای مادی در کنار یکدیگر
ملت ما همه با هم یک مطلب میگفتند؛ و این باعث شد که قوای روحانی و قوای مادی با هم جمع شوند. این کار از غیر خدا بر نمیآمد. این قدرت یک قدرت الهی بود. در پاریس شخصی پیش من آمد از دهات اطراف خود که رفته بود تعریف کرد و میگفت صبح که میشود، آن عالِم ده جلو میافتد و مردم دنبال او تظاهرات میکنند. گفت همه دهات این طور شده است؛ و یکی را اسم برد که من به یکی از دهات آنجا رفتم. یک قلعهای است در بیابان در نزدیک کوه. [گفت] دیدم اینها هم همان معنا را میگویند. من در همان جا اعتقادم این شد که یک دست غیبی در کار است. و الّا کارهای بشری یک شعاع خاصی دارد. این همان عقیده و ایمان است که در صدر اسلام هم بوده است. در آن وقت مسلمانان ده تا پانزده نفرشان یک شتر داشتند؛ لشکرهای رسول الله و لشکر مسلمین هر چند نفرشان یک شمشیر داشتند؛ آن هم یک شمشیر کهنه اما با این حال بر امپراتوری ایران و روم غلبه کردند. عده پیشقراول روم شصت هزار نفر و دنبال آن هفتصد [یا] هشتصد و سی هزار نفر بودند. یکی از سرداران اسلام گفت که سی نفر با من بیایند تا با این شصت هزار نفر مقابله نمایم! ولی- بر حَسَب تاریخ- بنا بر این شد که شصت نفر باشند که یک نفر مقابل هزار نفر برود! و بعد هم رفتند و پیروز شدند. و این به این خاطر بود که ملائکه پشت سرشان بودند، و خداوند به آنها توجه کرد. خداوند شما را موفق کند.و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته