بسم الله الرحمن الرحیم
ویژگیهای انسان در رابطه با دیگر موجودات
انسان این طور خلق شده است که به حسب تمام اموری که در خارج هست، هر چه در خارج هست، خداوند یک روزنهای در انسان قرار داده که اتصال به او پیدا میکند. چشم، دیدنیها را؛ گوش شنیدنیها را؛ و همین طور عقل، ما فوق طبیعت را. انسان یک موجودی است در رابطه با تمام موجودات خارجی به واسطه قدرتی که خدا به او داده است و روزنههایی که برایش قرار داده که با خارج اتصال پیدا بکند. این موجود میتواند اتصال پیدا بکند و از همین روزنهها میتواند کسب فضیلت کند و احیاناً از همین روزنهها فسادها در باطن انسان موجود بشود. از راه چشم، از راه گوش، از راه زبان، این عثوری «1» که هست، میشود که یک انسان از این راهها فضایل را و چیزهایی که مصالح برای یک جامعه است، برای خودش هست، ادراک کند و پس بدهد و میشود که یک انسان هم به واسطه انحرافاتی که دارد عکس این باشد.
اهمیت نقش ارتباطی تلویزیون
این رسانههایی که ما الآن داریم، چه مطبوعات و مجلات و روزنامهها و چه سینماها و تئاترها و امثال ذلک و چه رادیو و چه تلویزیون، در اینها آنی که از همه این دستگاهها بیشتر رابطه با انسان دارد تلویزیون است. از دو جهت: یک جهت اینکه مطبوعات هر چه هم تیراژش زیاد باشد اولًا به اندازه سطح یک مملکتی نیست و ثانیاً همه افراد نمیتوانند استفاده کنند، برای اینکه الآن تقریباً نیمی از جمعیت ما سواد خواندن ندارند تا اینکه از مطبوعات و نوشتهها استفاده کنند. سینماها در یک محیط محدود میتوانند کار خودشان را انجام بدهند. رادیو هم در همه جا هست، در همه چیز هست لکن فقط از راه سمع است. [اما] آن چیزی که در همه کشور، یعنی آن دهاتی که توی خانه خود نشسته در مرز و هیچ سواد هم ندارد، لکن چشم و گوش دارد، این از رادیو تلویزیون استفاده میکند. هم استفاده سمعی میکند، هم استفاده بصری، یعنی رادیو فقط استفاده سمعی دارد، رادیو- تلویزیون استفاده سمعی و بصری دارد، هم آن آدم نقشهها را میبیند و هم طرحها را میبیند و هم میشنود. بنا بر این رادیو تلویزیون از تمام رسانههایی که هست حساستر است. رادیو تلویزیون میتواند یک مملکت را اصلاح کند و میتواند به فساد بکشد. این را نه روزنامه میتواند، نه سینما میتواند، نه تئاتر میتواند، نه تبلیغات لفظی که در منابر است میتواند؛ برای اینکه اینها همه شعاعشان محدود است. رادیو شعاعش مثل تلویزیون است، لکن فقط سمعی است. تلویزیون هم سمع است و هم بصر.
اهمیت تبلیغات رادیو و تلویزیون
تبلیغات تلویزیون میتواند از راه سمع مردم را یا تربیت کند؛ یا اینکه منهدم کند انسانیت آدم را؛ و از این جهت مسئولیت رادیو تلویزیون و افرادی که آنجا را اداره میخواهند بکنند از همه قشرهای دیگر بیشتر است و اثر تبلیغات آنها هم از همه بیشتر است. یعنی اگر رادیو تلویزیونِ صحیح ما داشته باشیم، در تمام کشور این مسائل صحیح منتشر میشود و عامی و غیر عامی همه از [آن] استفاده میکنند. و چنانچه این رادیو تلویزیون، خدای نخواسته یک انحرافی داشته باشد همه جمعیت را منحرف میکند. الآن هم میبینید که قضیه رادیو تلویزیون یک چیز عمومی شده است، ... چیزی است که الآن در سطح عمومی است.
تمام این رسانهها باید مربی این جامعه باشند. از اول هم اینها که درست شد برای تربیت درست شد. فرض کنید که برای تربیت درست نکردهاند؛ اما این آلات تربیت است. روزنامه و مجله باید مربی باشد برای آنهایی که روزنامه خوانند. سینما باید مربی باشد برای آنها [یی] که در سینما وارد میشوند. تئاتر هم همین طور. و تلویزیون و رادیو هم از همه بالاتر. اینها باید یک دار التبلیغی، یک دستگاه سازنده باشد که به وسیله اینها یک مملکت، افرادش یک افراد امین صالح، یک افراد ملی- اسلامی بشود.
وضعیت رسانهها در زمان سابق
مع الاسف در زمان سابق کوشش کردند که همه اینها را منحرف کنند؛ تمام اینها. مطبوعات را دیدند و دیدیم. سینماها را همین طور؛ رادیو را همین طور؛ همه را از آن راهی که باید سازنده یک مملکتی باشد، سازنده یک ملتی باشد، منحرف کردن و همه را بر خلاف مسیر درست کردند. یعنی روزنامهها چیزهایی که مینوشتند بر خلاف مسیر ملت بود. رادیوها هم چیزهایی که پخش میکردند، تلویزیونها هم همه آنها بر خلاف مسیر مصالح ملت بود.
الآن که یک مملکتی شده است آزاد و کسی نمیتواند به دیگری تعدی بکند و شما آزادید در اینکه تبلیغات بکنید و همه آزادند که در روزنامهها و در رادیوها و در همه جا تبلیغاتشان را بکنند، باید به فکر این معنا باشید که این دستگاه را متحول کنید به یک دستگاه سازنده انسانی، انسان بسازید، از باب اینکه در طول مدت پنجاه سال نگذاشتند انسان درست بشود.
هراس غربیها از انسانیت
اروپاییها و امریکاییها از انسان میترسند که در یک مملکتی آدم باشد، وقتی آدم در یک مملکتی باشد اینها جلویش را میگیرند، کوشش کردند به اینکه نیروهای انسانی ما را نگذارند رشد کنند، با هر طوری که توانستند تبلیغات کردند؛ از خارج و داخل. روزنامههای ما را منحرف کردند، مراکز فحشا درست کردند، مراکزی که باید مرکز تربیتی باشد متبدلش کردند به یک مرکز خلاف تربیت؛ مثل سینماها، سینماهای آن زمان الآن که من اطلاعی ندارم- متبدل شده بود به یک چیزی که وقتی ده روز، بیست روز، یک ماه، جوان میرفت در آنجا، یک جوان فاسد از کار در میآمد. مراکز فحشا را دیدید شنیدید لا بُد، سرتاسر مملکت خصوصاً تهران مراکز فحشا درست کردند مراکز شرابفروشی بیشتر از کتابفروشی در تهران میگفتند هست و همه جا معتمد بودند به اینکه نگذارند این مملکتهای شرقی، و خصوصاً اینجاهایی که منابع نفتی دارد، نگذارند اینها یک رشد انسانی بکنند. [برای] این رسانههایی که میتوانستند این کارها را انجام بدهند مامورینی خودشان گذاشتند. رو سرشان مامورینی گذاشتند که اینها را به عکس آنی که باید باشند درست کردند. همه مصیبتهای ما و شما همین است که نداشتیم انسانی که بتواند کار را بکند، اگر بودند در اختناق بودند؛ در حبس بودند؛ در تبعید بودند. و آنهایی که موافق خودشان بودند سرکار بودند و سر ادارات. خصوصاً رسانههایی که موثر باید باشند.
وظیفه همگانی در سازندگی و تحول
امروز که مملکت دست خود شما و مقدراتش دست شماها هست، هر کس در هر محلی که هست باید یک سازندگی، یک تحول، ایجاد کند. تحول به این معنا که رادیو تلویزیون در زمان طاغوت کارهای طاغوتی میکرد. نصف کارش به این میگذشت که جوانهای ما را تضعیف کند به واسطه موسیقی. موسیقی تضعیف میکند روح انسان را. موسیقی اسباب این میشود که انسان از استقلال فکری میافتد. نصف کار رادیو تلویزیون قضیه موسیقی بود؛ یا نمایش دادن یک صحنههایی که جوانهای ما را به فساد میکشید. وقتی جوان آمد رفت بیرون، سینما میرود میبیند که آن بساط است، از راه سمع و بصر در اینجا آن بساط است، وقتی منزل میآید تلویزیون را باز میکند میبیند این طور، وقتی مجله را باز میکند میبیند این طور، وقتی روزنامه را میخواند میبیند این طور است، وقتی تبلیغات آنها را میبیند، میبیند این طور است، میخواهد چه بشود یک مملکتی؟ اگر این طور شد، جوانهای ما چه بشوند؟ اینها همین میشوند که دیدید که به کلی مملکت ما از بین رفت.
آثار تخریبی موسیقی
اگر شما علاقه دارید به اسلام، علاقه دارید به کشور، علاقه دارید به ملت خودتان، این دستگاهی که دست شما هست- همه دستگاهها که نمیتواند همه دخالت بکنند- هر کسی آنجایی که دارد، این دستگاهی که دست شماهاست این دستگاه را اصلاحش کنید؛ یعنی غربی نباشید، غرب زده نباشید، که حتماً باید بین این خبر و این خبر، موسیقی باشد، این غربزدگی است، یک طرح دیگری درست کنید، یک چیز دیگری. اخبار را زیادترش کنید، یک کارهایی بکنید که موسیقی را ترکش کنید. شما خیال نکنید که موسیقی یک چیزی است برای یک مملکت مترقی. موسیقی خراب میکند دِماغ بچههای ما را؛ مغز بچههای ما را فاسد میکند. دائماً تو گوش یک جوان موسیقی باشد، این دیگر به کار نمیرسد؛ این دیگر نمیتواند فکر جدی بکند. اینکه ما میگوییم که اینها را از بین ببرید و مکرر من گفتهام، شاید تا حالا ده مرتبه بیشتر من به آقای قطب زاده «2» گفتهام که آقا این را بردارید از آن، میگوید نمیشود. من نمیدانم این «نمیشود» یعنی چه؟ چرا نمیشود؟ شما به عرض من گوش بکنید. من عرض میکنم که اگر ما یک کاری که صلاح ملتمان است بکنیم، غربیها یا غرب زدهها بیایند به ما اشکال بکنند و بگویند که اینها کهنهپرستند، ما باید دست برداریم برویم سراغ آنها؟ یا نه، ما باید مصلحت خودمان را ملاحظه کنیم. ما باید ملاحظه کنیم به اینکه این دستگاهی که باید معلّم جمعیت باشد، باید مربی جمعیت باشد، باید سازنده باشد، انسان جوری بار بیاورد که در فکر مقدّرات خودشان نباشند، دنبال این باشند که بنشینند اینجا، و عرض بکنم که این مسائل را از سمع و بصر تحویل بگیرند، و باطنشان اصلًا بعد از چند روز خراب بشود، تهی بشود. اینجا باید مسائل آقا، مسائل تلویزیون و رادیو مسائل جدی باید باشد نه مسائل هزل! «3» مسائل موسیقی، مسائل هزل است، نه مسائل جدی. شما باید مسائلتان مسائل جدی [باشد]. شما میخواهید یک مملکت درست بکنید. کسی که میخواهد مملکت درست کند، باید مسائلش جدی باشد، نه مسائل شوخی و هزل باشد. اگر- چنانچه- فیلم میگذارید، فیلم جدّی سازنده؛ نه یک فیلم خراب کن که جوانهای ما را به خرابی بکشد- مثل زمان سابق- و آنهایی که میخواستند اصلًا جوانهای ما را [منحرف سازند]. اگر- چنانچه- مقاله میگویید مقالهای باشد که سازنده باشد. اگر- چنانچه- فرض کنید که یک چیزی باید باشد مارْش باشد، که ضایع نکند؛ تقویت بکند؛ نه موسیقی باشد که خراب میکند جوانهای ما را، خدا میداند که خراب میکند!
از برچسب کهنهپرستی نهراسید
توجه داشته باشید شما باید کارهایتان «جدّی» باشد؛ یعنی مملکت باید با جِدّ، کارهای خودش را الآن اصلاح کند. یک مملکت آشفته ریخته درهمی که همه چیز ما را از بین بردند و رفتند. الآن قرضهایی که به عهده بانکها گذاشتند مگر به این زودی میتوانند از زیر این قرضها بیرون بیایند. هر که هر چه توانست چاپید و رفت؛ و هر چی هم توانستند برداشتند و رفتند. در یک مملکت این طوری با جِدّ باید عمل بشود؛ نه با عرض بکنم که- هزل و با این حرفها؛ که بود آن حرفها. [و] برای این بود که مملکت را عقب بزنند، همه استفاده را ببرند، کسی نباشد حرف بزند. الآن وضع این طوری است که باید این مسائل را شماها حل بکنید. نترسید از اینکه به شما بگویند کهنهپرستید 50! سال به ما گفتند، بگویند، ما همینیم. مسائل را جدی بگیرید، نه مسائل را گوشتان به این باشد که از اروپا چی میگوید؛ گوشتان به این باشد که غرب چه خبری دارد؛ گوشتان به این باشد که مسائل در غرب چه جوری حل میشود. ما شرقی هستیم، ما یک مسائل خودمان برای خودمان داریم، یک چیزهایی در بین خودمان باید باشد.
ضرورت داشتن استقلال فکری و نفی غربزدگی
ما باید استقلال فکری داشته باشیم. ما باید پیوند فکریمان را از غرب جدا کنیم. اگر بخواهیم خودمان زندگی بکنیم، خودمان مستقل باشیم، پیوند به آنجا نداشته باشیم. باید استقلال فکری پیدا بکنیم، استقلال فکری به این است که هیچ چیزمان مربوط به آنها نباشد. همه چیزمان مستقل باشد. افکارمان مستقل باشد. رادیویمان مستقل باشد. تلویزیونمان مستقل باشد. سینمایمان مستقل. جدا بشود از آن مسائل غربی، خودمان علی حده برای خودمان یک زندگی داشته باشیم. نترسید از اینکه به شما بگویند «کهنهپرست» نترسید از اینکه یک روزنامهنویسی یا یک مقالهنویسی- که نمیدانم چه حالی در او هست، چه فکری میکند- انتقاد بکند. از انتقاد نترسید. اینها انتقاد میکنند.
این یک حرف است که عرض میکنم که باید اگر شما علاقه دارید به اینکه مملکتتان یک مملکت مستقل بشود، در آن محلی که هستید آنجا را درستش کنید، همه باید هر کسی در محل خودش. شما نروید سراغ اینکه مثلًا روزنامه چطور است. شما کار خودتان را بکنید. روزنامه نویس هم کار خودش را خوب انجام بدهد. اداری هم کار اداری خودش را انجام بدهد. هر کدام در هر محلی که هستند کار آن محل را خوب انجام بدهند. و اگر شما بخواهید خوب انجام بدهید، باید این رادیو تلویزیون را از این چیزهایی که ضعف در قلب انسان، در مغز انسان میآورد، انسان را از انسانیت خودش بیرون میکند، استقلال فکری را از دست میدهد، اینها را باید از او احتراز کنید. مقالاتی هم که آنجا باید گفته بشود، ناطقهایی هم که آنجا میآیند نطق میکنند، اشخاصی باشند که نخواهند یک مملکتی را به تباهی بکشند؛ به اسم اینکه ما مترقی هستیم نخواهند ما را به عقب برگردانند؛ به اسم اینکه «تمدن بزرگ» است! چنانچه کردند با ما آنچه را که باید بکنند. این عرض من راجع به این قضیه.
شورای سیاست گذاری در صدا و سیما
مساله دیگر این است که- دیروز هم آقای نخست وزیر و اینها که اینجا بودند مسئله رادیو و تلویزیون طرح شد- یک شورا باید باشد در رادیو تلویزیون. و چاره از این نیست. باید یک نفر مشرف نباشد، که هر چه دلش بخواهد بکند، یک شورا باشد. این شورا یک نفرش را من تعیین میکنم؛ یک نفرش را نخستوزیری تعیین میکند؛ و دو نفرش را خود رادیو تلویزیون تعیین میکند. و آن ثالثش را هم بعد صحبتش میشود که ثالثش هم حالا یا ما یا ایشان تعیین میکند. که پنج نفر باید باشد آنجا. و این پنج نفر اداره رادیو تلویزیون را با شور، با مشورت اداره بکنند. و یک رای برای قوّه مجریّه باشد که او مدیر است. مدیرْ قوّه مجریّه است. دیروز صحبت اینجا شد که اگر چنانچه آقای قطب زاده حاضرند به این طرح که صد در صد عمل بکنند، آقای قطب زاده باشند، من میل دارم که او باشد. و اگر حاضر نیستند به این وضع که با شور باشد و ایشان مجری باشند و تخلف از شور نکنند، ایشان اگر این را حاضر نیستند، تشریف میبرند کنار، یک کسی دیگری را شورا انتخاب میکند و تصویب میکند و دولت هم- عرض بکنم که- قرار میدهد. و با مشورت این کار باید اداره بشود، تحت نظر یک کس- که دیکتاتوری تو کار بیاید و فشار توی کار بیاید و اینها- نباید باشد، یک جمعیت واحد. اگر یک وقتی شما ملاحظه کردید که این پنج نفری که تعیین شدهاند پنج تا دیکتاتور تعیین شده است، شما شکایتتان را میآورید اینجا که خیر، این پنج نفر، پنج نفر دیکتاتورند و به دیکتاتوری عمل میکنند؛ یا خطاکارند و به خطا عمل میکنند، میآورید تا اصلاحش بکنیم. این طرحی است که ما دیروز هم که آقای نخست وزیر بودند، آنها هم بودند، و اینها عمل خواهند کرد این را.
[امام خمینی پس از شنیدن اظهارات چند تن از حاضران، در پاسخ چنین فرمود:]
حالا در هر صورت، از حالا به بعد است صحبت. اما اینکه شما نه از دفتر امام بترسید؛ نه از خود امام. هیچ وقت فکر این نکنید که ما درصدد این باشیم که یک تحمیلی بکنیم. ما مصالح را بگوییم اشکال ندارد هر چی هم بگویند، بگویند: تلفن کن. هر وقت گفتند که ما تلفن میکنیم به دفتر امام، بگویند: برو تلفن کن، برو به خودش بگو. «4»
دیروز که آقایان آمدند اینجا، بنا بر این شد که پنج نفر شورا باشد، و هر یک هم بیش از یک رای ندارند؛ چه آنکه مدیر است، چه آنهایی دیگر هر کدام یک رای دارند. اکثریت اینها رایشان مُجریش عبارت از آن کسی است که مدیر است. مجری عبارت از آن است که مدیر است. و مجری یکنفر است که مدیر است. اگر آن مُجری بر خلاف آن چیزی که بوده است عمل کرد، کنار باید برود و اگر چنانچه همان طوری که مشورت شد و شور کردند ... من به ایشان، به آقای بازرگان، گفتم که شما آقای قطب زاده را بخواهید و به او بگویید که مساله این است. اگر شما حاضرید در این مساله که شما مدیر باشید و مجری، و شور باشد، و در آن شور اکثریت آنجا باشد، شما یک رای، دیگران هم هر کدام یک رای، اگر شما حاضرید که این طور باشد که شما هم مجری فقط باشید، دیگر دخالت زاید بر اجرا نکنید، شما اگر حاضرید، شما باشید. اگر شما حاضر نیستید، یکی دیگر. باید مصوّبات شورا حاکم باشد در این. اگر غیر این باشد، باید هر کس که مخالف است برود. من دیگر حالا نمیدانم. اینها را این باید یا اشخاصی که مورد اطمینانمان هست قرار بگیرد. اگر بعدها ....- بله قرار میدهیم، یا اعلام میکنیم- «5» اگر بعدها اینها تخلّف کردند، و ثابت شد تخلّف کردند، یک جا هم تخلّف کردند، کنار میگذاریم من حالا اینها را نمیدانم. بر خلاف این زیاد گفتند. من نمیدانم- «6» ما حالا این طور قرار دادیم. اگر از این راه محقّق شد که ان شاء الله [میشود] و لیکن همه باید همراهی کنید. الآن وقتی است که در این برههای که میخواهید شما قانون اساسیتان را، مجلس شورایتان را، رئیس جمهورتان را، که اساس مسائل است، در این وقت باید همه با هم همراهی کنید، اگر یک نابسامانی هم هست، یک قدری بسازید. الآن وقت این نیست که به هم بریزیم همه چیز را. الآن وقت این نیست، ان شاء الله استقرار پیدا بکند یک حکومت مستقری که شد این کارها را دنبال مجلس شورای ملی که داشتید، همه آنها دنبال او درست میشود- إن شاء الله. خدا همهتان را حفظ کند، و موفّق باشید إن شاء الله.