پنجم بهمن ماه 1358، نخستین رییس جمهور تاریخ ایران با رای دوازده میلیونی مردم انتخاب شد. هنوز یک سال از عمر انقلابِ نوپای امام خمینی (ره) و مردم نگذشته بود که ابوالحسن بنیصدر، فعال دانشجویی و مبارز خارج از کشور، همسفر با هواپیمای انقلاب، عضو شورای انقلاب و یکی از صریحترین منتقدان دولت موقت، از میان انبوهی از مبارزین سابقهدار، رییس جمهور شد.
ممانعت امام از کاندیداتوری روحانیون باعث شده بود که بخش مهمی از رقبای احتمالی بنی صدر، به یکباره از جمع نامزدها کنار گذاشته شوند. به این ترتیب، همه برنامههای حزب جمهوری اسلامی، تشکلِ مهمِ روحانیون و یاران انقلابی امام، نتوانست نامزد طلایی خود یعنی آیت الله سیدمحمد بهشتی را به کارزار رقابت انتخاباتی بفرستد. اما این، تنها عامل کمککننده به بنیصدر برای پیروزی در انتخابات نبود. بنیصدر افزون بر این بخت بزرگِ بیرقیبی، توانسته بود خود را به عنوان یکی از نزدیکترین افراد به امام و مورد تایید او نشان دهد.
حمایت افرادی از بیت امام مانند آیتالله سیدمرتضی پسندیده و سیدحسین خمینی برادر، و نوه امام از کاندیداتوری بنیصدر از آشکارترینِ عواملی بود که این انگاره را تقویت میکرد. «1» بنیصدر هم در سخنان خود نه تنها هیچ جملهای که از آن ضدیت با امام به گوش برسد بر زبان نمیآورد بلکه خود را شخصیتی که میتواند خواستههای امام و ملت را برآورَد معرفی میکرد. این گونه بود که با اعلام نتایج انتخابات و پیروزی بنیصدر، روزنامه انقلاب اسلامی، رسانه اصلی بنیصدر، در صفحه نخست خود یک تیتر دو قسمتی زد: «رهبر، امام خمینی؛ رییس جمهور ایران، بنیصدر.» «2»
در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری، بنیصدر به تمجید از امام پرداخت و در بیمارستان قلب تهران گفت: «برای ملت ایران هیچ نعمتی بالاتر از این نیست که روحانیت اسلام تحت زعامت حضرت آیت الله العظمی خمینی، امام امت ما توانسته است یکی از بزرگترین انقلابهای تاریخ جهان را به پیروزی برساند... در حضور امام امت که وجود ملت و دین ملت هست، به قرآن مجید سوگند یاد کنم.» «3» او حتی پیشنهاد کرد که سیداحمد خمینی نخست وزیری را بپذیرد، اما اینها در حالی بود که بسیاری از نخبگان سیاسی و انقلابی کشور، برخلاف بخشهای وسیعی از مردم، از نظرات او در ضدیت با اصل ولایت فقیه در جلسات بررسی قانون اساسی کاملا آگاه بودند.
با آغاز ریاست جمهوری بنی صدر، طیف قابل توجهی از یاران اصیل امام و روحانیون مبارز، در سلک مخالفان او درآمدند. آنها، خط رییس جمهور را جدای از خط امام میدانستند و برای همین، بنیصدر باید تمام تلاش خود را به کار میبرد تا چهره ای ضدامام از او به وجود نیاید. از این رو تمجیدهای او از امام حتی در اوج درگیرهای لفظی و سیاسی او با جریان حزب جمهوری ادامه پیدا میکرد: «باید همه شما با دلهای صاف از خدای بزرگ بخواهید مردی را که مظهر روح مقاومت شماست را زنده [بدارد] و به او عمر طولانی عنایت فرماید تا همچنان بیانگر وحدت کامل ملت مسلمان ما باشد؛ ضامن تداوم انقلاب پیروزمان.» «4» طرفداران بنیصدر حتی مجموعهای از بیانات امام را در قالب کتابی به نام «امام و ...» منتشر کردند که شخص رییس جمهور مقدمهای چهار صفحهای بر آن نوشت و محتوای کتاب را نمایانگر اهداف اصیل انقلاب معرفی کرد. «5»
بحث پیرامون نظرات امام، همواره با قرائتها و تفاسیر گوناگون همراه بوده است. بنی صدر هم از کسانی بود که تلاش میکرد به جای تقابل علنی با امام، سخنان و نظرات او را با تفسیر مطلوب خود منعکس و از آنها پشتیبانی کند. در واقع او میکوشید خط امامی متناسب با دیدگاههای خود را ترویج کند. مثلا میگفت: «در جهانی که ما هستیم، دو نوع دید از رهبری وجود دارد. یک رهبری بر این باور است که خود میباید به جای یک ملت تصمیم بگیرد، خود میباید سرنوشت مردم را هر طور خواست تعیین کند. این رهبری، رهبریهای دیکتاتوری در گذشته و حال تاریخ بشر هستند. مصدق از اینگونه نبود، در نظر او رهبری خدمتگزاری مردم است، اجرای خواست و اراده مردم است، این است که چندین نوبت در مجلس شورای آن روز گفت: من نوکر ملت هستم. برای او نوکری ملت فخر بود به این اعتبار که او خود را مجری اراده مردم می دانست و با این نوع رهبری که خود را قیم مردم بداند و هر کار خواست بکند و مردم امکان نداشته باشند، هیچ اظهار نظری در هیچ زمینه ای داشته باشند مخالف بود. هم اکنون نیز در جمهوری اسلامی ما از زبان امام همین رهبری، رهبری مقبول است. امام دو سه روز پیش خطاب به سران چند کشور گفتند: در این جمهوری کسی نمیتواند خلاف اراده ملت کاری بکند. رای رای ملت است.» «6» او با این سخنان تلاش میکرد هر گونه ارجاعی به نظرات امام را که مخالف با دیدگاههای خود در میآمد، مخالفت با رای مردم –که او را برگزیده بودند- و نوعی دیکتاتوری القاء کند. اما هر چه سیر رویدادها پیشتر میرفت، پنهان کردن زوایای اعتقادی و سیاسی بنیصدر با امام دشوارتر میشد. بهویژه در گردهمایی هفدهم شهریور 58، که یکی از نقاط آغازین تضاد علنی رییس جمهور با خط امام بود، بنیصدر تلاش کرد ضمن اذعان به اختلافات خود و امام، رابطه میانشان را عادی و مطلوب توصیف کند:
«میگویند حتی از دفتر من گزارشی به امام داده اند به گمان اینکه آن روح بزرگ را میتوانند برانگیزند و من تعجب نمیکنم چرا که این تبلیغات از نشانه های بارز فساد آن گروه است. حالا هم میگویند که اولین رئیس جمهوری اسلامی با بنیانگذار این جمهوری اسلامی مخالف است. و من به آنها میگویم که به خواست خدا که همه توکل ما به اوست شما شکست کامل خوردید. در دل من که خود را فرزند امام میدانم جز عشق و صمیمیت به امام نیست و در فکر من نیست جز اینکه خواست او به اجرا درآید. من پنهان نمیکنم که به خود او نیز گفتهام مسائلی هست که من درباره آنها جور دیگر میاندیشم، اما هیچ زمان نمیشود که من رای خود را بر رای او رجحان بدهم اما از دل امام هم مطمئنم که دل او به فرزند او علاقمند است... امام رسمش را میخواهد نه اسمش را.» «7»
رسانهها و اطرافیان بنیصدر هم همین سیاستها را دنبال میکردند. آنها میکوشیدند که نخست، امام و بنیصدر را همرای و همراه نشان دهند، ثانیا مقاطعی از بیانات امام را پررنگ کنند که موید دیدگاههای او یا طعنه به مخالفانش است، و نهایتا به این تئوری دامن بزنند که مدعیان خط امام و از جمله اعضای حزب جمهوری، از نام امام استفاده ابزاری میکنند و نظراتشان منطبق بر نظرات امام نیست. در همین رابطه یکی از اقدامات بنی صدر و یارانش، القای این نکته بود که مخالفان رییس جمهور، عملا در برابر خواست مردم ایستادهاند و نمیخواهند انتخاب آنها را به رسمیت بشناسند. این نکته، عموما با تکیه بر بیانات امام در رسانههای بنیصدر مطرح میشد. برای نمونه در شماره 330 روزنامه انقلاب اسلامی، جدای از انعکاس بیانات امام با تیتر «تاکید امام؛ ملت همهکاره است»، سیدجمال موسوی در سرمقاله روزنامه مینویسد: «در انقلابهای دیگر، رهبری انقلاب پس از پیروزی، هر چه خواسته به عنوان «رهبرانقلاب» کرده است و به همین جهت به استبداد گراییده است اما رهبری امام ویژگی خود را در این مییابد که امور را به رای مردم میگذارد.»
خود بنی صدر هم در سخنرانیهایش، مخالفان خود را خارج از خط امام قرار میداد و میگفت: «در آن زمان که شاه میگفت هر چه میگوید همان باید بشود و مردم مطیع بی چون و چرای او هستند. امام میگفت من رهبر مردم نیستم، و همان را میگویم که مردم میگویند. مشخصه خط امام، احترام به خواست مردم است. آنهائیکه خود را در خط امام میدانند از امام بیاموزند که میگفت اعلامیه های ما نبود که انقلاب را بوجود آوردند بلکه مردم پابرهنه بودند که انقلاب را بوجود آوردند.» «8»
با همه اینها، بهار 1360، نقطه پایان حضور بنیصدر در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی بود. بهتدریج اختلاف او با امام علنیتر شد که بخشی از حامیان او هم به دلیل تشنجآفرینیها و کارشکنیهای او در امور مملکت و حتی جنگ، به صف مخالفانش پیوستند. با انتشار خبر عزل بنیصدر از جانشینی فرماندهی کل قوا از سوی امام (ره)، حالا همگان میدانستند که کفایت او برای ادامه اداره کشور زیر سوال رفته است. با همه اینها، تجربه ریاست جمهوری بنیصدر تجربهای تاریخی بود برای اینکه مخالفان خط امام، همیشه ممکن است که در لباس حمایت از این خط و جلب نظر مردم در ساختارهای سیاسی جمهوری اسلامی قرار بگیرند، و به این خط و آرمانهایش آسیب وارد کنند.