یادداشت
امام فرمود: احساسات مردم را نمی‌توان نادیده گرفت
«رویداد تاریخی بازگشت امام خمینی به شهر قم پس از پیروزی انقلاب اسلامی»

امام فرمود: احساسات مردم را نمی‌توان نادیده گرفت

 

درآمد:

حاج ابوالفضل توکلی بینا، از مبارزان دیرین و یاران پرسابقه امام خمینی به شمار می رود. وی در رویداد بازگشت رهبر کبیر انقلاب به شهر قم، نقشی شاخص داشت که بخشی از خاطرات مربوط به آن را درگفتگوی پیش رو بیان داشته‌اند. این مصاحبه به مناسبت 10 اسفند سالروز این واقعه تاریخی به شما تقدیم می شود.

 


جنابعالی در زمره کسانی هستید که در هنگام ورود حضرت امام به ایران، در مدرسه رفاه و علوی حضور داشتید. از آن ایام چه خاطراتی دارید؟ از حالات فردی و معنوی ایشان برایمان بگویید؟

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. درکل باید گفت که حضرت امام در شیوه و روش خود تغییری نداده بودند و همان منشی را که در طول عمر، چه زمانی که در ایران بودند و چه وقتی که به ترکیه و عراق تبعید شدند داشتند، پس از ورود به ایران و حضور در مدرسه علوی هم ادامه دادند. همان عبادت‌ها و تهجدها و همان آرامش همیشگی. غذای ایشان هم بسیار ساده و در حد یک پیاله کوچک آبگوشت بود. حضرت امام الگو و سرمشق تام و تمام ساده‌زیستی بودند که برای شخصیت‌هایی که می‌آمدند و با ایشان ملاقات می‌کردند، شگفت‌انگیز بود. ما از این نعمت بزرگ هم برخوردار بودیم که نماز جماعت را به امامت ایشان برگزار می‌کردیم.

در طول مدتی که حضرت امام در مدرسه رفاه و علوی بودند، کدام شخصیت‌های مهم خدمتشان آمدند؟

امام فقط یک شب در مدرسه رفاه بودند و سپس طبق صلاحدید شهید مطهری به مدرسه علوی تشریف بردند.

چرا؟

چون منافقین در مدرسه رفاه نفوذ کرده و امر حفاظت و ساماندهی به قضایا را در دست گرفته بودند. شهید مطهری از این بابت به شدت احساس خطر کردند و پس از مشورت با بزرگان انقلاب، تصمیم گرفته شد که حضرت امام را به مدرسه علوی منتقل کنند. در آنجا یاسر عرفات همراه با حدود60 نفر مسلح -که همگی یک مسلسل به گردنشان آویزان بود و یک نفر زن هم همراهیشان می‌کرد- به مدرسه علوی آمدند و یک شب را در آنجا استراحت کردند. در دوران پیروزی انقلاب، امکان ملاقات بازدیدکنندگان خارجی با امام میسر نبود و هنگامی که امام به قم تشریف بردند، این ملاقات‌ها شروع شدند. یاسر عرفات هم از طریق دولت موقت تلاش کرده و این ملاقات را گرفته بود. برخی ادعا کردند که یاسر عرفات با امام ملاقات خصوصی داشته که قضیه به هیچ وجه این گونه نبود.

 

 

جریان زیارت عبدالعظیم رفتن امام هم داستان جالبی دارد. شما از نزدیک شاهد این رویداد بودید. شنیدن شرح این رویداد از زبان شما شنیدنی است.

بله، در یکی از روزهای نزدیک به22 بهمن بود که امام فرمودند می‌خواهند برای زیارت حضرت‌عبدالعظیم(س) بروند. مرحوم احمدآقا این تصمیم را به ما اعلام کرد تا امکان این سفر را فراهم کنیم. من یک بنز سبز رنگ قدیمی داشتم که خیلی کم آن را از خانه بیرون می‌آوردم. به شهید عراقی گفتم: بهتر است  بروم و ماشینم را بیاورم و امام را با آن ببریم. ایشان موافقت کرد و من رفتم و ماشین را آوردم و کنار مدرسه علوی پارک کردم. آن روزها از ساعت11 شب به بعد حکومت نظامی بود و ما باید طوری می‌رفتیم و برمی‌گشتیم که به حکومت نظامی نخوریم. ساعت از 9 شب گذشته بود که احمدآقا آمد و گفت: امام گفته‌اند: برو سر کوچه تاکسی بگیر. می‌خواهم به زیارت حضرت عبدالعظیم(س) بروم! گفتم: مگر اینجا کوچه باغ اناری قم است؟ دو ساعت دیگر حکومت نظامی می‌شود، مگر تاکسی گیر می‌آید؟ بروید بگویید که من از عصر ماشینم را آورده و کنار مدرسه پارک کرده‌ام و در خدمتم.

 ساعت حدود9 و ربع بود که حضرت امام و حاج‌احمدآقا و شهید عراقی سوار ماشین شدند و من به سرعت به طرف شهر ری راه افتادم. آن روز بعدازظهر من و شهید عراقی چند نفر را مسلح کرده و به حرم حضرت عبدالعظیم(س) فرستاده بودیم که مراقب اطراف باشند. و به محض ورود امام به حرم، درهای حرم را ببندند که مردم هجوم نیاورند. افرادی که مامور این کار شده بودند، انصافاً کارشان را بسیار دقیق و درست انجام داده بودند.من حدود ده متر به حرم مانده، ماشین را نگه داشتم. آن افراد ماشین مرا شناختند و از داخل بازار به طرف حرم دویدند. بازار بسته بود. من از ماشین پیاده شدم و کنار ایستادم. همه جا خلوت بود. ولی نمی‌دانم مردم چطور از آمدن امام با خبر شده بودند که ناگهان سیل جمعیت از همه جا جوشید و بازار و صحن پر از جمعیت شد. ما به هر شکل که بود امام را به حرم رساندیم و طبق قرار قبلی، دوستان ما درها را بستند. امام به سرعت زیارت کردند و حالا مانده بودیم که با آن فشار جمعیت، امام را چگونه از حرم بیرون ببریم. چیزی هم به ساعات منع عبور و مرور نمانده بود. در این موقع دیدیم که در صحن باز شد و دو جوان قوی هیکل که نفهمیدیم که بودند و از کجا آمدند، دو طرف امام را گرفتند و راه را باز کردند و ایشان را به اتومبیل رساندند. مردم روی سقف ماشین و کاپوت رفته و نشسته بودند. من ماشین را آرام حرکت دادم. احمدآقا به شدت دلواپس بود که نکند مردم زیر ماشین بروند. به هر زحمتی بود خودمان را تا فلکه شهرری رساندیم. امام فرمودند: ماشین را نگه دار و کسانی را که روی سقف و کاپوت هستند پیاده کن! خواست خدا بود که به حرف من گوش دادند و پیاده شدند و من توانستم با سرعت حرکت کنم و چند دقیقه قبل از حکومت نظامی به مدرسه علوی برسیم.

حضرت امام کی و چگونه به قم تشریف بردند؟ ظاهرا باز هم شما راننده آن اتومبیل بودید؟

پس از تشکیل و استقرار دولت موقت، حضرت امام ابتدا چند روزی در منزل دامادشان، مرحوم دکتر محمود بروجردی اقامت کردند و اقوام به دیدار ایشان آمدند و سپس به قم تشریف بردند. قضیه از این قرار بود که با هماهنگی امام و حاج‌احمدآقا قرار شد امام، ابتدا سه روز در منزل آقای بروجردی مهمان باشند و صبح روز بعد عازم قم شوند. امام را با یک ماشین بنز حرکت دادیم و یک اتومبیل پژو هم به عنوان محافظ، ما را همراهی کرد. منزل آقای بروجردی در سه‌راه ضرابخانه بود. وقتی رسیدیم، شهید عراقی ماشین پژو را مرخص کرد، چون قرار بود هیچ کس جز من، حاج‌احمدآقا و شهید عراقی از جای امام خبر نداشته باشد. آقای بروجردی کنار در منزل منتظر ما بود و به محض دیدن ما در را باز کرد و من با دنده عقب، سریع وارد حیاط شدم. قرار شد سه روز بعد بیائیم و امام را برای خداحافظی به مدرسه علوی ببریم و از آنجا عازم قم بشویم. حتی آقای آشیخ حسن صانعی هم که در دفتر امام کار می‌کرد، وقتی از من پرسید امام کجا هستند؟ گفتم پیش احمدآقا! آقای صانعی اصرار کرد که من با امام کار واجبی دارم. گفتم من از کجا بدانم؟ احمدآقا را پیدا کنید و از ایشان بپرسید. ما به خیال خودمان مخفی‌کاری کرده بودیم، ولی وقتی در روز سوم به منزل آقای بروجردی رفتم که امام را بیاورم، دیدم سیل جمعیت به طرف منزل آقای بروجردی به راه افتاده و اصلاً امکان حرکت وجود ندارد!

مردم چگونه از حضور امام در منزل دامادشان با خبر شده بودند؟

امام همیشه عادت داشتند در حیاط خانه مدتی پیاده‌روی کنند و این برنامه روزانه ایشان هیچ وقت قطع نمی‌شد. آن چند روز هم همین کار را کرده بوند. روبروی منزل آقای بروجردی یک مدرسه دخترانه بود. آنها از پنجره کلاسشان امام را می‌بینند و بقیه را خبر می‌کنند. من به آقای بروجردی اعتراض کردم که: این چه کاری بود که شما کردید؟ دکتر گفت: «به من چه؟ خود امام در حیاط خانه پیاده‌روی کرده و دخترهای مدرسه روبرو ایشان را دیده و به بقیه خبر داده‌اند». خارج کردن امام از میان آن جمعیت و بازگرداندن ایشان به مدرسه علوی، دست کمی از آوردن ایشان از حرم حضرت عبدالعظیم(س) نداشت و با دشواری زیادی صورت گرفت.



چگونه ایشان را به قم بردید؟

بله، موقعی که مشخص شد ایشان کی به قم تشریف خواهند برد، من به نخست‌وزیری رفتم و یک بنز ضدگلوله را از آقای مهندس صباغیان گرفتم. امام قصد داشتند ساعت 9 صبح حرکت کنند. من به ایشان عرض کردم در آن ساعت همه مردم متوجه می‌شوند و باز حرکت از بین آنها کار دشواری خواهد بود، بهتر است صبح زودتر حرکت کنیم. امام پذیرفتند و من صبح زود بیدار شدم تا رانندگی ماشین را به عهده بگیرم. در ماشینی که من می‌بردم، امام و احمدآقا و در ماشین پشت سر ما شهید عراقی و چند تن دیگر نشسته بودند. البته ما قرار گذاشته بودیم امام را با هلیکوپتر به قم ببریم، ولی ایشان مخالفت کردند و گفتند: احساسات مردم را نمی توان نادیده گرفت. در عین حال ما از هوانیروز خواستیم که سه هلیکوپتر همراه ما باشند که اگر در میانه راه مشکل پیش آمد، به کمک ما بیایند.

حاج‌احمدآقا پرونده ساواک حضرت امام را آورده بود و داشتند اسناد را بررسی می‌کردند. من نگران بودم که یک وقت مردم تهران متوجه شوند که امام در این ماشین است و باز ازدحام کنند. خوشبختانه این اتفاق نیفتاد تا به حسن‌آباد رسیدیم. امام فرمودند: آقای توکلی! کمی آهسته بروید تا مردم بتوانند سلام و احوال‌پرسی کنند. خوشبختانه امام را به سلامت به پادگان منظریه رساندیم و دقایقی در آنجا استراحت کردیم. در آنجا ناچار شدیم  امام را با آمبولانس حرکت بدهیم، چون سیل عظیم مردم از قم برای پیشواز از امام حرکت کرده بود.

مراجع قم هم به استقبال آمدند؟

بله، فیلم هایش هست. آیات عظام نجفی‌مرعشی، گلپایگانی، شریعتمداری و مدرسین حوزه علمیه و عده زیادی از روحانیون و مردم به مسجد امام‌حسن(ع) آمده و منتظر ورود امام بودند. امام در این مسجد کمی استراحت و با این آقایان دیدار کردند و سپس به طرف قم رفتیم و در منزلی که برای اقامت امام مدنظر گرفته شده بود، وارد شدیم.

شما کی به تهران برگشتید؟

من و شهید عراقی سه روز در خدمت امام بودیم و بعد به تهران برگشتیم.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.



امام فرمود: احساسات مردم را نمی‌توان نادیده گرفت؛ 10 اسفند 1396

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: