بسم الله الرحمن الرحیم
ضرورت هماهنگی میان نیروهای انقلاب
ما گرفتاریهایمان یکی دو تا الآن نیست، گرفتاری خیلی زیاد است و تقریباً باید گفت که دستجات مختلف هماهنگ نشدهاند؛ در صورتی که آنکه لازم است هماهنگی است. این نه تنها در مثلًا دولت و ملت، بلکه خود گروههای ملی هم باز هماهنگ نشدهاند یعنی آن هماهنگی که بود کم کم دارد از دست میرود و همین طور در خود قشر خودمانی و آقایان خودشان، در حال انقلاب یک حال خوبی پیدا شده بود، یعنی البته هر انقلابی این طور است یک وحدت کلمهای و توجه خاص به مقصد؛ همه مجتمعاند به یک مقصد که آن مقصد اسلامی بود و دفع شرّ شاه سابق و امثال ذلک، هماهنگی خوبی بود. و با همان هماهنگی این مسائل ابتدایی حل شد؛ یعنی یک مطلبی که در دنیا کسی احتمالش را نمیداد و در اینجا هم اکثراً یا همه احتمال اینکه یک همچو قضیهای واقع بشود و یک ملتی که دست خالی دارد غلبه بکند به یک قدرتهایی که نه فقط قدرت شیطانی خود دستگاه بلکه همه قدرتها و نه فقط قدرت امریکا و مثلًا امثال آن، بلکه قدرتهای خود دولتهای اسلام، همه اینها پشتیبانی میکردند، منتها بعضی بصراحت و بعضی به طور دیگر، در عین حال این هماهنگی که در بین ملت و بین قشرهای روحانی همه پیدا شد بر این مشکلات بسیار عظیم غلبه کرد و تا اینجا آمد، تا اینجا که رفع شرّ آنها شد به حسب مهم اگر هم باشد، یک چیز با اهمیتی دیگر نیست و اینها هم رفع میشود.
پرهیز از اقدامات خلاف موازین
و آن چیزی که مهم است در نظر من و وظیفه ماست و سنگینیاش بیشتر به عهده خود روحانیون است و آن این است که جمهوری اسلامی است، همه هم رای دادهاند که جمهوری اسلامی، در جمهوری اسلامی اگر یک وقت خدای نخواسته بر خلاف موازین عملی بشود، به طوری که خدای نخواسته یک وقت جبهه و وجهه این جمهوری، مُشوَّه «1» در خارج جلوه کند، خصوصاً که دشمنهای اسلام و دشمنهای روحانیت زیادند و در صدد این هستند که یک مطلبی ببینند و این مطلب را بزرگش کنند و بزرگتر کنند تا اینکه بلکه این اسلامیت را هم به مردم خارج [القا] بکنند که جمهوری اسلامی هم همین است مثل نظام شاهنشاهی میماند چنانچه خوب، الآن- قلمهای خارجیها الآن مدتهاست که به کار افتاده است و همین مسائل را؛ دیکتاتوری عمّامه و عبا و قبا! و این بدتر از آن دیکتاتوری است.
بهانه به دست دشمنان انقلاب ندهید
البته ما نمیتوانیم کاری بکنیم که آنها برای ما چیزی ننویسند و نگویند، مگر اینکه تسلیم بشویم و همه چیزهایی که داریم تسلیمشان کنیم اما بعد از اینکه آنها را ما خلع کردیم همه چیزشان را و دستشان را از مخازن ملت کوتاه کردیم دیگر نباید ما خیال این معنا را بکنیم که آنها دیگر صحبتی نکنند. آنها صحبت میکنند، هر کاری هم ما بکنیم، آنها اشکالاتشان را میکنند و حرفهایشان را میزنند لکن مهم این است که ما بهانه دست آنها ندهیم. ما یک گرفتاری با خود ملت داریم؛ یک گرفتاری هم با خارجیها. در بین خود ملت هم اشخاص زیادی هستند که از اینکه الآن روحانیون یک کارهای جزئی دستشان آمده است، ناراحتاند. اینها بسیاریشان میگویند که روحانیت برود مسجد، نمازش را بخواند و برود سراغ کارش، کارها دست ما باشد. من از حبس که بنا بود بیرون بیایم، آمدند گفتند که شما بیایید آن اتاق. یک اتاق بسیار بزرگی و مجلّلی بود؛ ما رفتیم آنجا دیدیم که رئیس سازمان آن وقت که حالا هم کشتندش- حسن پاکروان- آنجاست آن و مولوی «2» است، ایشان شروع کرد صحبت کردن که سیاست یک امری است که دروغ گفتن است، خُدعه کردن است، فریب دادن است؛ از این چیزها، الفاظ جور کرد و آخرش هم گفت: «پدر سوختگی» است! و این را شما بگذارید برای ما. من به او گفتم که این خوب، مال شما هست! این به این معنا اگر سیاست است خوب، مال شماست. این همین را برداشتند در روزنامه نوشتند که ما تفاهم کردیم با فلانی در اینکه در سیاست دخالت نکند. من هم وقتی آمدم بالای منبر گفتم که مطلب این بود. اینها الآن میخواهند بگویند که سیاست یک همچو مسائلی است و علمای اعلام- که نباید خدعه بکنند، نباید فریب بدهند، نباید چه- اینها تشریف ببرند مسجد و عبایشان را سرشان بکشند بروند مسجد و نماز بخوانند و خوب دو تا مسئله شرعی در همان حدود مسائل شرعی را برای مردم بگویند و برگردند منزلشان، خیلی هم محترم هستند و ما هم به آنها احترام قائل میشویم. و مملکت را واگذار کنند به ما! آنها اهلش نیستند و ما هستیم که مملکت را باید اداره بکنیم. این منطق اینهاست به حسب واقعش.
تز استعماری «دین افیون جامعه»
و بسیاری از اینها از اسلام میترسند و از شماها هم که میترسند به عنوان اینکه شما هم مُبیِّن «3» اسلام هستید و میخواهید که اسلام را در خارج محقَّق کنید. اینها قبل از اینکه این نهضت پیدا بشود به طور علمی میترسیدند، خارج و داخل، همهشان از اسلام و از کسانی که وابسته به اسلاماند که در راسش ... هستید. از این جهت کوشش کردند در اینکه همه ادیان را در نظر مردم کوچک کنند و برسند به اسلام و اسلام را همردیف کنند با آن. در نظر تودههای مردم اسلام را مُشوَّه نمایش بدهند. ادیان [را] به طور کلی میگویند، میگفتند: ادیان افیون جامعه است. منظورشان هم این بود که ادیان آمدهاند، ادیان را این قلدرها و سرمایه دارها و سلاطین و روسا درست کردهاند برای اینکه مردم را خوابشان کنند، مثل افیونی که به مردم میدهند تخدیر میشوند، مردم را تخدیر کنند، تا اینکه آنها هم مال مردم را بخورند و اینها در خواب باشند. ادیان را این طور نمایش میدادند آخوندها را هم: اینها درباریاند؛ اینها انگلیسی هستند. خود انگلیسیها این طور القا میکردند که بگویید انگلیسیاند! اینها درباری هستند؛ این آخوندها چه هستند.
این قصه را من مکرّر گفتهام: من و آقای حائری، آقای آقا مرتضی حائری و آقای حائری اخویشان- آقای حاج آقا مهدی- در اتوبوس بودیم در نمیدانم چند سال پیش از این، و از یک جایی میآمدیم طرف جنوب شهر و آنجاها در آن اتوبوس یک عدّهای بودند یکیشان شروع کرد صحبت کردن گفت که من مدتها بود که این هیکلها را ندیده بودم- آن زمانی بود که زمان قدرت رضا شاه، شاید آخرهای رضا شاه، شاید حالا یادم نیست درست- گفت من مدتها بود که این هیکلها را ندیده بودم. مقصودش ما سه نفر بود که مُعمَّم بودیم. اینها را انگلیسها درست کردهاند و در نجف و قم جمعشان کردهاند و اینها از عُمّال آنها هستند! یک شرح این طوری. ما هم صحبتی نکردیم؛ سکوت کردیم. وضع این طور بود و هست. حالا هم که میخواهند شما را [منزوی] بکنند که یک جوری بکنند که از زندگی روز و از احتیاجات مسلمین منعزل «4» کنند، شما بروید سراغ یک کارهای دیگر، و «آن قاطر چموش لگدزن از آن ما» «5» مقصود آنها این است و ممکن است که ما یک وقتی خدای نخواسته به آنها فرصت بدهیم، به آنها بهانه بدهیم، این بهانه اسباب این بشود که آنها با قلمهایشان شروع کنند بر ضد شماها نوشتن- گفتن. و مهم همان است که اینها نمیخواهند که اسلام در خارج تحقق پیدا بکند، از اسلام میترسند؛ خصوصاً حالا که به مشاهده دیدند. یک وقتی همان قضیه، قضیه علمی بود و آن مسائل را که پیش میآوردند و تبلیغات سوئی که میکردند برای همان مساله علمیش بود که میگفتند اگر اسلام پیدا بشود چه میشود؛ اگر روحانیون قدرت پیدا کنند چه خواهد شد.
هدف دشمن؛ آلوده ساختن روحانیون
در این نهضت اینها بِالعَیان «6» دیدند که مساله همین است؛ اسلام همچو قدرتی دارد که با دست خالی بر قدرتهای بزرگ غلبه میکند، و روحانیون هم همچو مردمی هستند که این ملت پشت سرشان ایستاده و هر کاری میخواهند، هر امری میکنند، عمل میکنند. حالا که بالعیان این مطلب را مشاهده کردند، حالا خوفشان صد چندان شده است؛ و دست و پا میزنند به اینکه شماها را آلوده بکنند و پیش ملت باز شماها را یک طوری بکنند که مردم از شما روگردان بشوند و شما را هم بگویند که اینها تا حالا چیزی دستشان نبود، حالا که دستشان آمده اینها هم همانها هستند. مطلب اینها این است که بگویند که این روحانیون تا حالا کاری دستشان نبود حالایی که کار دستشان آمده است اینها هم همان مسائل هست و همان کارها را دارند انجام میدهند. اگر یک قدم کج گذاشته بشود، این یک قدم کج را صد مقابل اینها عرضه میکنند و در کتابشان یا در مقالاتشان یا در روزنامههایشان مینویسند و در خارج بیشتر و در داخل هم ....
گفتگو با خانم فالاچی خبرنگار مشهور ایتالیایی
دیروز یکی از خبرنگارهایی که میخواست یک کتابی بنویسد، مدتی بود که به من یک نفر از آقایان پیشنهاد میکرد که این بیاید اینجا و شما را ببیند و صحبت بکنید با او و مسائل را بگویید. این میخواهد کتاب بنویسد- خارجی بود، زن هم بود- «7» و این مسائلی از شما سوال میکند و جواب میدهید. از جمله حرفهایی که زد این بود که من وقتی شما را دارم میبینم، میبینم که یک آدم آرامی هستید، به نظر نمیآید که شما یک آدم چهای باشید، لکن در خارج شما را یک طور دیگری دارند معرفی میکنند.
البته من این را میدانستم که خارج میگویند هیتلر است! همین امروز هم برای من یک عکسی آوردهاند هیتلر ایستاده و دستهایش را کمرش زده، یک عدهای هم سر این طور عکس انداختهاند، من هم آن بالا شمشیر را کشیدهام برای اینکه گردنها را بزنم! من به ایشان گفتم: خوب، من اینها را که شنیدهام، شنیدهام که گفتهاند که فلانی امر کرده است که پستانهای زنها را ببرند! شما هم که حالا اینجا هستید، خوب، بروید توی مردم این را بپرسید از مردم که چه هست قصه. بعد او گفت شما راجع به اینکه اینها این جور مینویسند متاسف نیستید؟ گفتم: از جهتی من متاسفم و آن اینکه چرا باید یک انسانی که باید انسانیت داشته باشد این قدر انحراف داشته باشد که یک چیزی که هیچ نیست، این برای منافعش، آن طور چیزها بنویسد، از این جهت البته تاسف است. و اسلام آمده است برای اینکه همه مردم را ارشاد کند، ارشاد به راه راست بکند. و از اینکه مردم این طور هستند من البته متاسفم، اما از یک طرف دیگر ما توقع باید نداشته باشیم که برای ما اینها را ننویسند، برای اینکه ما دست آنها را از منافعشان کوتاه کردیم، آنها چشمشان دوخته شده بود به منافع اینجا و ماها؛ آقایان ملت ایران، دستشان را کوتاه کردند؛ وقتی دستشان را کوتاه کردند ما دیگر توقّع نداشته باشیم که آنها مدح ما را بکنند. آنها باید بگویند هر چه میخواهند بگویند؛ ما باید راه خودمان را برویم.
مسئولیت بزرگ روحانیون
مقصود من از این اطاله کلام این است- که عرض کنم که- همان طوری که مقام شما و پُست شما، یک پُست شرافتمند بزرگی است، مسئولیتتان هم یک مسئولیت بزرگی است. به همان اندازه که مقام شما بالاست، مسئولیتتان هم زیاد است. اگر یک وقتی مثلًا فرض بفرمایید یک کمیتهای تحت نظر بعضی از آقایان باشد و در آنجا یک شخص نابابی باشد و یک کاری انجام بدهد که بر خلاف باشد، آنهایی که میخواهند مناقشه کنند با ما، نمیگویند که یک شخص نابابی در این کمیته بود، آقا خودش خوب است اما آن شخص ناباب این کار را کرد؛ میگویند آخوندها این کار را کردند! آنها به آخوند نسبت میدهند نمیگویند که این کمیته این طور است؛ میگویند آخوند این طور است. حیثیت روحانیت، الآن بسته است به اعمال ما. همیشه بوده اما حالا بیشتر است. همیشه در زمان طاغوت بود ما هم هیچکاره بودیم، شما هم هیچکاره بودید و تحت فشار ظلم بودید و مظلوم؛ محبوب است؛ مظلومیّت محبوبیّت میآورد. حالایی که جمهوری اسلام و اسلامی شده و رژیم طاغوتی از بین رفته و رژیم اسلامی- انسانی بناست باشد و شما هم متصدّی یک اموری هستید برای اینکه کمک بکنید به این نهضت و- بحمد الله- با کمک این طبقه است که این کارها دارد انجام میگیرد. الآن آن طور نیست که اگر یک کاری آن وقت میشد مردم از باب اینکه شما مظلوم باشید، مظلوم بودید و محبوب شده بودید، مردم مناقشه نمیکردند. اما امروز آن وضع دیگر نیست؛ امروز مناقشه میکنند. اگر یک کمیتهای که بعضی از آقایان مثلًا در آن ریاست دارند، یک نفری در آنجا یک کار خلافی بکند، کمیته را مطلقاً و چون با اهل علم مخالفاند، اهل علمی که در آن کمیته هست بالخصوص او را و سرایت میدهند به همه اینها: اصلًا آخوند این طوری است! آخوند جماعت اصلًا این طور است، شلوغکار است! اینها الآن یک چیزی دستشان افتاد بنا کردند شلوغ کردن؛ این جماعت اصلًا این طوری هستند! مردم هم وقتی تبلیغات زیاد بشود؛ مردم هم خیلیها باورشان میآید.
من مشاهِد بودم در زمان رضا خان و شاید هیچیک از شماها یادتان نباشد، من یادم است آن مسائل- یعنی از اوّلی که آن آمد و کودتا کرد تا حالا، همه مسائل را من شاهد بودم- تبلیغاتی که اینها کردند در ملت تاثیر کرده بود. با اینکه میدیدند که اینها چه جنایتی میکنند ولی تبلیغاتشان قوی بود و در بعضی از قشرهای ملت هم تاثیر کرد.
این قصه را من کراراً گفتم و چون در قلب من یک امر ناراحت کنندهای بود، حالا هم عرض میکنم: مرحوم شیخ عباس تهرانی- رحمه الله تعالی- ایشان فرمودند که من از اراک میخواستم بیایم قم، رفتم که اتومبیلی سوار بشوم کرایه کنم و بیایم، آن شوفرِ اتومبیل گفت که ما عهد کردهایم که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم: یکی آخوندها را، یکی هم فواحش را! این وضع ما بود در زمان آن پدر، زمان پسر را همه یادتان هست که چه بود و چه شد.
حیثیت روحانیت و اسلام در گرو اعمال روحانیون
خوب، حالا الحمد لِلّه پدرش که رفت و خودش هم که رفت، اینها هم دیگر برگشت ندارند لکن ما باید توجه به این معنا بکنیم که حیثیت روحانیت و حیثیت اسلام الآن بسته به کارهای ماست. اگر ما کارمان یک کار صحیح مطابق با قواعد اسلام باشد، هم حفظ روحانیت میشود، هم حفظ اسلام و اگر خدای نخواسته از ما ببینند که باز مخالفتها شروع شد و باز این بکش آن طرف و آن بکش آن طرف و این کمیته چه بکن، آن کمیته چه، یک همچو مسائلی اگر از ماها دیدند؟ روحانیت حیثیتش را از دست میدهد، و با از دست دادن روحانیت حیثیت خود را، اسلام عقبنشینی میکند.
این که روحانیت را تا اینجا آورده همین طبقه بود، مردم هم تَبَع همینها هستند، الآن بسته به اعمال ماست، یعنی مسئولیتی که الآن به عهده ماست در این زمان بیش از مسئولیتی است که به روحانیت زمان طاغوت بود و بیش از مسئولیتی است که به روحانیت در زمانهای سابق بود، زمانهای سابق این طور مسائل اصلًا مطرح نبود، مردم بودند و روحانیت بود و احکام خدا. و اینها گاهی هم یک خان، یک جایی چه میکرده یا یک سلطانی یک جایی، اما این مسائلی که حالا طرح است نبوده اصلًا، حالا دنیا شده مثل یک عایله واحده، یک کلمه که اینجا گفته میشود فردا در همه ایران و آنجاها هم که موجهای رادیو و تلویزیون برود همه جا منعکس میشود؛ در همه دهات و قَصَبات، در همه خارج و داخل، منعکس میشود. ما اگر چنانچه به وظیفه اسلامی خودمان، روحانی خودمان عمل بکنیم، حیثیت روحانیت در یک همچو مقطع زمانی محفوظ میماند و بیمه میشود. برای بعد هم اگر در این انقلاب، ما پیروزی معنوی پیدا بکنیم این پیروزی معنوی باقی میماند و اگر خدای نخواسته در این انقلاب ما پیروزی نداشته باشیم و حیثیت خودمان را از دست بدهیم، باید دیگر کنار برویم و فاتحه روحانیت را بخوانیم و دنبال آن فاتحه اسلام برای مدت طولانی. از این جهت ما آن قدری که وظیفه داریم و آقایان وظیفه دارند باید کوشش کنند که هم خودشان را و هم آن کمیتههایی که در تحت نظارت آقایان هست و هم آن پاسدارهایی که در تحت نظارت آقایان هست کوشش کنند که همه اینها را به فرم اسلام درآورند، هر کس بیاید کمیته را ببیند، مثل اینکه در یک مسجد رفته و همه چیزش اسلامی است، هر کس پاسبان را ببیند، یک مرد مُسْلِم متعهد ببیند، اگر ما بتوانیم یک همچو کاری بکنیم که این کمیتههایمان را و این پاسدارهایمان را بتوانیم تهذیب کنیم، بتوانیم تربیت بکنیم، نصیحت بکنیم و مواظبت از روحیّات آنها بکنیم و اینها را خوب تربیت بکنیم، در این نهضت پیروزیم و پیروزی ان شاء الله دائمی است و اسلام هم رو سفید- رو سفید که هست- روسفید در میآید از آب.
بنا بر این ما وظیفه داریم الآن؛ یعنی وظیفه الهی، شرعی، وجدانی و انصافی، بر این داریم که ما باید از خودمان شروع بکنیم و از خودمان که شروع کردیم به آن چیزهایی که مربوط به ما هست، به آن دستگاههایی که مربوط به ما هست، به آنها هم سرایت بدهیم و در نظرمان این باشد که تربیت کنیم جامعهای که 2500 سال در آن ظلم و ظلمات به سر برده، و پنجاه و چند سال به این ظلمات وحشتناک.
جدایی میان جوانان و روحانیان
و جوانهای ما را همچو منقلب کرده بودند که نسبت به شما یک نحو دیگر فکر میکردند؛ چنانچه شما هم نسبت به آنها یک طور دیگر فکر میکردید و هر دو فکرها، فکرهای وارداتی تبلیغاتی بود. هم آن طوری که دانشگاه درباره شماها فکر میکرد «: یک مشت آخوند که همین حرفها.» و هم آن طوری که شما نسبت به دانشگاه که همچو به طور مطلق: «یک دسته فُکُلی نمیدانم کذا.» این هر دوی آن تبلیغات بود که جدا کنند. طبقه جوانی که بعدها باید مقدّرات یک مملکت را در دست بگیرد از شما جدا کنند. اصلًا برنامه این است که شما را از طبقه فعّال جوان جدا بکنند؛ یعنی طبقهای که روشن هستند و مرجع امور خواهند شد و شما را هم از آنها و آنها را هم از شما و دو قوّهای که دو قوّه مفکّره یک ملت هست، اینها را مقابل هم قرار بدهند تا کارهایشان همه خنثی بشود، نه دانشگاهی بتواند کار خودش را انجام بدهد کار صحیح، و نه شما بتوانید کار صحیح. شما را در مقابل هم قرار بدهند و خودشان هر کاری میخواهند بکنند؛ و ما راجع به قضایای آنها بیتفاوت باشیم؛ خودمان تو سر هم بزنیم. این یک برنامهای بوده است که اینها داشتهاند و علاوه بر هزار جور برنامهای که داشتند و دیگر من نمیتوانم حالا عرض بکنم، حالا آن مقداری که در این مجلس مقتضی است و حالا هم خدمت آقایان رسیدم همین مقدار است که ماها باید حفظ کنیم این حیثیت روحانیت و حیثیت اسلام را، و به همه رفقایتان باید بگویید که مسئولیت زیاد است، امروز غیر سابق است، امروز خیلی وقت حساس خطرناکی است برای همه ما. حالا من امیدوارم که ان شاء الله [درست] بشود. مسائلی هم که آقا گفتند صحیح است. لکن باید تنبّه داد که آن آقا غرض ندارد، اما اشتباه دارد. به او هم گفتند زیاد هم به او گفتهاند که اشتباه کردی. و تنبّه البته لازم دارد که یک همچو اشتباهاتی نشود و من ممکن است که امروز صحبت [کنم]- اگر عصر ...- بگویم که وضع، وضع روحانیت چه است و باید چه کرد و آنهایی که میخواهند روحانیت را یک لطمهای وارد کنند چه کارهاند آنها. این ممکن است که من ان شاء الله امروز عصری که در مدرسه فیضیه اجتماع هست، یک صحبتهایی بر وِفْق صلاح اسلام و مسلمین عرض بکنم. ان شاء الله خداوند همه شما را حفظ کند و موفَّق و مویَّد باشید.