بسم الله الرحمن الرحیم
تحول جامعه به تحول اسلامی، انسانی
هم سرودی که خواندید دلپذیر بود و موثر و راهنما؛ و هم مسائلی که طرح کردید. باید بگویم که شما خودتان پیشاپیش راه را رفتید و مجالی برای اینکه من صحبتی بکنم خیلی نمانده است. و من به همین جهت دلخوشم که ملت ما خودش راه را پیدا کرده، و دارد راه را میرود. این تحول روحی که در ملت پیدا شده است و در شما جوانها، مردها، زنها، پیدا شده است، این موجب امیدواری است. و من امیدوارم که این راه را ما با آسانی، مشکلاتمان کم باشد، با آسانی این راه را طی بکنیم.وقتی یک جامعه متحول شد از آن صورتی که در زمان طاغوت بود به یک صورت اسلامی، به یک صورت انسانی، این کارهایی که شما انجام میدهید انسانی است؛ اسلامی است. و از روی رضا و رغبت عمل میکنید؛ با اشتیاق عمل کنید این یک تحول روحی است، یک تحقق روحانی است، که باید ما امیدوار به او باشیم، و امیدوار هستیم. و امید است که آتیه بسیار روشنی را در ایران ببینیم؛ و شما ان شاء الله بهترش را ببینید.
هدف طاغوت در جلوگیری از رشد ملت و کشور
اینها که گفتید که نقص دارد، فرهنگمان نقص دارد، کجامان نقص دارد، کجامان نقص ندارد؟ کوشش کردند که نگذارند این مملکت، نگذارند این کشور، یک رشد انسانی بکند؛ یک رشد اقتصادی بکند؛ یک رشد فرهنگی بکند؛ یک رشد نظامی بکند.در طول تاریخ، و در این پنجاه و چند سال اخیر، ماموریت داشتند اینها برای اینکه ما را عقب نگه دارند، نگذارند که یک دانشگاهی داشته باشیم؛ نگذارند که یک دبیرستان صحیح داشته باشیم. یک ماموریتی بود که آن مراکزی که از آن مراکز ممکن است که انسانهای آگاه پیدا بشوند آن مراکز را نگذارند که رشد بکند. رضا خان اوّلی که وارد شد، البته با صورت اسلامی وارد شد و در مجالس تعزیه داری و در مجالس روضه و در تکیهها در ماه محرّم راه میافتاد دور و تکیهها هم میرفت! ابتدا این طوری، با این اسلحه، پیش آمد. بعد از اینکه قدرتش محکم شد و توانا شد، شروع کرد به کارهایی که مامور بود. در راس ماموریتش؛ کوبیدن روحانیون بود. این مدرسه فیضیه که ملاحظه میکنید، که آن وقت هم تمام حجراتش طلبه داشت، دو تا طلبه یا سه تا طلبه داشت! روز هیچ نمیتوانستند توی حجرهها بروند. قبل از آفتاب حرکت میکردند تو باغات، باغهای شهر؛ و اواخر شب میآمدند. برای اینکه کارآگاهها و پاسبانها و اینها میآمدند اینها را میبردند که لباسشان را تغییر بدهند. حملهها شد به این طایفه. دانشگاه را نمیتوانستند آن وقت، روی اینکه مثلًا از دنیا یک چیزی داشتند، نمیتوانستند به آن ترتیب حمله کنند به آن. آن وقت از راه تبلیغات و از راه تعلیماتِ بر خلافِ مسلک صحیح پیش آمدند، و برنامههای استعماری داشتند. این دو قدرت را اینها [...] اعتقادشان این بود که اگر اینها قوه پیدا بکنند، ممکن است که سایر ملت هم دنبال اینها بیایند و نگذارند کارها انجام بگیرد. و لهذا در راس برنامه کوبیدن روحانیت بود، و کوبیدن دانشگاهیها.
فریبکاریهای رژیم پهلوی
در زمان این دومی «1» هم، که دنبال این معنا بود که با سالوسی ابتداءً کارها را انجام بدهد، و معلمهایی هم در این باب داشت، شروع کرد سالوسی از جهاتی. یکی راجع به اینکه خودش را به دیانت میبست. قرآن چاپ کرد! هر چند وقت یک دفعه میرفت در حرم حضرت رضا و میایستاد و نماز میخواند و زیارت میکرد! این یک راه بود. یک راه دیگر هم که برای طبقات دیگر پیش گرفته بود این بود که ما میخواهیم این مملکت را به «تمدن بزرگ» برسانیم. کتاب ماموریت برای وطنم را یکی دیگر نوشته و به ایشان نسبت داده! «2» خودش اهل نوشتن نبود، وقتش را هم نداشت. این هم یک دامی بود برای اینکه مردم را غافل کند از اینکه دارد همه چیزشان را از بین میبرد. از این طرف، اینکه ما میخواهیم برای ملت چه بکنیم و میخواهیم مملکت را صنعتیاش کنیم! میگویند که کلاغ مثل کبک میخواست راه برود، راه رفتن خودش هم یادش رفت! این نمیخواست اصلًا مثل کبک راه برود؛ میخواست بازی بدهد مردم را. درصدد بودند اینها که مردم را اغفال کنند، سرخوش کنند، به اینکه ما مملکتمان بعدها صنعتی میشود، و بعد از یکی دو سال دیگر ما در ... ادعاها بود دیگر، بعد از یکی دو سال دیگر ما میرسیم به همان ابرقدرتها! میشویم مثل ژاپن! ژاپنی که الآن با امریکا تَنه میزند و صنعتش در خود امریکا جلو از امریکاست. اینها میگفتند ما میشویم مثل ژاپن! چه کردند؟اهمیت کشاورزی ایران و نابودی آن در دوره شاه
آن چیزی که در ایران لازم بود باشد و اقتصاد ایران به او بستگی داشت، که عبارت از کشاورزی بود، از بین رفت. کشاورزی را به صورت اینکه ما میخواهیم، به اسم اینکه ما میخواهیم، صنعتی کنیم مملکت را، اول کشاورزیاش را از بین بردند. کشاورزی که از بین رفت، اشکالاتی پیدا شد: یکی اینکه ما شدیم برای امریکا یک بازاری برای خرید کالاهای امریکا؛ یعنی گندمها و سایر حبوباتی را که آنها زیادی داشتند و باید بریزند به دریا یا بسوزانند، به ما به قیمت اعلا میفروختند و پول ما را میگرفتند. یکی دیگر اینکه این کشاورزها را از اطراف ایران کوچ داد این طرح، و آورد اطراف تهران و اطراف شهرهای دیگر، بیشترش در تهران. این همه محلههایی که در تهران درست شده، محله گودالها و محله نمیدانم چه و حصیرها و این خانههای حصیری و این خانههای چه، این بیچارههایی که در محل خودشان کشاورز بودند. کشاورزی را از بین بردند به اسم اینکه میخواهیم ما اربابْ رعیتی را برداریم، همه بشوند ارباب! ما هم چقدر غافل. ملت ما هم چقدر حالا یا غافل بود، یا خوب، سرنیزه بود. چه همه «دهقان»! این بیچارههایی که الآن اطراف تهران هستند، هر ده نفرشان توی سوراخی هستند- آنی که خانه دارد خانهشان را نمیدانم شما دیدید یا نه. من در تلویزیون یک دفعه، دو دفعه دیدم، که خوب، اسباب تاسف است، یک سوراخی است! یک عدهای بچه و بزرگ از تویش بیرون میآید- اینها دهقانهایی هستند که میخواست اربابشان «3» کند، و زندگیشان را بکلی به هم زد. مملکت ما را از حیث کشاورزی، که میتوانست خودکفا باشد بلکه صادر کند] ... [، مملکت ما از حیث کشاورزی یک مملکت غنی است. اگر کشاورزی صحیح در این مملکت بشود، ممکن است آذربایجان کافی باشد برای همه مملکت؛ باقیاش باید صادر بشود. یا خراسان برای همه مملکت کافی باشد، و باید باقیاش صادر بشود. ما الآن در زمان ایشان- نمیدانم شما در روزنامهها گاهی دیدید یا نه؟- خیلی افتخار میکردند که ما چند صد مثلًا هزار چیز خریدیم! این افتخارشان این بود که ما گندم خریدیم، جو خریدیم! یک مملکت را از این جهت ساقط کردهاند، و فریاد هم میزدند که ما همچو هستیم که گندم و جو از امریکا خریدیم و امسال [از] گرسنگی نمیمیریم! این طور اینها وارد شدند. همه آن قوهها- قدرتهای انسانی را در این مملکت متوقف کردند و یا عقب راندند. من در پاریس که بودم، از جاهای مختلف، ممالک مختلف، پیش من زیاد میآمدند. مِنْ جمله آلمان، که خوب نزدیک بود. اینهایی که در این [مرکز انرژی] اتمی بودند و در آنجا کار میکردند از طرف ایران، اینها هم آمدند پیش من، گفتند که این کاری که ما انجام میدهیم اولًا مُضر برای ایران است؛ ثانیاً نمیگذارند ما بفهمیم! میخواهند نگه دارند به یک سطحی که نتوانیم بفهمیم. اگر هم درست بشود، برای ایران مُضرّ است. یک همچو طرحهایی بود، جوانها را ببرند در خارج نگذارند. الآن، حالا الآنش که من خیلی اطلاع ندارم. در زمان ایشان این جوانهای ما که میرفتند در امریکا و اروپا پخش شده بودند در آنجا، همه جا را پر کرده بودند- از قراری که برای من نقل کردند- دیپلمهایی که آنها میدادند، تصدیقهایی که آنها به جوانهای ما میدادند، غیر از آن تصدیقهایی بود که به خودشان میدادند! جوانهای ما را، زود به آنها یک تصدیق میدادند، نخوانده ملّا! مال خودشان را دقت میکردند. این طور به من کراراً شاید گفته باشند، برای چه؟ برای اینکه نگذارند این رشد بکند؛ این قدرت را نگذارند پیدا بشود. از این قدرت آنها میترسیدند. همان طوری که از آخوند اینها میترسند، از دانشگاهی هم میترسند. این دو تا را میخواهند کنار بگذارند. ملت هم اگر این دو قدرت را نداشته باشد، نمیتواند جلو برود. و اینها با این دو قدرت مخالفند.سوغات غرب، تباهی جوانان
حالا الحمد للَّه یک تحولی در مملکت ما پیدا شده؛ یعنی وقتی که ملاحظه میکنیم، خانمها را از آن وضعی که سابق میخواستند برایشان پیش بیاورند به اسم اینکه «آزاد زنان و آزاد مردان» فهمیدند همهاش حُقه است و بازی. نه مردها آزاد بودند در زمان ایشان؛ نه زنها، و نه مطبوعات، و نه رادیو، و نه هیچی. آزادی در کار نبود. اسم، صحبتش و تبلیغاتش زیاد بود. آن آزادی هم که آنها میخواستند برای مملکت ما- حالا هم بعضی از نویسندههای ما پیشنهاد همان را دارند!- آن آزادی است که هم جوانهای پسر ما را و هم جوانهای دختر ما را به تباهی میکشد. آن آزادی را آنها میخواهند. که من از این تعبیر میکنم به آزادی وارداتی، «آزادی استعماری»؛ یعنی یک آزادی که در ممالکی که میخواهند وابسته به غیر باشد این آزادیها را سوغات میآورند: هروئین آزاد؛ مثلًا مشروبات هم آزاد؛ مَحالِّ «4» فساد، که میدانید آن طوری که میگفتند از تهران تا آخر شمیران صدها محل فساد به بدترین فسادها، آن هم آزادی است! اینها آزاد! اما قلم نه، بیان هم نه، اینها آزاد نه! آن آزادی که آنها میگفتند و هِی آزاد آزاد میکردند این معنا بود که مشروب فروشی بیشتر از کتابفروشی باشد، و مراکز فحشا بیشتر از مراکز علم باشد. جوانهای ما را بِکشند به آن مراکز فحشا. خوب، جوان است و اول جوانی است، وقتی راه باز باشد و تبلیغات باشد و آسان کنند کار را برایشان، کشیده میشوند به آن طرف. وقتی یک جمعیت که باید برای مملکتشان فاعل باشند، موثر باشند، این را کشیدند به طرف فحشا، این دیگر نمیتواند، این مغزِ عادت کرده به فحشا، فکر بکند که نفت ما را کی میبَرد، به فکرش نمیآید هیچ، و اینها میخواهند این طور باشد.بحمد الله آنی که حالا به ما مژده میدهد همین تحولی است که پیدا شده؛ یعنی جوانها از آن طرف کشیدند به خیابانها و فریاد زدند بر ضد استعمار و بر ضد دیکتاتوری. حالا هم رشد همچو شده است که مشغولند، خودشان به طور خودکار، بدون اینکه تبلیغاتی لازم داشته باشند به طور خودکار، مشغولند به اینکه تربیت کنند بچهها را.