در شرایطی که تنها دو سال از انقلاب اسلامی میگذشت و انقلاب به مانند طفلی مراحل رشد خود را طی می کرد؛ عراق به ریاست جمهوری صدام، قرارداد الجزایر را باطل اعلام کرده و سپس به ایران حمله کرد. با توجه به این که تعداد زیادی از سران ارتش اعدام شده بودند و نیز دولت موقت تعدادی از تجهیزاتی که از کشورهای دیگر خریداری شده بود را پس فرستاده بود، در سال های ابتدایی جنگ توفیقات چندانی به دست نیامد و شهرهای ما یکی پس از دیگری سقوط میکردند. از اواخر سال 60 بود که با عملیاتهای فتح المبین و عملیات ثامن الائمه و عملیات طریق القدس، مناطقی همچون آبادان، اهواز و خرمشهر آزاد شدند و عراق در آستانه شکست قرار گرفت. پس از پیروزی در عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر، دو مسیر کلی برای ادامه جنگ مطرح بود. مسیر اول عبارت بود از این که جنگ خاتمه پیدا کرده و بیشتر از این ادامه پیدا نکند. مسیر دوم نیز این بود که جنگ تا رفع فتنه از کل جهان ادامه داشته باشد. در مقاطع مختلف جنگ تحمیلی، هر کدام از این دیدگاهها با شدت و ضعف متفاوتی جریان داشت. پس از عملیاتهای سالهای 60 و 61، مجددا در سال 65 عملیات های کربلای 4 و 5 و 10 و عملیات نصر 4 توسط نیروهای ایرانی انجام شد. در این عملیاتها مجددا عراق در آستانه شکست قرار داشت؛ به طوری که پس از عملیات کربلای 5 در شورای امنیت سازمان ملل متحد تلاش زیادی برای تصویب قطعنامه 598 صورت گرفت و در تیر ماه 66 نهایتا به تصویب رسید. در زمان تصویب قرارداد 598 در شورای امنیت سازمان ملل متحد، بسیاری مناطق از جمله فاو، شلمچه، حاج عمران و بسیاری از جبهه های غرب کشور در اختیار نیروهای ایرانی بود. در طول هشت سال جنگ تحمیلی، هر زمانی که ایران در آستانه پیروزی قرار میگرفت و مناطق زیادی از عراق را تصرف میکرد، عراق در مجامع جهانی تلاش میکرد قطعنامه ای را تصویب کند تا از شکست و تصرف بیشتر اراضی خود توسط نیروهای ایرانی جلوگیری کند.
قسمتی از مفاد قطعنامه 598 که در تیر ماه 66 به تصویب رسد بدین شرح می باشد:
1. ایران و عراق یک آتش بس فوری را رعایت کرده، به تمام عملیات نظامی در زمین، دریا و هوا خاتمه داده و تمام نیروهای خود را بدون درنگ به مرزهای شناخته شده بینالمللی بازگردانند.
3. مصرانه میخواهد اسرای جنگی آزاد شده و پس از قطع مخاصمات فعال کنونی، بر اساس کنوانسیون سوم ژنو در 12 اوت 1949، بدون تاخیر به کشور خود بازگردانده شوند.
5. از تمام کشورهای دیگر میخواهد که حداکثر خویشتن داری را مبذول دارند و از هر گونه اقدامی که میتواند منجر به تشدید و گسترش بیشتر منازعه گردد، احتراز کنند و بدین ترتیب اجرای قطعنامه را تسهیل نمایند.
7. ایجاد خسارت وارده در خلال منازعه و نیاز به تلاشهای بازسازی با کمکهای بینالمللی پس از خاتمه درگیری تصدیق میگردد و در این خصوص از دبیر کل درخواست میکند که یک هیئت کارشناسان را برای مطالعه بازسازی و گزارش به شورای امنیت، تعیین نماید.
برخی مفاد قطعنامه که در بالا به آن اشاره شد از مهمترین مفاد قطعنامهای بودند که در آن هیچ اشارهای به متخاصم شناخته شدن کشور عراق نشده بود. از طرف دیگر، آمریکا در آن زمان به عراق کمک می کرد و یک کشور بیطرف نبود. ایران پس از بررسی قطعنامه در تاریخ 22 مرداد 66 موضع رسمی خود را در قبال قطعنامه 598، در 18 بند اعلام کرد. در این بیانیه آمده است که این قطعنامه بدون کسب نظر و مشورت با ایران تدوین شده است؛ خروج شورا را از حالت بی طرفی محکوم کرده و از شورا خواست که عراق را به عنوان متجاوز معرفی کند. پیش از آن امام در پیام 6 مرداد 66 خطاب به حجاج بیت الله الحرام، با اشاره ضمنی به قطعنامه مذکور فرموده بودند: «هم اکنون که به مرز پیروزی مطلق رسیدهایم و قدمهای آخرمان را برمیداریم، صدای ناآشنای صلحطلبی آن هم از کام ستمگران و جنگافروزان به گوش میرسد و در جهان غوغا به راه انداخته و مدافع آزادی و امنیت انسانها شده و برای خون جوانان و سرمایههای مادی و معنوی در کشور ایران و عراق مرثیه سرایی می کند». «1»
نهایتا بعد از گذشت حدود یک سال، جمهوری اسلامی این قطعنامه را در تاریخ 27 تیر 67 پذیرفت. دو روز پس از قبول قطعنامه، امام خمینی خطاب به زائران بیت الله الحرام گفتند: «اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتا مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصا برای من بود این است که من تا چند روز قبل، معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلا خودداری میکنم و به امید خدا در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی- نظامی سطح بالای کشور که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می دانم». «2»
مواضع امام از ابتدای شروع جنگ تا تحمیل قطعنامه 598 به ایشان بر گزاره «جنگ جنگ تا رفع فتنه از کل عالم» استوار بود. حتی در تیر ماه 67 که قطعنامه توسط امام پذیرفته شد، عزم امام بر ادامه جنگ بود. عوامل داخلیِ مطرح شده توسط مسئولینِ وقتِ کشور بود که امام را به این تصمیم رساند که باید به جنگ خاتمه دهیم. در ادامه به این عوامل، که از طرق مختلف توسط مسئولین اعلام شده بود، اشاره میشود:
1. خستگی و بی انگیزه شدن نیروهای رزمنده
2. مسلح شدن صدام حسین به امکانات خطرناک
3. ورود آمریکا به جنگ و حمله به کشتیهای جنگی و سکوهای نفتی و هواپیمای مسافربری ما
4. تحریم اقتصادی
5. عدم استقبال نیروهای مردمی از اعزام به جبهه ها
6. اعلام عدم توان تامین اقتصادی جنگ از سوی نخست وزیر و وزیر دارایی
7. اعلام فرمانده سپاه مبنی بر نیاز به تعداد زیادی تانک و توپ و تسلیحات دیگر برای ادامه جنگ
عواملی که در بالا ذکر شد، بیشتر جنبه بهانهجویی مسئولین را داشتند. زیرا هر کدام از اینها پاسخی دارد که نشان میدهد عملا اوضاع به این گونه نبوده و وضع به آن صورتی که سران مملکت میگفتند وخیم نبوده است. عامل اصلی، خستگی مسئولین از جنگ بوده و به این صورت بیان میشده که مردم به جبههها نمیروند. شرارت های صدام و آمریکا و حمله به نفت کشها و کشتی های مسافربری از ابتدای جنگ وجود داشتند. صدام هم از ابتدای جنگ مورد حمایت آمریکا بود و کمک های نظامی، اطلاعاتی، سیاسی و ... دریافت می کرد.
دلیل دیگر که بی انگیزه شدن رزمندگان در آن دوران عنوان می شد، از دو جهت قابل بررسی است. یک جهت آن در سطح فرماندهان نظامی سپاه است. سردار شهید حسین همدانی، از فرماندهان ارشد سپاه در زمان جنگ، سالها بعد دراینباره گفتهاند: «یکی از بزرگترین اشتباهات این بود که فرمانده جنگ(آقای هاشمی) بعد از عملیات کربلای 5، از پایان جنگ سخن گفت و رزمندگان احساس کردند نیازی به ادامه دادن جنگ نیست...». «3» به عبارت دیگر، این فرماندهان اصلی جنگ، از جمله هاشمی رفسنجانی بودند که با مطرح کردن مباحثی این چنینی، باعث بیانگیزگی رزمندگان میشدند؛ ولی از طرف دیگر این مسئله را به مردم و بیرغبتی آنها ]که در اصل خود باعث آن شده بودند[ مربوط میدانستند! در همان سال های 66 و 67 که به طور جدی ماجرای قطعنامه مطرح بود، مانور 300 هزارنفری در مازندران، مانور 400 هزار نفری در اصفهان، مانور 150 هزار نفری در کاشان و ... انجام میشد که نشان از رغبت و انگیزه مردم برای شرکت در دفاع مقدس و شکست صدام بود. این مانورها به قدری چشمگیر بود که هاشمی رفسنجانی در یادداشتهایش در مورخ 30 آبان 66 مینویسد: «مانور بزرگ 300 هزار نفری سپاهیان حضرت محمد(ص) استان مازندران در استادیوم شهید متقی ساری برگزار شد...نیروهای شرکت کننده در این مانور، جهت اجرای پیام مهم شورای عالی پشتیبانی جنگ اعلام آمادگی کردند». «4» محسن رفیق دوست نیز در مصاحبه ای گفته است: «زمانی که قطعنامه را پذیرفتیم در بهترین شرایط عده و عده بودیم» «5»
ادعای دیگر این بود که دولت برای تامین مالی جنگ در مضیقه است و دیگر نمیتواند با این وضعیت ادامه بدهد. امام در بخشی از نامه مورخ 25 تیر 67 به مسئولان کشور می نویسد: «آقای نخست وزیر از قول وزرای اقتصاد و برنامه و بودجه، وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کرده اند». «6» در مصاحبهای دیگر مسعود روغنی زنجانی که آن موقع وزیر برنامه و بودجه دولت میرحسین موسوی بود گفته است: «در جریان پذیرش قطعنامه 598، نامه ای که من به عنوان رئیس سازمان برنامه به امام نوشتم، در پایان جنگ تاثیرگذار بود و امام با این استدلال که دستگاه برنامه ریزی کشور به عنوان کارشناس اعلام می کند که منابع مورد نیاز برای ادامه جنگ به حداقل ممکن رسیده است جنگ را متوقف کردند». «7» از طرفی دیگر محمد جواد ایروانی نیز که وزیر اقتصاد وقت بود در مصاحبه ای با روزنامه ایران گفته است: «نظر بنده این بود که حوزه اقتصاد هیچ گاه مانع از ادامه جنگ نشده است. ما از نظر اقتصادی توان اداره جنگ را داشتیم و بخش اقتصادی هیچگاه موجب آسیب دفاع کشور نشد... ما از بعد اقتصادی میتوانستیم جنگ را ادامه دهیم. البته با این اوصاف که اعلام وضعیت فوق العاده میکردیم و انتظارات را محدود میساختیم» «8» این ادعاهای ضد و نقیض مسئولین وقت، نشان میدهد که وضعیت اقتصادی مملکت آنقدرها هم که میگفتند بحرانی نبوده است.
از مجموع دلایلی که در بالا ذکر شد میتوان دریافت که شرایط به طور کلی چه در زمینه انگیزه رزمندگان و عدم حضور مردم در جبههها و نیز مسائل و مشکلات اقتصادی، شرایطی بحرانی نبوده است و کشور قادر به اداره امور و ادامه جنگ بوده است. اما نهایتا پس از جلسات متعدد مسئولین نظامی و سیاسی با امام، آقای هاشمی در تاریخ 23 تیر 67 خدمت امام میرسند و آخرین تلاش خود را برای واداشتن ایشان به پذیرش قطعنامه انجام میدهند. در قسمتی از یادداشتهای ایشان است: «از سران قوا خواستم که برای مذاکره درباره آینده جنگ، با توجه به مسائل اخیر جبهه، عصر به منزل ما بیایند... ساعت پنج بعد از ظهر سران قوا و احمد اقا آمدند. وضع جبهه و رویدادهای اخیر را گفتم. بعد از کمی بحث، سیاست ختم جنگ مورد اتفاق نظر قرار گرفت و دسته جمعی برای پیشنهاد ختم جنگ خدمت امام رفتیم. نماز مغرب و عشاء را با امام خواندیم و به مذاکره نشستم. جلسه بیش از یک ساعت طول کشید. شرح مبسوطی از مشکلات جنگ و ضعف روحیه و امکانات و عده خودی و قدرت و امکانات دشمن را توضیح دادیم... جزئیات شکستها را توضیح دادم. ایشان فرمودند راه حل چیست؟ همه گفتیم ختم جنگ با پذیرش قطعنامه 598 یا شکل دیگر. امام نگران عدم وفای دشمن بودند و ناراحتی مردم حزب الله، که احتمال اول را ضعیف و احتمال دوم را هم در مقابل خوشحالی بخش عظیمی از مردم و آثار مثبت صلح قابل تحمل دانستیم.» «9»
امام پس از این جلسه قطعنامه را پذیرفتند و در پیامی به مناسبت سالگرد کشتار حجاج در مکه و قبول قطعنامه 598 فرمودند: «... من باز میگویم که قبول این مساله برای من از زهر کشندهتر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم. و نکتهای که تذکر آن لازم است این است که در قبول این قطعنامه فقط مسئولین کشور ایران به اتکای خود تصمیم گرفتهاند» «10» بعدها آیتالله خامنهای در مورد قبول قطعنامه 598 گفتند: «قطعنامه را هم که امام قبول کرد، بهخاطر این فشارها نبود. قبول قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتی بود که مسئولین آن روزِ امورِ اقتصادی کشورْ مقابلِ رویِ او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمیکشد و نمیتواند جنگ را با این همه هزینه ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت. پذیرش قطعنامه، به خاطر ترس نبود؛ به خاطر هجوم دشمن نبود؛ به خاطر تهدید امریکا نبود؛ بهخاطر این نبود که امریکا ممکن است در امر جنگ دخالت کند. چون امریکا، قبل از آن هم در امر جنگ دخالت میکرد. وانگهی؛ اگر همهی دنیا در امر جنگ دخالت میکردند، امام رضواناللَّه علیه، کسی نبود که رو برگرداند. بر نمیگشت! آن، یک مسالهی داخلی بود؛ مسالهی دیگری بود.» «11»