تاریخ مشروطه مملو از اختلافات و تنازعات است که بر حسب جهالت، خیانت یا فهمهای مختلف، محل اختلافی میان مردم در جریان مشروطه بود. یکی از بارزترین محلهای اختلاف فارغ از دو جریان فکری غربگرا -که راه سعادت را در پیروی چشمبسته از غرب میدانند- و جریان فکری علمای دینی -که به ظاهر در اصل اسلام اختلافی ندارند و شریعت، مساله اصلی آنهاست-، اختلاف بین خود علمای دینی است.
جریان مشروطه در ایران از زمانی شروع شد که مردم ظلم میشد و به روحانیت که محترم و صاحب ارزش برای مردم مسلمان ایران بود، اهانت شد. دستگیر کردن چهارده طلبه توسط عینالدوله، صدر اعظم وقت ایران و نوه فتحعلیشاه، و چرخاندن آنها با گاری در شهر و تبعیدشان به اردبیل، انتشار عکس اهانت مسیو نوز در محرم 1322 قمری به لباس روحانیت «1»، چوب زدن محمدرضا مجتهدکرمانی و تبعید وی از کرمان به رفسنجان «2»، خرید قبرستان مسلمانان و ساخت بنای بانک استقراضی روس -که پس از منبر رفتن شیخ مرتضی آشتیانی در 29 رمضان و شیخ محمد واعظ، مردم به سمت قبرستان حرکت کردند «3» و بنای نیمساخته بانک را تخریب کردند-، از دلایل شروع نارضایتی مردم بود. تا این زمان اختلافی بین علمای اسلام وجود ندارد و همه متفقالقول از بنیاد عدالتخانه و جاری شدن عدالت و تساوی بین همه مردم و حتی دولتمردان دفاع میکردند. نتیجه تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی که به خاطر ظلمهای وارده بر مردم، شکل گرفته بود و علما، علمداری آن را میکردند؛ مطالباتی بود که از شاه صورت گرفت.
سرانجام متحصنین درخواستهای خود را توسط سفیر عثمانی به گوش شاه قجر رساندند «4»: 1. نبودن عسکر گاریچی در راه قم (این مرد امتیاز درشکه و گاریرانی راه قم را از دولت گرفته و با رهگذران بدرفتاری بسیار میکرد). 2. بازگردانیدن حاجی محمدرضا از رفسنجان به کرمان. 3. بازگردانیدن تولیت مدرسه خان مروی به حاجی شیخ مرتضی. 4. روان گردانیدن قانون اسلام به همگی مردم کشور. 5. برداشتن مسیو نوز از سر گمرک و مالیه. 6. برداشتن علاءالدوله از حکمرانی تهران. 7. کم نکردن تومانی دهشاهی از مواجب. 8. مستمری و بنیاد عدالتخانه در همه جای ایران. بعدها همین خواسته دستخوش تغییر گردید و به مشروطه تجویزی روشنفکران تبدیل شد.
شاه دستور داد تا در جواب سفیر بنویسند: "مقاصد آقایان برآورده و آنها را محترماً عودت خواهیم داد" و شفاهاً هم به عینالدوله فرمود: "البته آقایان را محترماً عودت دهید." «5»
سرانجام علما پس از یک ماه در 16 ذیالقعده 1323 قمری به تحصن خود خاتمه دادند و در آخرین روز تحصن شیخ محمد واعظ از طرف علمای متحصن منبر رفت، از شاه و مردم تشکر کرد و عریضه مهاجرین به حضور شاه را قرائت کرد. در این عریضه که ظاهراً بدون دخالت روشنفکران تهیه شده بود، فقط یک خواسته عنوان شده بود: "یک مشت دعاگویان از علما و قاطبه سلسله جلیله علما و کلیه اصناف رعیت از حضور مبارک بندگان اعلیحضرت شهریاری که پاسبان ملت و حامی شریعت است استدعا داریم که مقرر فرمایید مزیداً لطولالعمر و رضای خاتمالنبیین(ص) قانون معدلت اسلامی برطبق مذهب شیعه جعفریه در تمام اقطار و بلاد مملکت ایران بین تمام اصناف مندون استثنا جاری شود که احدی خارج از آن قانون احکاماً حدوداً نباشد." «6»
از نامه فوق پیدا است درخواست علمای اسلام، اجرای عدالت اسلامی و تساوی همگان در مقابل قانون بوده است. به عبارتی دیگر مسئله اصلی برای علما اجرا نشدن عدالت در مورد دولتمردان بوده است و آن را ریشه همه مفاسد میدانستهاند.
اختلافات بین علما از زمانی شروع شد که الگوگیری روشنفکران غربی از انقلاب کبیر فرانسه منجر به طرح مشروطه شد. عده ای از علما، مشروطه را با شریعت قابل جمع نمیدانستند و عدهای خواستار جاری شدن شریعت بر قوانین کشور بودند.
چنانکه گفتیم جنبش مشروطه را در تهران دو سید پدید آوردند و صدرالعلماء و شیخ مرتضی آشتیانی و شیخ محمدرضا قمی و کسان دیگر از ملایان با آنان همراه بودند. سپس در پیشآمد بستنشینی در مسجد آدینه و کوچیدن به قم، شیخ فضل الله نیز با آنان همراهی نمود و پس از آن همیشه همراه بود. «7»
اینان مشروطه را پیش بردند لیکن در اندیشه و آرزو یکی نبودند. دو سید راستی را مشروطه و قانون میخواستند، ولی شیخ فضل الله «رواج شریعت» را میطلبید و به یکبار از هم جدا میبودند. «8» این اندیشه آنان میبود باید گفت مشروطه را از شریعت جدا میگرفتند ، و از اینرو چون کسی میگفت :«مشروطه باید مشروعه باشد»، بانگ بر او زده میگفتند: «ای گاو مجسم مشروطه مشروعه نمیشود». «9» لیکن اینان نیز پابستگی به «شریعت» نموده میخواستند قانونی که با «مذهب» نمیسازد به میان نیاید و در این باره از خود ایستادگی نشان میدادند. «10»
اختلاف اصلی بر سر فهم از مشروطه بود و تعصب بر شریعت که باعث میشد دستهای از علما در عین اینکه خواستار اصلاح برای نابهسامانی کشور بودند در سردگمی بین مذهب و مشروطهی الگوگیری شده از اروپا بمانند. نگاه صلب به دین و به فهم این دسته از علما، انطباق نداشتن مشروطه با شریعت، عامل اصلی اختلاف بین علما بود. عدهای این دو را قابل جمع میدانستند و اصلاح کشور را در ایجاد قانون اساسی اسلامی میدانستند و عدهای اسلام را به کل از سیاست و مشروطه جدا میفهمیدند.
امام درباره آنان میکویند: "کجفهمانی که حتی با تشکیل حکومت اسلامی مخالف، و آن را از حکومت طاغوت بدتر می دانند! ... بازیگرانی که برای عقب نگهداشتن مسلمانان و باز کردن راه برای غارتگران و سلطهجویان، اسلام را در کنج مساجد و معابد محصور نمودهاند و اهتمام به امر مسلمین را بر خلاف اسلام و وظایف مسلمانان و علمای اسلام معرفی میکنند. و مع الاسف دامنه تبلیغات گمراهکننده به قدری بوده و هست که دخالت در هر امر اجتماعی و سیاسی را در جامعه مسلمین برخلاف وظایف روحانیون و علمای دین میدانند؛ و دخالت در سیاست را گناهی نابخشودنی می خوانند." «11»
پس از ثمر دادن مشروطه به شکل تشکیل مجلس شورای ملی، که اصرار روشنفکران تا حدی بود که حاضر نبودند نام مجلس، مجلس شورای اسلامی باشد، علمای شریعت پس از وضع قوانینی که شریعت در آن جاری نیست؛ سعی بر تدوین متمم قانون اساسی کردند که به اهتمام شیخ فضلالله نوری و چند تن دیگر به نگارش درآمد. حصول مطالبات شیخ فضلالله تنها با تحصن امکانپذیر بود. اتفاقی که خیلی به مذاق روشنفکران خوش نمیآمد . اختلاف بین علما که در تجمیع شریعت با مشروطه اختلاف نظر داشتند، باعث تضعیف هر دو دسته شد. دستهای که شریعت و مشروطه را قابل جمع نمیدانستند، طبعا خطری برای مشروطهخواهان نداشتند اما اختلاف بین این دسته و دستهای از علما که شریعتخواه بودند، باعث به ضعف کشیده شدن شریعتخواهان، یا همان مشروطه مشروعه خواهان ،در مقابل مشروطهخواهان بود .
این تضعیف مشروطه مشروعه خواهان تا حدی بود که حتی بعضی از علمای دین بر علیه شیخ فضلالله نامه زدند. حتی مهدی فضلالله نوری، فرزند شیخ فضلالله نیز از پدر رویگردان شده بود.
زمانی که جایگاه مشروطهطلبان غربگرا با ایجاد حکومت مشروطه محکم شد، نوبت به تسویه حساب با مخالفین رسید. پیشنهاد پناهندگی به شیخ فضلالله گرچه احتمالا از سر لطف اطرافیان بود ولی برای شیخی که خود را مبلغ احکام شریعت میداند و پناهندگی به غیر صاحب شریعت را گناه میداند، جسارت محسوب میشد. با این حال، با تمام فشارهایی که بود، متمم قانون اساسی نوشته شد.
امام خمینی(ره) تلخی آن روزها را اینگونه روایت میکنند: "زمان تسویه با شیخ به خانه او حملهور شدند تا او را دادگاهی کنند. دادگاهی که دادستانش آخوند بود! "شما میدانید که مرحوم شیخ فضلالله نوری را کی محاکمه کرد؟ یک معمّم زنجانی؛ یک ملّای زنجانی محاکمه کرد و حکم قتل را او صادر کرد؛ وقتی معمّم، ملّا؛ مهذّب نباشد، فسادش از همه کس بیشتر است." «12» و اینگونه هشدار میدهند: "اگر بر فرض محال، حاکمیت فکری از آن روحانینماها و متحجرین گردد، روحانیت انقلاب جواب خدا و مردم را چه میدهد؟" «13»
"لکن راجع به همین مشروطه و این که مرحوم شیخ فضلاللّه، رَحِمَهُ اللّه، ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد، در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود، مخالفین، خارجیها که یک همچو قدرتی را در روحانیت میدیدند، کاری کردند در ایران که شیخ فضلاللّهِ مجاهدِ مجتهدِ دارای مقامات عالیه را، یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانینما او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه شیخ فضل اللّه را در حضور جمعیت به دار کشیدند" «14»
حضور این جریان در حوزهها ادامهدار بود و امام اینگونه از نقش این جریان در منحرف کردن حوزهها یاد میکنند: "عدهای مقدسنمای واپسگرا، همه چیز را حرام میدانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهرا فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید. حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الا عالم سیّاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر کس کج راه میرفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک بشمار میرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزهای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه میگفتم، تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهای قرون وسطی میشد." «15»