[بسم الله الرحمن الرحیم]
خطر شکست و بدنامی مکتب
ما تاریخ اسلام پیشمان هست و میبینیم که پیغمبر اکرم در بعضی از جنگها شکست خورده. در مکه هم که بوده است دائماً در انزوا، و بدون اینکه بتواند یک کاری انجام بدهد. گاهی حبس بوده است توی آن غار. خوب، حبس بود آنجا. مدینه هم که تشریف آوردند، البته نهضت را پیش بردند، لکن [در] بعضی جنگها شکست خورد. حضرت امیر- سلام الله علیه- هم در جنگ با معاویه شکست خورد. یعنی شکستی که از لشکر خودش، از آن اشخاص نادان مقدس مآب شکست خورد. حضرت سید الشهدا هم شکست خورد و کشته شد. اما پیروزی نهایی را داشتند آنها. مکتبشان شکست نخورد با کشته دادن. دشمنشان را عقب زدند. معاویه و بساط معاویه را که میخواست اسلام را به صورت یک امپراتوری درآورد [و] برگرداند به زمان جاهلیت، و آن اوضاع جاهلیت، شکستش دادند. یزید و اتباع یزید دفن شدند تا ابد، و لعن مردم بر آنهاست تا ابد، لعن خدا هم بر آنهاست و آنها خودشان محفوظ بودند. ما هم اگر چنانچه این طور شکست بخوریم، افتخاری است برایمان. و اشکالی هم برایمان نیست که همان طوری که مجاهدین صدر اسلام شکست میخوردند، ما هم شکست بخوریم. این نهضتمان پیش میرود و آبروی اسلام محفوظ میماند. تا آخر هم محفوظ میماند. اما اگر حالا که ما مدعی این هستیم که انقلاب اسلامی است و جمهوری اسلامی است و امثال ذلک، و ما در این جمهوری اسلامی شکست بخوریم به [این] عنوان، [شکست ما] یعنی شکست مکتب، یعنی گفته بشود که رژیم طاغوتی عوض شده یک رژیم طاغوتی دیگر آمده [این خطرناک است] که دشمنهای ما هم همچو نیست که اکتفا کنند به اینکه مثلًا، فلان کمیته خلاف کرده است، فلان دادگاه خلاف کرده، این را میآورند روی اینکه آخوندها این جوریاند، به این هم اکتفا نمیکنند که روحانیین این جوریاند اینها با اسلام مخالفند. میگویند اسلام هم همان بود. اسلام هم همان مثل رژیمهای دیگر است.گناهی نابخشودنی و ننگی ابدی
این طور نیست که اگر من شکست بخورم، شما شکست بخورید، بیاورند بگویند زید شکست خورده. یا اگر من خلاف بکنم، بیایند، بگویند فلانی خلاف کرده، این جور نیست. از فرد به نوع و از نوع به اصل مقصد میکشانند. دشمن اصل اسلامند و قلمها هم برای اصل اسلام به کار میرود. و ما را میخواهند که در داخل خودمان پوک کنند و منهدم کنند از داخل خودمان. اگر هم همین قدر بود که ما از بین میرفتیم لکن مکتبمان محفوظ میماند، اشکال نداشت. لکن آنها مقصدشان این است که مکتب را بهش صدمه بزنند. و این یک مسئولیت بزرگ، جانفرسایی برای ما آمده است. یک مسئولیتی است که اگر خدای نخواسته ما تقصیر بکنیم در این قضایا، اگر چنانچه ما بخواهیم برای مثلًا فرض کنید که فلان امام جماعت بخواهد برای رواج بازار خودش یک کاری انجام بدهد، در کمیته عمداً یک کسی کاری انجام بدهد، به طوری که دست دشمنهای ما، قلمهای مسمومشان که هست بهانه پیدا بکنند و حمله کنند به آن چیزی که اساس است، و آن عبارت از اسلام است، ما یک گناهی مرتکب شدیم که بخشودنی نیست تا آخر. گناهی بخشودنی است، بخشودنی هست پیش خدا که صدمهاش به خود آدم برسد، خود آدم آلوده بشود یا افرادی فرض کنید اما آنی که با اساس اسلام با اساس اسلام برخورد بکند و بازی با اساس اسلام باشد، این یک مطلبی نیست که به ما ببخشند، و این ننگی برای ما، و برای جامعه روحانیت در خارج پیدا خواهد شد که تا آخر جبران نمیتواند بشود.مقابله اسلام با کفر و مسئولیت سنگین علما
تکلیف اهل علم در این زمان از همه زمانهایی که بر اهل علم گذشته بیشتر است. از صدر اسلام تا حالا برای اهل علم این طور صحنه پیش نیامده. آن روزی که حضرت امیر سلام الله علیه- در جنگ خندق بود که پیغمبر اکرم میفرمایند که اسلام تمامش با کفر تمام مقابله کرده، آن روز برای حضرت امیر صحنهای پیش آمده بود و مسئولیتی پیش آمده بود که چنانچه خدای نخواسته- به فرض محال- سستی میشد، تا ابد بخشودنی نبود، لکن او که اهل سستی نبود، او پیش برد. او یک ضربتش افضل از عبادت ثقلین شد در آن روز. امروز هم ما مواجهیم، این طوری که در این برهه از زمان که هستیم، اسلام مقابل با تمام کفر است. نه من و شما مقابلیم، من و شما مطرح نیستیم. نه ملت ایران، این هم مطرح نیست. اسلام الآن مطرح است. یعنی مقابله بین اسلام است و کفر. و در این مقابله ما بین اسلام و کفر همه ملت مسئولند، همه مسئولند. لکن روحانیت بیشتر مسئول است. برای اینکه پاسداران درجه اول روحانیینند. اینها بیشتر مسئولند از دیگران. میشود گفت که سنخ، صنف مثلًا کاسب، صنف کذا، اینها مثلًا اکثراً قاصرند، چطور، اما در اهل علم این کم است، قصور کم است، مسئولیت هم زیاد. باید فکر بکنید که این مسئولیتی که الآن به عهده همه ما هست، چطور ما از زیر بار مسئولیت بیرون برویم. نه شما آقایان ارومیه و نه آقایان آذربایجان و نه آقایان تهران و قم [بلکه] همه علمای ایران، این بار به دوش همه است، همه ملت است. سنگینیاش بیشتر به دوش علماست.لغزش علما، خطر اساسی برای اسلام
باید علما فکر بکنند. باید محاسبه کنند خودشان را. یکی از چیزهایی که در منازل سِیر هست محاسبه است که انسان آن وقتی که خلوت است بین خودش و خدا، خودش را به حساب بکشد. محاسبه کند خودش را که من در این راهی که دارم میروم چه کردم امروز، من چه کردم؟ محاسبه کنید خودتان را. هم محاسبه کنیم همه خودمان را و همه ملت، همه مسلمانها و در راس علما. آن قدر مسئولیت که به عهده آقایان اهل علم است، به عهده دیگران نیست آن قدر. آنها اگر چنانچه خدای نخواسته یک راهی بروند که راه خدا نباشد، چهره اسلام به دست آنها جور دیگر میشود. کاری بکنید که به عهده ما یک همچو مسئولیتی که هست، بتوانیم به آخر برسانیم. از خدا بخواهید که ماها از لغزش دور باشیم. خودتان بخواهید برای خودتان، و برای همه ملت. ملت بخواهد برای خودش، و برای علما دعا کنند که این طبقه لغزش پیدا نکنند که به لغزش آنها اسلام در خطر است. همه ما مکلفیم. همه مسئولیم و کُلُّکُم راعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسئول این برای همه است. لکن به عهده شما بیشتر است. شماها باید بیشتر رعایت بکنید. بیشتر در این پستی که هستید، که مسند اسلام است، بیشتر مراعات بکنید. بیشتر مردم را مراعات کنید. جامعه را بیشتر تربیت کنید و همه مسئولیم و همه مسئولید، و هر کس سعه نفوذش بیشتر است، مسئولیتش بیشتر است.مسئولیت سنگین در حساسترین مقطع تاریخی
از خدا بخواهید که ما بتوانیم و خودتان بتوانید و ملت بتواند از این مسئولیت بزرگی که به عهدهاش هست، لا اقل پیش خدا آبرومند باشد. پیش خلق باید آبرومند باشد لکن نتوانست، پیش خدا آبرومند باشد. ما رفتنی هستیم آقا! این یک مسئله واضحی است. همهمان خواهیم رفت. همهمان در رحیل «1» هستیم. توی راهیم همه. من نزدیک است، شما جوانید، یک قدری عقبتر. آن هم معلوم نیست. مرگ هم معلوم نیست که برای پیر و جوان فرقی بگذارد. یک امَد «2» معینی است. همه رفتنی هستیم. کوشش کنید که آن وقت که ملک موت میآید و مشاهده میکنید او را، او با شما به یک صورت رحمانیت عملکند. شما را که میبرد به یک صورت خوب ببرد. کوشش کنید که آنجا که باب رحمت است بسته نشود و باب غضب باز بشود. از خدا بخواهید که نشود این طور. و اگر چنانچه ما در این قدم که حساسترین قدم است در اسلام و برای همه و برای روحانیت و برای همه متفکرها و برای همه ملت، در این موقعی که حساسترین مواقع است ایجاد اختلاف بینتان نکنید، دستهبندی نکنید، هر کسی برای خودش نکشد. خدا هست، خدا هست غفلت از او نکنید. خدا حاضر است. همه ما تحت مراقبت هستیم وَ اللهُ مِنْ وَرائِهمْ مُحیطٌ «3» مراقب است. آن خطرات قلب شما در مراقبت حق تعالی است. آن لحظات چشم شما در مراقبت حق تعالی است. آن حرکات زبان شما در محضر حق و در مراقبت اوست. توجه داشته باشید که این دنیا رفتنی است، و حساب شما با کسی است که همه چیزتان تحت مراقبت بوده است. قضیه، قضیه معصیت انسان و قضیه اینکه من بنده خدا هستم و بنده خدا معصیتکار میشود و اینها و کذا [نیست] قضیه، قضیه محاسبه بین شما و خدا تنها نیست. قضیه، قضیه این است که امروز غیر زمان طاغوت است. زمان طاغوت اگر یک شخصی، یک ملّایی یک غیر ملّایی یک کار خلاف میکرد، میگفتند این طاغوتی است، و این مثلًا، آخرش میگفتند ساواکی هست. نمیآمد سراغ اینکه بگویند این حرفی که آخوندها از اول داد میکردند و مردم را هم وادار میکردند به داد کردن، این حرف دروغ از کار درآمد این ....
چهره دیروز و چهره امروز روحانیت
آخوندها آن وقت مظلوم بودند. چهره مظلوم چهره محبوب است. شما در آن رژیم هر چه مظلومتر میشدید محبوبتر میشدید. هر که مظلومتر بود محبوبتر بود. چهره امروز، چهره مظلومیت نیست تا محبوب بشوید. چهره این است که وقتی کار دست اینها آمد، هم اینها هم همانند. شما را به صورت دیگر درمیآورند. آنها هم که فرض کنید که در این کاری که من میکنم یا شما میکنید، دخالت ندارند، آنها [را] هم پهلوی شما میگذارند با یک چوب میزنند. پس ما مسئولیت اسلام را داریم. مسئولیت مسلمانها را هم داریم. مسئولیت روحانیت هم داریم، همه چیز را. همه مسئول و هر کس سعه نفوذش بیشتر، مسئولیتش بیشتر. کاری بکنید که آن اسلام عزیز، که امروز دست شماست، با یک صورت خوبی تحویل بدهید به اعقابتان. یک صورت مشوه درست نکنید که بگویند همین بود. اسلام نورانی است. با دست ماها مشوه میشود.خطر بدنامی برای اسلام
و امروز روزی است که اگر خدای نخواسته ما در این نهضت شکست بخوریم، شکست خوردیم دیگر تا آخر. یکوقت بود که ما [پیوسته] میگفتیم که طاغوت هست، ان شاء الله حکومت اسلامی بشود، ان شاء الله امور درست میشود، همه حرفمان این بود. ملت هم فریاد کردند که ما اسلام را میخواهیم. اگر خدای نخواسته، حالایی که این طور شده، به واسطه کجروی ماها، کجروی طوایف مختلف، کجروی احزاب، بعضی از احزاب، اگر خدای نخواسته از باطن ما را تهی کنند و ما را به جان هم بریزند و مهم نیست، که به جان هم بریزند، مهم این است که با به جان هم ریختن، صورت اسلام را یک جور دیگر جلوه بدهند به دنیا. بگویند سر و کار آنها با دنیاست. قلم آنها دستشان هست. همه چیزهای گروهی، رسانههای گروهی دست آنهاست. ماها یک ملت ضعیفی هستیم، و جز یک حربه که ایمان بود، نداشتیم. همه تبلیغات مال آنهاست. ما راه تبلیغی نداریم. کاری ما نکنیم که در همه تبلیغاتشان و همه جای دنیا بگویند که اسلام این طوری بود که در ایران بود. شما ملاحظه میکنید در بعضی از این ممالک که اسم اسلام رویش هست، الآن هم در همه جا میگویند اسلام این است که در اینجاست، خوب، این یک چیز. مایی که ادعا داریم و ادعا میکنیم همهمان- و صحیح هم هست ادعامان- که اسلام آن نیست که آنها میگویند، اسلام یک اسلامی است که حکومتش یک حکومت خاص است، رژیمش یک رژیمی است غیر همه رژیمهای دنیا، عدل و انصاف هست در آن، حکومت خداست، مایی که این حرف را میزنیم- و صحیح هم هست حرفمان- اگر گفتارمان با اعمالمان مخالف باشد [اسلام آسیب میبیند]. مگر منافق چیست؟ یک دسته از منافقین در صدر اسلام بودند که گفتارشان با واقعشان مخالف بود. راجع به اصل اسلام میآمدند میگفتند ما مسلمانیم و نبودند.اسلام، امانتی در دست علما
ما ادعا میکنیم که ما روحانیون مسْلم هستیم. ما اول باید از خودمان مایه بگذاریم. بیخود [دائماً] نگوییم ما خوب و دیگران بد. مایی که دعوی این را داریم که ما هستیم که اسلام را میخواهیم ترویج کنیم، اسلام را میخواهیم تقویت کنیم، علاقه به اسلام داریم، احکام اسلام پیش ماست، ما باید احکام اسلام را پخش بکنیم. مایی که این مسائل را داریم میگوییم و خودمان هم به صورت یک نفر آدمی که به اسلام به همه معنا ایمان آورده است و قبول دارد همه چیزش را و یک آدم متقی صالح کذاست، اگر، خدای نخواسته در باطن بر خلاف این باشیم، منافق نیستیم؟ همان ابو سفیان منافق است؟ من و شما هم منافقیم. آن ایمانش را عرضه میکرد و نداشت. شما هم کمال ایمانتان را عرضه میدارید. بگویید مسلمان هستیم اما منافقید. این مسلمان منافق در جهات دیگر. اینها هیچ کدام هم مهم نیست. مهم این است که اسلام دست ما آمده است. امانت خداست دست ما آمده است. این امانت را باید به آن طوری که هست بدهیم به اعقاب خودمان. عرضه کنیم این اسلام را به آن طوری که واقع اسلام است به دنیا. و خودمان جوری نکنیم که این اسلام را یک طور دیگری نمایشش بدهیم به غیر. آن طوری که هست نمایشش بدهیم. این دیگر فرق نمیکند بین آن بچه طلبه و طلبه نارسی که تازه تو مدرسه رفته است یا شما آقایان که از علما هستید و در مساجد هستید یا سایرین، هیچ فرقی ما بین آنها نیست. منتها شما آقایان که بزرگتر و بالاتر هستید، مسئولیتتان بیشتر از امثال من طلبه است. اما همه مسئولند. مسئولیت کم و زیاد دارد. به حسب اختلاف نفوس، اختلاف سعه کلمه.کاری بکنید که اسلام از ما گلهمند نباشد. قرآن کریم از ما گلهمند نباشد، که آقایان که شما خودتان را میگفتید که ما مروّج قرآن هستیم، مبین احکام قرآن هستیم، چرا خودتان یک کاری دارید میکنید یا کردید که اسلام یک جور دیگر جلوه کند پیش مردم.همگان در معرض نفاق
خیلی مواظب باشید. این مسند خطرناک است. این عمامه خطرناک است. این محاسن خطرناک است. خودتان را از این خطرها نجات بدهید. حفظ کنید خودتان را ... همه همین طور، فرق ندارد. اسلام مال اهل علم نیست. اسلام مال همه است. این امانتی است که خدا به همه داده است. شما هم اگر چنانچه فرض کنید پاسدارید در یک جایی به اسم پاسداری اسلام، پاسدار شدید، شما حالا پاسدار طاغوت نیستید، پاسدار اسلام هستید. اگر چنانچه پاسدار اسلام هم یک کاری بکند که بگویند اینها هم مثل سابق، در بین همین مردم ضعیف الایمان هست که میگویند که ای کاش نشده بود برای اینکه ما حالا از دست بعضی از مامورین بیشتر برایمان بد میگذرد از سابق، و لو درست نمیگویند، لکن خوب، گفته میشود. آنها هم که شیطانند تزریق میکنند به آنها یک همچو مسائلی پیش میآید.این یک مسئلهای نیست که مربوط به من و آقا و آقا باشد. این یک مسئلهای است مربوط به ملت است. یک ملتی که اسلام را رای به او داده، گفته است، رای داده ملت به جمهوری اسلامی، یعنی قبول کرده است که باید ما نظاممان نظام اسلام باشد آن وقت اینکه قبول کرده است که نظامش باید نظام اسلامی باشد، پاسدار است، بر خلاف نظام اسلام عمل میکند، کاسب است بر خلاف نظام اسلام عمل میکند. این نظام مال همه است، نظم یک چیزی است که همه ملت در تحت پوشش نظم باید باشد. بازاری یک کاری میکند که بر خلاف آن نظامی است که اسلام قرار داده و هکذا. ادعا کردید که ما اسلام را قبول کردیم، رژیممان حالا رژیم اسلامی است، از طاغوت منتقل شدیم به نور، به الله، از حکومت شیطان بیرون آمدیم، تحت حکومت رحمان رفتیم، مایی که این ادعامان است همه ملت رای به این دادند، اگر کارهای زمان طاغوت را اعاده کنند، اینها در این ادعا منافق بودند.