یادداشت
از دست‌فروشی تا ریاست‌جمهوری
سیره ضداشرافی رجایی به روایت امام و تاریخ

از دست‌فروشی تا ریاست‌جمهوری

 

یکی از توصیه‌های همیشگی امام خمینی به روسای جمهور منتخب مردم این بود که روحیاتشان، آنچنان که پیش از مسئولیت بوده، بعد از عهده‌دار شدن مسئولیت تغییر نکند. درباره بنی‌صدر، به شهادت تاریخ و امام، قدرت، روحیات رییس جمهور را تغییر داد و درباره رجایی، باز هم به شهادت امام، این رییس جمهور بود که قدرت را به تسخیر خود درآورد نه آنکه رام جاه و قدرت شود: «بسا اشخاصی هستند که اگر کدخدای ده بشوند، تغییر می‌کنند به واسطۀ ضعفی که در نفسشان هست، تحت تاثیر آن مقامی که پیدا می‌کنند واقع می‌شوند، و اشخاصی هستند که مقام تحت تاثیر آنهاست از باب قوّت نفسی که دارند. و آقای رجایی، آقای باهنر در عین حالی که خوب، یکیشان رئیس جمهور بود، یکیشان نخست وزیر بود، اینطور نبود که ریاست در آنها تاثیر کرده باشد، آنها در ریاست تاثیر کرده بودند؛ یعنی ، آنها ریاست را آورده بودند زیر چنگ خودشان، ریاست آنها را نبرده بود تحت لوای خودش.» «1»

اما گذشته و سوابقِ روحیات و وضع زندگی رجایی چگونه بود؟ و هنگام مسئولیت چگونه زیست که تغییری در آن روحیات متعالی به وجود نیامد؟ رجایی، از آن دسته انقلابیونی بود که طعم فقر و استضعاف را چشیده بودند. به روایت خود او، «به تهران که آمدم در بازار آهن‌فروش‌ها، شاگرد آهن‌فروش شدم. مدتی هم دستفروشی کردم. من و دوستم، قابلمه و بادیه آلومینیومی می‌خریدیم و می‌بردیم به کارگران کوره‌پزخانه‌ها می‌فروختیم.» «2» در همین مدت حتی یکبار بساط دستفروشی‌اش در دولت رزم‌آرا جمع‌آوری شد. «3» دستفروشیِ رجایی به همین منوال ادامه داشت تا آنکه به نیروی هوایی رفت و سپس شغل معلمی را انتخاب کرد. با این حال در همین دوران هم به دلیل اعتقاد به مطلوب بودن زندگی زاهدانه و نیز برای همدردی با وضعیت سخت زندگی مستمندان، معیشتی فرودستانه را به اراده‌ی خود انتخاب کرد.



با پیروزی انقلاب، این مرد مبارز و زاهد، در صف کارگزاران نظام اسلامی درآمد. در ابتدا در وزارتخانه آموزش و پرورش تا سطح وزارت به خدمت مشغول شد، سپس نخست وزیری و در کمتر از یکسال، با فرار بنی‌صدر و انتخاب مردم، رییس جمهور ایران شد. رجایی، همزمان با آغاز مسئولیتهای اجرایی، با اراده‌ای مستحکم درصدد برآمد تا خود را از هرگونه اشرافیگری و میل به خوی‌های طاغوتی مراقبت کند. اولین قدم، حدیث نفس و محاسبه درونی بود: «من گاهی که پشت این میز مینشینم و دارم کار میکنم، گاهی با خودم خلوت میکنم و میگویم رجایی، فکر نکن نخست وزیر شده ای و بخودم میگویم که مبادا میز مرا بگیرد که نه تو همان رجایی دوره‌گرد قابلمه‌فروش هستی!» «4»

اما سیره رجایی فقط در سطح تادیب نفس و بعد از آن، سخنرانی و بیان مدعیات باقی نماند. او در عمل، و در همان یک سال و چند ماهی که در عرصه عمومی سیاست کشور مطرح شد، خاطره‌ای ابدی از یک سیره عملی زاهدانه به نمایش گذاشت. هرگونه تشریفات و اشرافیگری در محیط کاری او در دفتر نخست وزیری و ریاست جمهوری ممنوع بود. استفاده از بیت‌المال را تحت هر شرایطی برای خود، دیگر مسئولان و خانواده‌اش غیرممکن ساخت. در خاطره‌ای معروف از او نقل شده است که از سوار شدن کمال، فرزند دلبندش بر موتور سیکلت محافظین برای یک گردش کوتاه در همان محل نخست وزیری هم جلوگیری کرده بود. «5» در دوران مسئولیتهایش «حتی یک نفر از فامیل و بستگان نزدیکش را، نه مسئولیت و سمتی داد و نه به جایی از مراکز دولتی معرفی کرد.» «6» او برای درک وضعیت زندگی مردم، با آنکه مقام نخست اجرایی کشور بود، به میان مردم می‌رفت و برای نمونه، در بسیاری موارد از فروشندگان، به شخصه جنس خریداری می‌کرد. یکبار که با یکی از همراهانش به سراغ دستفروشی رفته بودند، در توجیه علت این کار خود گفت: «[میخواهم] یک مقدار از مشکلات مردم را که مربوط به قیمت اجناس و گرانی نرخهاست بفهمم.» «7»

رجایی که رنج‌کشیده‌ی دوران ستمشاهی بود، بهتر از هر کس دیگری تلخی اشرافیت سلطنتی را چشیده بود. «یکبار آقای محمدی که منشی دفتر آقای رجایی بود یک عدد گلابی را که هنوز نوبر بودف شسته و در یک بشقاب جلوی ایشان گذاشت. وقتی چشم آقای رجایی به گلابی افتاد گفت شما در این موقع سال برای من گلابی می‌آورید؟ مثل اینکه شما می‌خواهید مرا شاه بکنید؟» «8»



انتشار فیلمی از وضع زندگی محقرانه رجایی و خانواده‌اش در دوران ریاست جمهوری از تلویزیون موجی از حیرت و محبت توامان مردم را برانگیخت. امام، که او نیز این برنامه را از تلویزیون همان زمان و در بازپخشیِ پس از شهادت رجایی دیده بود، تحلیلی جالب از نسبت این استغنای ذاتی و روحیه مقاومت‌جویی رجایی در برابر دشمنان بیان کرده است: «من فیلمی که دیشب از مرحوم رجایی گذاشته بودند و منزلش را نشان می‌‌دادند ـ یک دفعۀ دیگر هم مثل اینکه دیدم این را ـ بعضی از اشخاصی که پیش من بودند، می‌گفتند: ما رفتیم منزل آقای رجایی، این خوب نشان می‌داد، آنجا به این اندازه نیست؛ واقع مطلب این طور نیست. این یک چیز بزرگی کانّه نشان دارد می‌دهد و حال آنکه ما که رفتیم منزلشان دیدیم که، مسئله این‌طور هم نیست. وقتی بنا شد که یک نفر رئیس جمهور شده یا یک نفر نخست وزیر است، آقا منزلش آنطوری است و وضع عادی‌اش این‌طوری است، این دیگر نمی‌شود که از یک قدرت بزرگی بترسد. برای چه بترسد؟ این را که از او نمی‌گیرند. آن باید بترسد که می‌خواهد چپاول کند و می‌خواهد یک حکومت کذایی بکند، آن باید بترسد. اما رجایی ـ خدا رحمتش کند ـ و امثال اینها و باهنر و اینهایی که ما از دست دادیم، که این طور نبودند که زندگیشان جوری باشد که مبادا یک وقتی از دست ما برود؛ خاضع بشوند پیش دیگران و برای اینکه زندگی را بیشترش بکنند زورگویی کنند به مردم.» «9»

بسیاری از یاران و همراهان رجایی شهادت می‌دهند که او، در همان ایام ریاست جمهوری و نخست وزیری، هیچ تفاوتی با رجاییِ معلم مدرسه کمال یا دستفروش قبل از آن نداشت. «10» با این حال، امام خمینی هم در صف گرانقدرترین شاهدان این سلوک مستقیم رجایی است: «آنی که به نظرم خیلی بزرگ است، این است که آقای رجایی یک نفر آدمی بود که دستفروشی[می‌کرد]در بازار از قراری که گفتند. من در مطالعاتی که در ایشان کردم به نظرم آمد که از حال دستفروشی‌اش تا حال ریاست جمهوری، در روح او تاثیری حاصل نشد.» «11»

مسئولان با ساده زیستی و سبک زندگی درست خود زبان امام جامعه را در دفاع از نظام اسلامی و دستاوردهای آن برنده‌تر می‌کنند. رجایی، از قبیل چنین صحابیِ صادقی برای امام بود که وضع زندگی‌اش به امام اجازه می‌داد آن را به رخ بکشد و با مسئولان رژیم سلطنتی مقایسه کند: «شما بروید زندگی همین آقای نخست وزیر و همان وزرایی که در خدمت هستند و مشغول زحمت هستند برای ملت، بروید زندگی‌های آنها را ببینید؛ و بروید زندگی‌هایی که آنها داشتند در سابق ببینید. اعمال اینها را ببینید؛ و اعمال آنهایی که سابق متصدی امر بودند ببینید. ببینید که جمهوری اسلامی همان رژیم شاهنشاهی است، یا نه. این با آن زمین تا آسمان فرق دارد. «12»

«۱» جلد ۲۰ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۱۲۴ تا صفحه ۱۳۰
«۲» شاهد یاران
«۳» همان
«۴» سیره شهید رجایی، غلامعلی رجایی، نشر شاهد، ص۵۶۴
«۵» همان، ص۶۰۵
«۶» همان، ص۳۰۲
«۷» همان، ص۴۰۲
«۸» همان، ص۵۸۳
«۹» جلد ۱۶ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۴۴۲ تا صفحه ۴۵۴
«۱۰» سیره شهید رجایی، ص۵۶۵
«۱۱» جلد ۲۰ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۱۲۴ تا صفحه ۱۳۰
«۱۲» جلد ۱۴ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۱۱۹ تا صفحه ۱۳۴



از دست‌فروشی تا ریاست‌جمهوری؛ 08 شهریور 1397

دیدگاه ها

نظر دهید

1 نظر
  • انتظار
    بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد.......
    پاسخ