سلام به رهبر کبیر ما،
نایب برحق امام غلیب، علیه السلام –که خدا لطف کرده است به ما- و امت این امام که علاوه بر تمام مسلمین جهان، شامل همه آزادگان استف و همه دلشکستگان، و همه ستمدیدگان، و همه صالحان. و مقدمه همان وعده خداست که: ان الارض یرثها عبادی الصالحون. «1»
بیزاری شهریار از حکومت پهلوی، هم ریشه در تجربیات شخصی او داشت و هم به اعتقادات سلیم اسلامی او باز میگشت. ماجرای عشق ناکام دوران جوانی او، یکی از ماجراهای زبانزدِ زندگی شهریار است. این عشق، با ستمکاریِ «سرتیپ چراغعلیخان سوادکوهی پهلوی» پسر عموی تنی رضاخان و مشهور به «امیراکرم»، به وصال نیانجامید و این نظامیِ دستگاه رضاخانی، معشوقه شهریار را از آن خود کرد که اثر روحی بدی بر روان و جان شهریار باقی گذاشت. «2» از سوی دیگر، شهریار، دستگاه حکومت پهلوی را مصداقی از حکومت جور میدانست. او در نامهای به یکی از علاقهمندان خود که در دادسرای خراسان کار میکرده مینویسد: «البته اگر کسی بتواند در دستگاه معاویه بوده و خدمت خدای علی را انجام دهد یعنی رفع ظلم از مظلومان کند چه بهتر ولی وقتی چنین چیزی امکان نداشت آن وقت قاضی معاویه و یزید بودن لازمهاش شریح بودن و خط به خون حجت عصر و معصوم زمان نوشتن است!» «3»
با پیروزی انقلاب، شهریار، سلاح قلم و قریحه خود را در خدمت انقلاب قرار داد. شهریار، به شدت به امام و انقلاب او علاقهمند بود: «روزی که انقلاب پیروز شد استاد چنان به شور و شوق و شعف درآمدند که اگر بگویم در همه مدت دوستی ام، ایشان را چنان خوشحال ندیده بودم خطا نرفته ام.» «4» او که تجربه سالها شهرت و فضل و دنیادیدگی را از سر گذرانده بود، با پیروزی انقلاب به این اعتقاد رسیده بود که «حضرت حق با انصال زندگی من به انقلاب اسلامی، حرمان یک عمر مرا جبران کرد.» «5» شهریار و انقلاب اسلامی، و این گونه بود که در کوران حوادث سالهای نخستین پیروی انقلاب، و در دلمشغولی عظیم انقلابیون به ابتلائات گوناگون، «یک وقت دیدیم که صدای شهریار از تبریز بلند شد؛ در ستایش انقلاب.» «6»
شهریار، اشعار فراوانی پیرامون انقلاب و وقایع آن و نهادها، مناسبتها و شخصیتهای انقلابی سروده است اما بخش قابل توجهی از این اشعار را اشارات لطیف طبعِ فیاض او به شخصیت و جایگاه امام خمینی در بر میگیرد. شهریار در آستانه بازگشت امام به میهن و پیروزی انقلاب حال و هوای ویژهای داشته است. به نقل یکی از نزدیکان او، «روز دهم بهمن ماه 1357 که همه نگران طلوع آفتاب نیابت از مغرب بودیم، گریان و دادخواه فرمودند: «صبح در مکاشفه نشانم دادند که قرآن میخوانم و در سر سوره مسطور است: (جاء الفجر). خمینی فردا خواهد آمد و او فجر است یعنی که مقدمه شمس». و تا بود به گواهی همه آشنایانش تا چشمش به تمثال بیمثال امام میافتاد، اشک میریخت.» «7» شهریار در یکی از اشعارش به این واقعه اشاره میکند:
فجر سر سوره هم اشاره به اوست/ کز پیاش آفتاب خواهد بود./*
شهریار درباره بازگشت امام و دهه فجر، اشعار قابل توجه دیگری هم دارد از جمله اینکه:
دمید فجر که خورشید باز میگردد/ امید در دل نومید باز میگردد
بلی امام خمینی کنون توانی گفت/ که از تزاحم و تبعید باز میگردد./
آیتالله به سلام و صلواتی برگشت/ وز نیابت ببرش خلعت آلاللهی./
نوید فجر خمینی طلوغ خورشیدی است/ که تار و مار کند هر کجا شب تاری است./
موسی عصر و عصای موسوی/ گلهها را گلهبان آمد همی./
شهریار درباره زیباترین شعری که در سالهای پس از پیروزی انقلاب سروده شده هم نظر جالبی داشت. او میگفت: «من در این دور انقلاب، از این شعر شاهکارتر ندیدم که این جمعیت، یکدفعه فریاد میزنند: خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار. اید این شعر صدها بار مرا منقلب کرده است، که هیچ غزلی این تاثیر را در من نداشته است.» «8» علاقه شهریار به امام، صرف یک علاقه ذوقی و محبت شخصی نبود. او به مساله نیابت فقها و نایب الامام بود حضرت امام خمینی در نسبت با مساله امامت حضرت ولی عصر اعتقادی راسخ داشت که در ابیات زیادی به این مساله اشاره کرده است:
شفق خون شهیدان بود و فجری چون خمینی زد/ وزین فجرالهدی خورشید مهدی میشود رخشان./
رهبر انقلاب ما یا رب/ متصل کن به مهدی موعود./
اسلام ما، امام خمینی که بازگشت/ بشری اذا السلامه حلت بذی سلم
نور نبوتی که به سیمای او گواه/ کو نایب امام مبین است لاجرم./
این رهبر کبیر، خمینی بتشکن/ خط امان خود از امام زمان گرفت
سرپنجه ولی است کزین آستین برون/ بیخ گلوی فتنه آخر زمان گرفت./
خدایا نایب مهدی رساندی/ به مهدی هم رسان احسان به آخر./
کنون که قائد اسلام، نایب مهدی است/ منافق است که چرخیده چهرهاش به قفاست./
رهبری نایب امام و روح سبحانی در او/ وین نفوذ کلمه و سیمای روحانی در او
چون دهن وامیکند دلها همه فانی در او/ چون مسیحای نبی دمهای رحمانی از او
صیحهای زد آسمانی تا زمین بیدار کرد/ عاشق طور تجلی تشنه دیدار کرد./
او همچنین در یکی از اشعار آزاد خود نیز به این مطلب توجه داشته است:
بیا سوتهدلان گرد هم آییم
پناه پرچم اسلام با ماست
خدا این پرچم از ایران برافراشت
بدوش مرجع اعلا خمینی است
بدوش اوست تشریف نیابت
همن فجری که موعود کتاب است
نوید مهدی موعود با اوست./
شهریار در سالهای پس از پیروزی انقلاب دوران کهنسالی و فرتوتی خود را سپری میکرد اما به گواهی معاصران و همراهان او، از هیجانِ عشق به امام و انقلاب، همه توانش را در جهت سرودن شعر به کار میبرد: «ایشان واقعاً امام خمینی را ناجی این ملت می دانست و بسیار خوشحال بود که بالاخره این ملت روی رستگاری و آزادی را خواهد دید. با اینکه پیر و ضعیف شده بود اما به عشق این انقلاب در اتاق را می بست و هیچ کس را به اتاق راه نمی داد و با حالتی عجیب که در چهره اش نمایان بود به سرودن شعر می پرداخت». «9»
شهریار در شعری با عنوان «مقام رهبری»، غزلی شیوا در مدح امام و با از استقبال یکی از غزلیات سعدی سروده است که مطلع آن این چنین است:
تو آن سروی که چون سر بر کنی، سرها بیارایی/ و گر سرور شدی آیین سرورها بیارایی./
در ابیات این شعر اشارات زیبایی به امام شده است که از آن جمله در بیتی میگوید:
نه هر کو کاروان راند رموز رهبری داند/ تو روحالله رهی داری که رهبرها بیارایی
تو بودی آفتاب از مغرب آنکو در حدیث آمد/ به کشورها گذر کردی که کشورها بیارایی./
با وقوع جنگ تحمیلی هم شهریار از کار بستن قریحه خود در جهت این واقعه ملی هم دریغ نکرد. بخشی از اشعار و در این رابطه، به نقش موثر امام در دفاع مقدس ملت ایران اشاره دارد:
رهبری قدسی کنون فرمانده کل قواست/ کش جهانی گوش جان و دل بفرمان کردهاند./
سلام ای پاسدار کعبه عشق/ حریم عشق را چون حلقه بر در
به جان، پروانه ی شمع جماران/ به دل، گرم طواف حج اکبر./
رهبر از نصر من الله داد فرمان جهاد/ تا رسد فتح قریب از نصرت الله بسیج./
سربلند آنانکه تا کوی شهادت راهیاند/ جان به کف سرباز روحالله و حزباللهیاند./
در لا به لای اشعار دیگر شهریار هم اشارات دیگری در مدح سجایای امام و تاکید بر قدسیت و ضرورت تداوم راه او به چشم میخورد. او مینویسد:
رهبر با جلالتی داریم/ متحد با جمال نامحدود
قوم از او گشت ناگهان صالح/ بیش از این قوم عاد بود و ثمود
این نبوت که شد نصیبه او/ نه به صالح نصیب شد نه به هود./
همچنین درباره خط امام در ابیاتی لطیف و شیرین میسراید:
خط رهبر، صراط مستقیم است/ نه راه باختر پویی نه خاور./
دل که خط امام دلبر اوست/ تاج هر افتخار بر سر اوست
چه امامی که مومن و کافر/ سر فرو داشته به محضر اوست./
بیست و هفتم شهریور، روز گذشت شهریار و روز بزرگداشت شعر و ادب فارسی است. تاریخ به یاد خواهد داشت که شهریار، چگونه با وجود سختیِ جسم و جان، و از همه سختتر، طعنهها و سعایتهای روشنفکران، پای انقلابِ خمینی ماند. آیتالله خامنهای، رییس جمهور وقت حکایت میکند که «خبر داشتم عدهای از روشنفکران وابسته به رژیم گذشته که با شهریار سابقه دوستی داشتند مرتب به او فشار میآوردند که تو چرا برای انقلاب اسلامی این چنین دل میسوزانی، ولی او مثل کوه ایستاده بود و من حقیقتا تعجب میکردم.» «10» شهریار، از خصوصیات این صنف از روشنفکران کاملا آگاهی داشت و درباره آنها میگفت: «شما میدانید که ما وارث یک عده شاعر و نویسنده حرفهای هستیم، جیرهخوار خارجی که اینها دانسته و ندانسته کارشان تخریب بوده است؛ یک قرن. بیشتر هم دردشان درد نان و آب است.ابتدا باید نان و آب اینها را تامین کرد تا حرف زیادی نداشته باشند. سپس باید ارشادشان کرد.» «11»