یکبار موقع اذان بود آقا داشتند نماز می خواندند که من رسیدم. دیدم نماز را شروع کرده اند. از بس زود شروع می کردند، دویدم که مهری پیدا کنم. پیدا نکردم. از درختی که در حیاط بود یک برگ جدا کردم و ایستادم پشت سر ایشان که نماز بخوانم. وقتی خواستند به سجده بروند چون آقا دو مهر در سجاده می گذاشتند با دست یکی از مهرها را انداختند برای من. من هم برگ را کنار گذاشتم و با مهر ایشان نماز خواندم.
منبع: برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد 3، صفحه 72.
راوی: حجه الاسلام مسیح بروجردی.