امام خیلی با بچه ها مهربان بودند، از جمله با علی نوۀ خودشان؛ مثلاً علی به امام می گفت شما علی باشید من امام هستم؛ و بعد شروع می کرد به خواندن سورۀ توحید و با دستش ادای امام را درمی آورد. می گفت: من دولت تعیین می کنم، من توی دهن این دولت می زنم. و امام هم می خندیدند. یا مثلاً می گفت من دکتر هستم شما بخواب، من می خواهم شما را معاینه کنم، امام هم دراز می کشیدند و او گوشی را روی سینه ایشان می گذاشت.
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره) ؛ جلد یک، صفحه 22.
راوی: عیسی جعفری.